rummage

/ˈrəmɪdʒ//ˈrʌmɪdʒ/

معنی: اغتشاش، تحقیق، جستجو، اشفتگی، کاوش، بازرسی کشتی، کاویدن، زیر و رو کردن، خوب گشتن
معانی دیگر: (دقیقا) جستجو کردن، زیر و رو کردن (برای یافتن چیزی)، اشیای مختلف، خرت و پرت، خرده ریز، جستجوی دقیق، بازرس کشتی، خاکروبه، بهم زدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rummages, rummaging, rummaged
(1) تعریف: to search through thoroughly, as by displacing or overturning and examining all the contents of.
مترادف: comb, forage, rake, root
مشابه: hunt, ransack, rifle, scour, search, sift

(2) تعریف: to discover or bring forth by such a search (often fol. by out or up).
مترادف: fish, hunt, root, rout
مشابه: come across, discover, find
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make a quick, vigorous search.
مترادف: dig, forage, root
مشابه: grub, hunt, look, poke, rout, search

- He rummaged through the closet to find his tennis shoes.
[ترجمه گوگل] کمد را زیر و رو کرد تا کفش‌های تنیس‌اش را پیدا کند
[ترجمه ترگمان] در گنجه به جستجو پرداخت تا کفش های تنیس خود را پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: rummager (n.)
(1) تعریف: a quick, vigorous search of the contents of a place or container.
مترادف: look

(2) تعریف: a collection of miscellaneous, usu. used, articles; odds and ends.
مترادف: miscellany, odds and ends

جمله های نمونه

1. He had a good rummage inside the sofa.
[ترجمه مریم سالک زمانی] داخل کاناپه را حسابی گشت.
|
[ترجمه گوگل]داخل مبل را خوب زیر و رو کرده بود
[ترجمه ترگمان]داخل کاناپه رو زیر و رو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They rummage through piles of second-hand clothes for something that fits.
[ترجمه گوگل]آنها در انبوهی از لباس های دست دوم جستجو می کنند تا چیزی که مناسب باشد
[ترجمه ترگمان]آن ها از میان انبوه لباس های دست دوم برای چیزی که مناسب است، جستجو می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Have a rummage around in the drawer and see if you can find a pen.
[ترجمه گوگل]در کشو را زیر و رو کنید و ببینید آیا می توانید قلمی پیدا کنید
[ترجمه ترگمان]در کشو پیدا کنید و ببینید آیا می توانید یک خودکار پیدا کنید یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I had a rummage around/about, but I couldn't find my certificate anywhere.
[ترجمه گوگل]من در اطراف/درباره جستجو کردم، اما نتوانستم گواهینامه خود را در جایی پیدا کنم
[ترجمه ترگمان]اطراف را جستجو کردم، اما نتوانستم گواهی خود را جایی پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Have a rummage in my jewellery box and see if you can find something you like.
[ترجمه گوگل]در جعبه جواهرات من جستجو کنید و ببینید آیا می توانید چیزی را که دوست دارید پیدا کنید
[ترجمه ترگمان]در صندوق جواهرات خود کاوش کنید و ببینید می توانید چیزی را پیدا کنید که دوست دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mullins began to rummage among the chaotic mess of papers on his desk.
[ترجمه گوگل]مولینز شروع کرد به جست‌وجو در میان آشفته‌های کاغذهای روی میزش
[ترجمه ترگمان]Mullins شروع به جستجو در میان کاغذهای درهم ریخته کاغذهای روی میزش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A brief rummage will provide several pairs of gloves.
[ترجمه گوگل]یک گشت و گذار کوتاه چند جفت دستکش فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]برای پیدا کردن چند جفت دستکش، چند جفت دستکش فراهم خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Of course, our rummage crews were working on more or less virgin territory, where no customs rummage crew had been before.
[ترجمه گوگل]البته اکیپ های کاوشگر ما در سرزمین های کم و بیش بکر کار می کردند، جایی که قبلاً هیچ کاوشگر گمرکی در آنجا نبوده است
[ترجمه ترگمان]البته، crews our ما بر روی یک منطقه بکر و یا کم تر کار می کردند، جایی که قبلا هیچ خدمه rummage در آن دیده نشده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Every time a box came in for the rummage sale, I was downstairs with my flashlight.
[ترجمه گوگل]هر بار که جعبه ای برای فروش کاوشگر وارد می شد، من با چراغ قوه در طبقه پایین بودم
[ترجمه ترگمان]هر دفعه که یک جعبه برای فروش بالا می آمد، من با چراغ قوه در طبقه پایین بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then he let her rummage through his desk drawers, rearranging them however she liked.
[ترجمه گوگل]سپس به او اجازه داد تا در کشوهای میزش جستجو کند و هر طور که دوست داشت آنها را مرتب کند
[ترجمه ترگمان]سپس به او اجازه داد تا کشوهای میزش را جستجو کند و هر چه دوست داشت آن ها را مرتب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I was in charge of the rummage crew, and feeling that I had done my bit went to find the others.
[ترجمه گوگل]من مسئول خدمه جستجو بودم و با احساس اینکه کارم را انجام داده ام، رفتم تا بقیه را پیدا کنم
[ترجمه ترگمان]من مسئول پیدا کردن خدمه کشتی بودم و احساس می کردم که کار خود را انجام داده ام تا دیگران را پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Then began the long, painstaking job of deep rummage.
[ترجمه گوگل]سپس کار طولانی و پر دردسر جستجوی عمیق آغاز شد
[ترجمه ترگمان]سپس شروع به کار طولانی و پر زحمت و پیدا کردن زیر و رو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A rummage in the scrap box revealed an odd plastic corner plate.
[ترجمه گوگل]کاوش در جعبه قراضه یک صفحه گوشه پلاستیکی عجیب و غریب را نشان داد
[ترجمه ترگمان]یک کاوش در جعبه، یک بشقاب پلاستیکی عجیب و غریب را بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In those days units, or mobile rummage crews, setting up schemes between us as a result of local smuggling information.
[ترجمه گوگل]در آن روزها واحدها یا اکیپ‌های سیار جستجوگر، در نتیجه اطلاعات قاچاق محلی، طرح‌هایی را بین ما تنظیم می‌کردند
[ترجمه ترگمان]در آن روزها، یا تیم های جستجو کننده تلفن همراه، طرح هایی را بین ما به عنوان نتیجه ای از اطلاعات قاچاق محلی تنظیم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اغتشاش (اسم)
bewilderment, confusion, disarray, turbulence, rummage, anarchy, babel, commotion, sedition, turbulency, garboil, topsy-turvydom

تحقیق (اسم)
verification, scholarship, probe, research, rummage, quest, ascertainment, investigation, inquiry, scrutiny, fishing expedition, disquisition

جستجو (اسم)
search, probe, research, rummage, quest, hunt, inquisition, disquisition, prowl

اشفتگی (اسم)
turmoil, agitation, turbulence, chaos, perturbation, disorder, unrest, consternation, rummage, disorderliness, disquietude, inquietude, hullabaloo, tumble, turbulency, nonplus, garboil, tanglement, topsy-turvydom

کاوش (اسم)
analysis, search, probing, probe, excavation, research, rummage, penetration, dig, ferret

بازرسی کشتی (اسم)
rummage

کاویدن (فعل)
analyze, excavate, drag, rummage, analyse

زیر و رو کردن (فعل)
rummage

خوب گشتن (فعل)
rummage

انگلیسی به انگلیسی

• thorough and diligent search; old things, miscellaneous items
make a thorough search, look for diligently
if you rummage in a place, you search for something there by moving things in a hurried or careless way.

پیشنهاد کاربران

پال پال کردن
زیر و رو کردن
حسابی گشتن
to make a thorough search or investigation. ibid

بپرس