routinely

/ruˈtinli//ruˈtinli/

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: regularly; habitually.

- He is routinely absent from school and has poor grades.
[ترجمه زینب زرمسلک ] او معمولا در مدرسه غایب است و نمرات پایینی دارد.
|
[ترجمه گوگل] او به طور معمول در مدرسه غیبت می کند و نمرات ضعیفی دارد
[ترجمه ترگمان] او به طور معمول از مدرسه غایب است و نمرات ضعیفی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Children have been routinely immunized against polio since 195
[ترجمه گوگل]کودکان از سال 195 به طور معمول در برابر فلج اطفال واکسینه شده اند
[ترجمه ترگمان]کودکان از ۱۹۵ سال تاکنون در برابر فلج اطفال واکسینه شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Vitamin K is routinely given in the first week of life to prevent bleeding.
[ترجمه گوگل]ویتامین K به طور معمول در هفته اول زندگی برای جلوگیری از خونریزی تجویز می شود
[ترجمه ترگمان]ویتامین K به طور معمول در اولین هفته زندگی داده می شود تا از خونریزی جلوگیری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All adult dogs are routinely wormed at least every six months.
[ترجمه گوگل]تمام سگ های بالغ حداقل هر شش ماه یکبار کرم زده می شوند
[ترجمه ترگمان]تمام سگ های بزرگ سال به طور معمول حداقل هر شش ماه wormed
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Any outside criticism is routinely dismissed as interference.
[ترجمه گوگل]هر گونه انتقاد خارجی به طور معمول به عنوان مداخله رد می شود
[ترجمه ترگمان]هر انتقاد خارجی به طور معمول به عنوان تداخل رد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Dissidents were routinely arrested on trumped-up charges .
[ترجمه گوگل]مخالفان به طور معمول به اتهامات واهی دستگیر می شدند
[ترجمه ترگمان]\"مخالفان\" به طور معمول در اتهامات واهی دستگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is claimed that the police routinely brutalize prisoners.
[ترجمه گوگل]ادعا می شود که پلیس به طور معمول زندانیان را مورد خشونت قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]ادعا می شود که پلیس به طور معمول زندانیان را بازداشت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The prisoners were routinely subjected to torture.
[ترجمه گوگل]زندانیان به طور معمول تحت شکنجه قرار می گرفتند
[ترجمه ترگمان]زندانیان به طور معمول مورد شکنجه قرار می گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This vaccine is already routinely used.
[ترجمه گوگل]این واکسن قبلاً به طور معمول استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]این واکسن به طور معمول مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Visitors are routinely checked as they enter the building.
[ترجمه گوگل]بازدیدکنندگان به طور معمول هنگام ورود به ساختمان بررسی می شوند
[ترجمه ترگمان]بازدید کنندگان به طور معمول هنگام ورود به ساختمان کنترل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Children are routinely immunized against polio.
[ترجمه گوگل]کودکان به طور معمول در برابر فلج اطفال واکسینه می شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان به طور معمول در برابر فلج اطفال واکسینه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The mother's occupation was not routinely recorded on the birth certificate.
[ترجمه گوگل]شغل مادر به طور معمول در شناسنامه ثبت نمی شد
[ترجمه ترگمان]شغل مادر به طور معمول در گواهی تولد ثبت نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The police in that country routinely brutalize prisoners.
[ترجمه گوگل]پلیس در آن کشور به طور معمول زندانیان را مورد خشونت قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]پلیس در آن کشور به طور معمول زندانیان را محکوم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The library routinely handles a wide variety of enquiries.
[ترجمه گوگل]این کتابخانه به طور معمول به طیف گسترده ای از پرسش ها رسیدگی می کند
[ترجمه ترگمان]کتابخانه به طور معمول تعداد زیادی پرس و جوهای پلیس را اداره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Children are routinely tutored for hours after school.
[ترجمه گوگل]به طور معمول ساعت ها بعد از مدرسه به کودکان آموزش داده می شود
[ترجمه ترگمان]کودکان به طور معمول ساعت ها بعد از مدرسه آموزش می بینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This information is now routinely available to anyone with access to a computer.
[ترجمه گوگل]این اطلاعات اکنون به طور معمول برای هر کسی که به رایانه دسترسی دارد در دسترس است
[ترجمه ترگمان]این اطلاعات در حال حاضر به طور معمول برای هر کسی که به رایانه دسترسی داشته باشد، در دسترس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• ordinarily, customarily, regularly; in a routine manner; according to a routine

پیشنهاد کاربران

1. به طور معمول. معمولا. 2. مرتب. مرتبا
مثال:
oil is routinely discharged from ships
regularly
Usually done
Ordinarily
همیشه ( معمولا، به طور منظم )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : routine
✅️ صفت ( adjective ) : routine
✅️ قید ( adverb ) : routinely
متوالی
معمولا
حسب العاده
به طور معمول، جریان عادی ، روزمره
مرتباً
از سر عادت، عادی، روزمره
به طور معمول
به گونه ی هر روزه
بنا بر عادت، از روی عادت، به طور عادی، به طور معمولی، به طور منظم ، به کرات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس