معنی: گریزان، گریختن، فراری، فرار، شخص فراریمعانی دیگر: 1- فرار کردن، 2- ترک خانواده (یا وطن) کردن، فراری، شخص فراری، (انسان یا حیوان) فراری، گریز، وابسته به فرار یا فراریان، لگام گسیخته، مهار نشدنی، خارج از کنترل، ناواپاد، سرباز فراری، پیروزی کامل، بردن با امتیاز زیاد، گریخته، در رفته، افسار گریخته، شخص فراری یا گریخته
• (3)تعریف: easily won, as a competition. • مشابه: decisive, easy
- a runaway election
[ترجمه گوگل] یک انتخابات فراری [ترجمه ترگمان] یک انتخابات فراری [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. runaway inflation
تورم مهار نشدنی
2. a runaway horse
اسب فراری
3. a runaway marriage
ازدواج دختر و پسر فراری
4. they made their runaway together
آنها باهم فرار کردند.
5. controlled inflation is a different breed of cat from runaway inflation
تورم اقتصادی مهار شده با تورم لجام گسیخته خیلی فرق دارد.
6. Don't let your imagination run away with you .
[ترجمه A.A] اجازه نده توسط خودت رویاهایت گریزان شوند
|
[ترجمه گوگل]اجازه نده که خیالت با تو فرار کند [ترجمه ترگمان]نذار قوه تخیل تو با تو فرار کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. You're letting your imagination run away with you.
[ترجمه گوگل]به تخیل خود اجازه می دهید با شما فرار کند [ترجمه ترگمان]تو اجازه دادی که تخیل تو با تو فرار کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The thief had run away when the policemen came.
[ترجمه گوگل]دزد فرار کرده بود که پلیس ها آمدند [ترجمه ترگمان]دزد وقتی سروکله پلیس پیدا شد فرار کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Her first impulse was to run away.
[ترجمه گوگل]اولین انگیزه او فرار کردن بود [ترجمه ترگمان]اولین فکری که به ذهنش رسید این بود که فرار کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I don't want you to run away with the impression that all I do is sign cheques all day.
[ترجمه گوگل]نمیخواهم با این تصور فرار کنید که تنها کاری که انجام میدهم تمام روز چکها را امضا میکنم [ترجمه ترگمان]من نمی خواهم با این فکر که تمام روز چک هام را امضا می کنم، فرار کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Many girls who run away to London eventually go on the streets.
[ترجمه گوگل]بسیاری از دخترانی که به لندن فرار می کنند در نهایت به خیابان ها می روند [ترجمه ترگمان]بسیاری از دخترانی که به لندن می روند در نهایت به خیابان ها می روند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He just wanted to run away and hide.
[ترجمه گوگل]او فقط می خواست فرار کند و پنهان شود [ترجمه ترگمان]اون فقط می خواست فرار کنه و قایم بشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She wanted to run away and hide.
[ترجمه گوگل]می خواست فرار کند و پنهان شود [ترجمه ترگمان]می خواست فرار کنه و قایم بشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The robber tried to run away but a man tackled him.
[ترجمه گوگل]سارق سعی کرد فرار کند اما مردی با او برخورد کرد [ترجمه ترگمان]راهزن سعی کرد فرار کند اما مردی به او حمله کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I had to run away from my creditor whom I made a usurious loan.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم از طلبکارم که وام ربوی گرفته بودم فرار کنم [ترجمه ترگمان]من مجبور شدم از creditor که از او وام می گرفت فرار کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. Zeal without knowledge is a runaway horse.
[ترجمه گوگل]غیرت بدون دانش اسب فراری است [ترجمه ترگمان]شور و شوق، اسب فراری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. The runaway bus eventually came to a standstill when it rolled into a muddy field.
[ترجمه گوگل]اتوبوس فراری در نهایت با غلتیدن در یک زمین گل آلود متوقف شد [ترجمه ترگمان]سرانجام اتوبوس فراری متوقف شد و به زمین گل آلود فرو رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. A runaway bus/horse caused chaos on the streets.
[ترجمه گوگل]اتوبوس/اسب فراری باعث هرج و مرج در خیابان ها شد [ترجمه ترگمان]یک اتوبوس \/ اسب فراری در خیابان ها هرج و مرج ایجاد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. Runaway inflation has depreciated the Russian currency.
[ترجمه گوگل]تورم فراری ارزش پول روسیه را کاهش داده است [ترجمه ترگمان]تورم فراری واحد پول روسیه را کاهش داده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
20. He was trampled to death by a runaway horse.
[ترجمه گوگل]او توسط یک اسب فراری لگدمال شد و کشته شد [ترجمه ترگمان]اسب فراری را لگدمال می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
21. Our Grand Sale in June was a runaway success.
[ترجمه گوگل]فروش بزرگ ما در ماه ژوئن موفقیت آمیز بود [ترجمه ترگمان]بزرگ ترین فروش ما در ماه ژوئن یک موفقیت فراری بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. The band's new album has been a runaway success.
[ترجمه گوگل]آلبوم جدید گروه با موفقیتی همراه بوده است [ترجمه ترگمان]آلبوم جدید گروه یک موفقیت فراری بوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. A runaway car rolled down a hill and crashed into ten cars.
[ترجمه گوگل]یک خودروی فراری از تپه پایین آمد و با ده خودرو تصادف کرد [ترجمه ترگمان]یک ماشین فراری از تپه ای سرازیر شد و به ده اتومبیل برخورد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. The film was a runaway success .
[ترجمه گوگل]این فیلم یک موفقیت فراری بود [ترجمه ترگمان]فیلم یک موفقیت فراری بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. The runaway car careered into a bench, hitting an elderly couple.
[ترجمه گوگل]خودروی فراری به سمت نیمکت رفت و به یک زوج مسن برخورد کرد [ترجمه ترگمان]اتومبیل فراری به یک نیمکت برخورد کرد و به زوجی مسن برخورد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. A runaway car came hurtling towards us.
[ترجمه گوگل]یک ماشین فراری به سمت ما آمد [ترجمه ترگمان]یک ماشین فراری به طرف ما آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. Runaway inflation will depress the economy.
[ترجمه گوگل]تورم فراری اقتصاد را دچار رکود خواهد کرد [ترجمه ترگمان]تورم فراری اقتصاد را افسرده می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. The runaway horse was cornered in a field.
[ترجمه گوگل]اسب فراری گوشه ای در مزرعه افتاده بود [ترجمه ترگمان]اسب فراری در یک میدان گیر افتاده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
29. The runaway burrowed himself into the haystack.
[ترجمه گوگل]فراری خود را در انبار کاه فرو کرد [ترجمه ترگمان]فراری خود را در انبار کاه فرو کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
30. The runaway cattle pounded down the hill.
[ترجمه گوگل]گاوهای فراری از تپه کوبیدند [ترجمه ترگمان]گله فراری از تپه سرازیر شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• flee, take flight; escape one who has run away, deserter, fugitive having run away, having escaped; having broken free from the control of a rider or driver you use runaway to describe someone who has left their home secretly. a runaway vehicle is moving and its driver has lost control of it. you also use runaway to describe situations which happen unexpectedly and cannot be controlled.
پیشنهاد کاربران
Run away with. . . l تاثیر داشتن بر چیزی کنترل چیزی را به دست گرفتن l ( run away with you ) if your feelings, ideas etc run away with you, they start to control how you behave ... [مشاهده متن کامل]
!Don’t let your imagination run away with you نگذار تخیلات تو رو کنترل کنه. ( نگذار تخیلات بر تو غلبه کنه ) - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - تاثیر داشتن بر چیزی کنترل چیزی را به دست گرفتن غلبه کردن بر کسی take hold of someone Their imagination ran away with the boys when they went to the circus and then decided that they wanted to join the circus. وقتی به سیرک رفتند، قوه تخیل آنها بر پسرها چیره شد و بعد تصمیم گرفتند که به سیرک بپیوندند.
Run away=escape او فرار کرد
گریختن، دررفتن، فلنگ را بستن، زدن به چاک
a runaway train = یک قطارِ ترمز بریده a runaway truck = یک کامیونِ ترمز بریده
خارج از کنترل a runaway trolley=یک واگن برقی خارج از کنترل
گریختن flee
فرار کردن The sheep ran away/off in fright
تو کتاب کانون زبان میشه 👈 escape
فرار کردن ، رفتن ، گریختن ، به سرعت دویدن
فرار کردن. رفتن. ترک کردن
فرار کردن , رفتن, ترک جایی😌😌😌
to leave a place or person secretly and suddenly یواشکی و ناگهانی یه مکانی رو ترک کردن ( منظور همان فرار کردن )
He ran away from home when he was only 12. او فرار کرد از خونه وقتی که فقط 12 سالش بود . ... [مشاهده متن کامل]
• Malcolm and my sister are planning to run away together to get married. ملکوم و خواهرش قصد دارن فرار کنن که ازدواج کنن ★ SMART thesaurus Departing Running away and escaping معنی دومش : AVOID 2. to avoid dealing with a problem or difficult situation از زیر کار در رفتن • She accused him of running away from his responsibilities. اون دختر متهمش کرد که از زیر بار مسئولیتش ها در رفته
runaway inflation تورم افسارگسیخته
avoid مترادف run away to leave a place or person secretly and suddenly: ترک یک مکان یا شخص بصورت مخفیانه و ناگهانی: He ran away from home when he was only twelve. او تنها دوازده ساله از خانه فرار کرد. ... [مشاهده متن کامل]
Mark and my sister are planning to run away together to get married. مارک و خواهرم در حال برنامه ریزی برای ازدواج با هم هستند. avoid to avoid dealing with a problem or difficult situation:برای جلوگیری از برخورد با مشکل یا وضعیت دشوار: She accused him of running away from his responsibilities. او ، او را متهم به فرار از مسئولیت هایش کرد.