• (1)تعریف: (usu. pl.) a basic element, idea, skill, or the like in a complex subject or activity.
- The handyman knew only the rudiments of carpentry.
[ترجمه گوگل] دستکار فقط مقدمات نجاری را میدانست [ترجمه ترگمان] نجار فقط the نجاری می دانست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: (often pl.) something in an initial, imperfect, or undeveloped form.
- The rudiments of civilization were evident in their society.
[ترجمه گوگل] مبانی تمدن در جامعه آنها مشهود بود [ترجمه ترگمان] مقدمات تمدن در جامعه ایشان مشهود بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: an incompletely developed part of a living organism.
جمله های نمونه
1. You'll only have time to learn the rudiments of windsurfing in a week.
[ترجمه موسی] فقط یک هفته وقت خواهید داشت که اصول اولیه موج سواری را یاد بگیرید.
|
[ترجمه گوگل]شما فقط در عرض یک هفته زمان خواهید داشت که اصول اولیه موج سواری را یاد بگیرید [ترجمه ترگمان]تنها وقت آن را خواهید داشت که در عرض یک هفته مهارت موج سواریه را یاد بگیرید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. She helped to build a house, learning the rudiments of brick-laying as she went along.
[ترجمه موسی] او در ساخت خانه کمک کرد ، و کارهای ابتدایی آجرچینی را یاد گرفت.
|
[ترجمه گوگل]او به ساختن خانه کمک کرد و در طول مسیر، اصول آجرکاری را یاد گرفت [ترجمه ترگمان]او به ساختن یک خانه کمک کرد و همان طور که او در حال قدم زدن بود، چیزهایی را یاد گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She learned the rudiments of brick-laying, wiring and plumbing.
[ترجمه موسی] او اصول اولیه ( مقدمات ) آجرچینی، سیم کشی و لوله کشی را آموخت.
|
[ترجمه گوگل]او اصول اولیه آجرکاری، سیم کشی و لوله کشی را آموخت [ترجمه ترگمان]او the را که در حال کار کردن بود و سیم کشی و لوله کشی را یاد گرفته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The left alone has the rudiments of a comprehensive rational critique which could challenge it.
[ترجمه گوگل]چپ به تنهایی دارای مبانی یک نقد عقلانی جامع است که می تواند آن را به چالش بکشد [ترجمه ترگمان]تنها سمت چپ، مقدمات یک نقد منطقی جامع را دارد که می تواند آن را به چالش بکشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Coach Phillips taught me the rudiments of the game.
[ترجمه گوگل]مربی فیلیپس اصول بازی را به من آموخت [ترجمه ترگمان]مربی \"فیلیپس\" اصول بازی رو بهم یاد داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. These rudiments of space and close personal relationships grow out of the tasks set forth in the classroom.
[ترجمه گوگل]این مقدمات فضا و روابط شخصی نزدیک از وظایف مطرح شده در کلاس درس رشد می کند [ترجمه ترگمان]این مقدمات فضا و روابط شخصی نزدیک از وظایفی که در کلاس درس ایجاد می شوند، رشد می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. So, the rudiments of the game are securely locked in.
[ترجمه گوگل]بنابراین، اصول اولیه بازی به طور ایمن قفل شده است [ترجمه ترگمان]از این رو نشانه های بازی در کام لا بسته شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It turned out he had had the rudiments of classicism flogged into him as a schoolboy.
[ترجمه گوگل]معلوم شد که او اصول کلاسیک را در دوران مدرسه ای تازیانه زده بود [ترجمه ترگمان]معلوم شد که او the سبک باستانی را داشت که مانند بچه مدرسه ای به او شلاق می زدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Love the animals: God has given them the rudiments of thought and joy untroubled. Fyodor Dostoyevsky
[ترجمه گوگل]حیوانات را دوست بدارید: خداوند مقدمات فکر و شادی را بدون مشکل به آنها داده است فئودور داستایفسکی [ترجمه ترگمان]حیوانات به حیوانات عشق می ورزند: خدا اندک اندیشه و شادی را به آنان ارزانی داشته است فیودور Dostoyevsky! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Oscar De La Hoya was learning the rudiments of seven-card stud poker.
[ترجمه گوگل]اسکار د لا هویا در حال یادگیری اصول اولیه پوکر گل میخ هفت کارتی بود [ترجمه ترگمان]اسکار د لا Hoya مقدمات پوکر هفت کارتی را یاد گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Her first pupils all now knew the rudiments of typing.
[ترجمه موسی] اولین دانش آموزان او اکنون همه اصول اولیه تایپ را می دانستند.
|
[ترجمه گوگل]اولین شاگردهای او اکنون اصول اولیه تایپ کردن را می دانستند [ترجمه ترگمان]در این موقع اولین شاگردان او این نکات را می دانستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. You see rudiment of its K line be the same as 600854 how likeness ( vaulted )!
[ترجمه گوگل]می بینید که اصل خط K آن همان 600854 است که چقدر شبیه (طاق دار) است! [ترجمه ترگمان]شما می بینید که rudiment خط K شبیه به ۶۰۰۸۵۴ است که شبیه شکل (طاقی)است! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The rudiment of acupuncture has the basement of modern science theory as mechanical and chemical effect.
[ترجمه موسی] مقدمات طب سوزنی دارای زیربنای تئوری علوم مدرن به عنوان اثر مکانیکی و شیمیایی است.
|
[ترجمه گوگل]مبانی طب سوزنی زیربنای نظریه علم مدرن به عنوان اثر مکانیکی و شیمیایی است [ترجمه ترگمان]طب سوزنی در زیر زمین تئوری مدرن علم به عنوان اثر مکانیکی و شیمیایی قرار دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. A mere tendeney to produce a rudiment is indeed sometimes thus inherited.
[ترجمه گوگل]بنابراین، تمایل صرف به تولید یک پایه در واقع گاهی اوقات به ارث می رسد [ترجمه ترگمان]یک tendeney برای تولید a در واقع گاهی اوقات به ارث می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مقدمات (اسم)
preliminary, arrangement, preparations, rudiment
علوم مقدماتی (اسم)
rudiment
چیز بدوی (اسم)
rudiment
انگلیسی به انگلیسی
• fundamental element, basic point; bud, part of an organism that is not fully developed
پیشنهاد کاربران
1. The handyman knew only the rudiments of carpentry. مرد فنی فقط اصول اولیه نجاری را می دانست. 2. You'll only have time to learn the rudiments of windsurfing in a week. فقط یک هفته وقت خواهید داشت که اصول اولیه موج سواری را یاد بگیرید. ... [مشاهده متن کامل]
3. She helped to build a house, learning the rudiments of brick - laying as she went along. او در ساخت خانه کمک کرد ، و کارهای ابتدایی آجرچینی را یاد گرفت. 4. She learned the rudiments of brick - laying, wiring and plumbing. او اصول اولیه آجرچینی، سیم کشی و لوله کشی را آموخت. 5. The rudiment of acupuncture has the basement of modern science theory as mechanical and chemical effect. مقدمات طب سوزنی دارای زیربنای تئوری علوم مدرن به عنوان اثر مکانیکی و شیمیایی است. 6. It was the rudiment of a possible discussion but she was already gone, leaving him alone in the aisle. این سرآغاز بحث احتمالی بود اما او از قبل رفته بود و او را در راهرو تنها گذاشت. Rudiment ( noun ) = مقدمات، اصول اولیه، ابتدایی، سرآغاز معانی دیگر>>>>> پایه، نخستین مرحله، علوم مقدماتی، ابتدای، اندام رشد نکرده، اصل، مبادی، مبدا
1. An organ or structure that is incompletely developed 2. The first indication of a structure in the course of ontogeny.
It only took me an hour to pick up the rudiments of skiing یاد گرفتن مقدمات اسکی، فقط نیم ساعت از وقت م گرفت