silly

/ˈsɪli//ˈsɪli/

معنی: چرند، مزخرف، نادان، ابله، احمق، بی مخ، کودکانه، بچگانه، احمقانه، سبک مغز، کم هوش
معانی دیگر: بی فکر، غیر منطقی، فاقد کیفیت جدی یا خوشایند، لوس، بی مزه، ننر، نابخردانه، بی فکرانه، خنده دار، مضحک، ناجور، مسخره، (عامیانه) گیج، منگ، از حال رفته، (در اصل) ساده، ساده لوح، بی آزار، معصوم، بیچاره، ضعیف، بلادفاع، (نادر) کم عقل، بی شعور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: sillier, silliest
مشتقات: sillily (adv.), silliness (n.)
(1) تعریف: lacking good sense; foolish.
مترادف: daft, dumb, empty-headed, foolish, idiotic, senseless, witless
متضاد: sensible
مشابه: asinine, crazy, dizzy, flighty, fool, imbecile, imprudent, inept, mindless, puerile, ridiculous, stupid

- I admit I was a bit silly when I was young, but I've become much wiser.
[ترجمه N_ye] اعتراف میکنم وقتی که جوان بودم یک ذره احمق بودم اما خیلی عاقل تر شدم
|
[ترجمه Katen] اعتراف میکنم وقتی که جوان بودم یکم احمق بودم ولی الان خیلی عاقل تر شدم
|
[ترجمه V] اعتراف میکنم وقتی جوان بودم کمی احمق بودم اما عاقل تر شدم
|
[ترجمه Amirio] اعتراف میکنم که یه ذره احمق بودم زمانی که حوان بودم ولی هم اکنون عاقل تر شدم
|
[ترجمه گوگل] اعتراف می کنم که در جوانی کمی احمق بودم، اما بسیار عاقل تر شده ام
[ترجمه ترگمان] قبول دارم که وقتی جوان بودم کمی احمق بودم، اما عاقل تر شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It seemed like a silly idea at first, but later we saw that it was the only practical solution to the problem.
[ترجمه گوگل] در ابتدا ایده احمقانه ای به نظر می رسید، اما بعداً دیدیم که این تنها راه حل عملی برای مشکل است
[ترجمه ترگمان] ابتدا به نظر احمقانه می رسید، اما بعدا دیدیم که این تنها راه حل عملی برای مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's silly to drive there when it's just a few blocks away.
[ترجمه گوگل] رانندگی به آنجا در حالی که فقط چند بلوک دورتر است احمقانه است
[ترجمه ترگمان] این احمقانه است که وقتی فقط چند بلوک از آن دور است رانندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not serious or rational; frivolous.
مترادف: crazy, frivolous, giddy, inane, nonsensical
متضاد: important, staid
مشابه: absurd, cockamamie, crackbrained, dizzy, flighty, goofy, loony, preposterous, ridiculous

- Our uncle was always doing silly things to make us laugh when we were children.
[ترجمه فاطیما ک] وقتی ما بچه بودیم عمویمان همیشه کارهای احمقانه ای برای خنداندن ما انجام میداد
|
[ترجمه m] عموی ما وقتی بچه بودیم برای اینکه ما رو بخندونه کار احمقانه انجام میداد
|
[ترجمه Agent 47] دایی ما همیشه کارهای احمقانه انجام می داد تا ما را بخنداند
|
[ترجمه امیر] ما که بچه بودیم عمویمان کار های خنده دار می کرد تا ما را شاد بکنه
|
[ترجمه گوگل] دایی ما همیشه کارهای احمقانه انجام می داد تا ما را بخنداند
[ترجمه ترگمان] وقتی بچه بودیم، عموی ما همیشه کاره ای احمقانه ای می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Stop making those silly faces and eat your dinner.
[ترجمه فاطیما ک] دست از درآوردن اون شکلک های احمقانه بردار و شامت رو بخور
|
[ترجمه محمد ت] ترجمه روان ( غیر تحت الفظی ) :اون قیافه های مضحک رو به خودتون نگیرید و شامتون رو بخورید
|
[ترجمه امیر] این شکلک های بیمزه رو تموم کن و شامت رو بخور
|
[ترجمه گوگل] دست از این چهره های احمقانه بردارید و شام خود را بخورید
[ترجمه ترگمان] دست از این چهره های ابلهانه بردارید و dinner را بخورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) dazed.
مترادف: dazed, stunned
مشابه: dizzy, stupid

- The blow knocked him silly.
[ترجمه Blossom] ضربه او را از زبان انگلیسی احمقانه کرد
|
[ترجمه امیر] ضربه او را گیج کرد
|
[ترجمه گوگل] ضربه او را احمقانه کرد
[ترجمه ترگمان] ضربه ضربه ای به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a silly little girl
دختربچه ی بی فکر

2. a silly story
یک داستان چرند

3. his silly questions
پرسش های احمقانه ی او

4. play silly buggers
(انگلیس - خودمانی) لوس شدن،لوس بازی در آوردن،خود را ننر کردن

5. it is silly to go out in this rain
بیرون رفتن در این باران حماقت است.

6. what a silly excuse!
چه بهانه ی خنده داری !

7. laugh oneself silly
از خنده روده بر شدن

8. laugh oneself silly
از خنده روده بر شدن،از شدت خنده از حال رفتن

9. i was knocked silly by the blow
آن ضربه مرا گیج کرد.

10. take off that silly hat!
آن کلاه مسخره را از سرت بردار!

11. she is always saying silly things
او همیشه حرف های نابخردانه می زند.

12. there is no congruence between his dignified bearings and his silly writings
بین رفتار موقرانه و نوشته های احمقانه ی او هیچ تشابهی وجود ندارد.

13. Stop being so silly and immature, Ben!
[ترجمه گوگل]بس کن اینقدر احمقانه و نابالغ، بن!
[ترجمه ترگمان]اینقدر احمق و بچه گانه رفتار نکن، بن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He doesn't say those silly things that unthinking people say.
[ترجمه گوگل]او آن چیزهای احمقانه ای را که افراد بی فکر می گویند، نمی گوید
[ترجمه ترگمان]اون حرف های احمقانه ای که مردم بی فکر می گن، نمی گه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. My best friend tells me that I am silly to be upset about this.
[ترجمه رویا صالحی] بهترین دوست من به من می گوید که من احمق هستم که به خاطر این ناراحتم
|
[ترجمه هستی زارعی] بهترین دوستم به من می گوید که ابلحانه است درباره این موضوع ناراحت باشم
|
[ترجمه گوگل]بهترین دوستم به من می گوید که من احمق هستم که از این موضوع ناراحت باشم
[ترجمه ترگمان]بهترین دوستم به من می گوید که احمقانه است که در این مورد ناراحت باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. How silly of you to do that.
[ترجمه رویا صالحی] انجام این کار احمقانه است
|
[ترجمه Shaghayegh] چقدر انجام دادن این کار احمقانست
|
[ترجمه حنا] انجام این کار چقدر احمقانه است
|
[ترجمه bostani] از حماقت تو بود که اونو انجام دادی
|
[ترجمه گوگل]چقدر احمقانه این کارو میکنی
[ترجمه ترگمان]چقدر احمقانه است که این کار را می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It is a silly idea and he has botched it.
[ترجمه گوگل]این یک ایده احمقانه است و او آن را شکست داده است
[ترجمه ترگمان]این فکر احمقانه است و او آن را خراب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. That was a silly thing to do!
[ترجمه گوگل]این کار احمقانه ای بود!
[ترجمه ترگمان]چه کار احمقانه ای بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. It was silly of Grace to take offence at our innocent remarks.
[ترجمه گوگل]این احمقانه بود که گریس از اظهارات بی گناه ما دلخور شد
[ترجمه ترگمان]احمقانه بود که گریس به حرف های معصومانه ما اهانت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Her work is full of silly mistakes.
[ترجمه گوگل]کار او پر از اشتباهات احمقانه است
[ترجمه ترگمان]کارش پر از اشتباه ات احمقانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. His silly chatter would vex a saint.
[ترجمه گوگل]صحبت های احمقانه او یک قدیس را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان]حرف های احمقانه او یک قدیس را ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چرند (صفت)
absurd, ridiculous, ludicrous, corny, silly, nonsensical, windy, inept, odd, trashy, inane, unmeaning

مزخرف (صفت)
ludicrous, silly, nonsensical, foolish, trashy, stupid

نادان (صفت)
silly, inept, simple, unlettered, apish, ignorant, foolish, unwise, asinine, thickheaded, witless, untaught, self-blinded

ابله (صفت)
silly, fool, foolish, asinine, fat-witted

احمق (صفت)
dotty, senseless, silly, dense, cockscomb, foolish, dull, batty, stupid, frivolous, dopey, thickheaded, inane, fatuous, cockeyed, unmeaning, daffy, daft, fat-headed, feeble-minded, gawky, loony, spooney, spoony

بی مخ (صفت)
silly, brainless, empty-headed

کودکانه (صفت)
silly, juvenile, childish, puerile, infantine

بچگانه (صفت)
little, silly, juvenile, young, childlike, childish, puerile, infantile, small-fry

احمقانه (صفت)
senseless, silly, juvenile, insane, childish, puerile, potty, infatuated, doltish, highland, spooney, spoony

سبک مغز (صفت)
silly, fool, imbecile, light-minded, hare-brained, weak-minded

کم هوش (صفت)
silly, thickheaded, subnormal

انگلیسی به انگلیسی

• stupid person, foolish person
stupid, foolish; nonsensical, frivolous; shocked, stunned, dazed (informal)
someone who is being silly is behaving in a foolish or childish way.

پیشنهاد کاربران

silly: احمقانه
مسخره / خنده دار
Silly has 2 meaning: 1. stupid 2. fun
خنگ، خدا درجه این کلمه زیاد نیست در حد همون خنگ خدا یا مسخره است.
sillyنادانfoolyاحمق بی شعورstupidاحمق کله پوک بی مغزsilly به معنای احمق وبی شعور نیست
بامزه، شوخ طبع
ناخوشایند
اسکل
خل
you're silly: خل شدی
چُس مغز
چیزشِر
Silly = stupid
Not sensible or serious
احمقانه/مزخرف🎭
احمق
Stupid person , foolish person
مزخرف
Foolish . Dumb . Stupid
احمق
silly:fool
احـمقآنه:/
شخص احمق یا ابله
I feel really silly in these clothes
خجالت کشین
احمق , ابله
not clever
Dumb
Fulish
به فرد گیج و احمق گفته میشه ـ معنی ای شبیه به کلمه ی crazy دارهـ
not showing thought or understanding foolish
what a silly thing to say
چه چیز احمقانه ای برای گفتن
غیر منطقی
نادون
foolish_stupid
خنگ
خنگول
آدم احمق یا بیشعور
لوس و بی مزه
احمقانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس