solved

جمله های نمونه

1. he solved the problem coolly
او با خونسردی مسئله را حل کرد.

2. problems cannot be solved by lamentation
مسایل را با گریه و زاری نمی توان حل کرد.

3. this problem can not be solved by guesswork
این مسئله را با حدس و قیاس نمی توان حل کرد.

4. Nobody has ever solved this problem.
[ترجمه گوگل]هیچ کس تا به حال این مشکل را حل نکرده است
[ترجمه ترگمان]هیچ کس تا به حال این مشکل را حل نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Modern pharmacy has solved the problem of sleeplessness.
[ترجمه گوگل]داروخانه مدرن مشکل بی خوابی را حل کرده است
[ترجمه ترگمان]داروخانه مدرن مشکل بی خوابی را حل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Nobody has ever solved the mystery.
[ترجمه گوگل]هیچ کس تا به حال این راز را حل نکرده است
[ترجمه ترگمان]هیچ کس تا به حال این معما را حل نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Unless these questions are solved, the region will remain a powder keg.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که این سؤالات حل نشود، منطقه یک انبار باروت باقی خواهد ماند
[ترجمه ترگمان]اگر این سوالات حل شوند، منطقه یک بشکه باروت خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Scientists claimed yesterday to have solved the riddle of the birth of the Universe.
[ترجمه گوگل]دانشمندان دیروز ادعا کردند که معمای تولد کیهان را حل کرده اند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان دیروز ادعا کردند که معمای تولد جهان را حل کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Scientists may have solved the riddle of Saturn's rings.
[ترجمه گوگل]شاید دانشمندان معمای حلقه های زحل را حل کرده باشند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان ممکن است معمای حلقه های زحل را حل کرده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Aerial pollution is a problem that should be solved quickly.
[ترجمه گوگل]آلودگی هوا مشکلی است که باید به سرعت حل شود
[ترجمه ترگمان]آلودگی هوا مشکلی است که باید به سرعت حل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was a petty problem and they soon solved it.
[ترجمه گوگل]مشکل کوچکی بود و خیلی زود آن را حل کردند
[ترجمه ترگمان]مشکل جزئی بود و خیلی زود آن را حل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Problems were solved on an ad hoc basis.
[ترجمه گوگل]مشکلات به صورت موقت حل شد
[ترجمه ترگمان]مشکلات بر مبنای تک کاره حل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We hope the difficulty can be solved by getting the two sides together to discuss the issues.
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که با گرد هم آوردن دو طرف برای بحث در مورد مسائل، مشکل حل شود
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که این مشکل با از بین بردن دو طرف برای بحث در مورد مسائل حل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. More than 70% of murder cases were solved last year.
[ترجمه گوگل]بیش از 70 درصد از پرونده های قتل در سال گذشته حل شده است
[ترجمه ترگمان]بیش از ۷۰ درصد موارد قتل در سال گذشته حل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You've solved the puzzle at last? Well, bully for 'you!
[ترجمه گوگل]بالاخره پازل را حل کردی؟ خوب، برای شما قلدر!
[ترجمه ترگمان]بالاخره معما را حل کردید؟ خوب، آفرین به تو!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• answered, explained, resolved

پیشنهاد کاربران

به تعادل رسیدن
Thank God it is solved
خدارو شکر که حل شد
Do not miss the golden opportunity
Make the most of this golden opportunity to continue building
to the health
فرصت طلایی را از دست ندهید
از این فرصت طلایی به نحوه احسن برای ساخت ادامه ساختمان خود استفاده کنید
بسلامتی
گولراوزله
حل شدن
حل کردن

بپرس