robust

/roʊˈbʌst//rəʊˈbʌst/

معنی: تنومند، ستبر، قوی هیکل، خوش بنیه، هیکل دار
معانی دیگر: نیرومند، پرزور، زورمند، چنبه، قوی، فریبرز، رستم، تهمتن، (کار و غیره) سخت، مستلزم قوت جسمی، شاق، دشوار، خشن، زمخت، زننده، خوش طعم و قوی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: robustly (adv.), robustness (n.)
(1) تعریف: physically strong, healthy, and energetic.
مترادف: fit, hale, healthy, hearty, rugged, strapping, strong, sturdy, vigorous
متضاد: delicate, effete, feeble, frail, sickly, weak
مشابه: active, alive, athletic, brawny, buxom, hardy, husky, lusty, stalwart, stout

- Among the marathon runners were several robust middle-aged men and women.
[ترجمه گوگل] در میان دوندگان ماراتن، چند زن و مرد میانسال قوی وجود داشتند
[ترجمه ترگمان] در میان دوندگان دو ماراتن چند مرد و مرد میانسال و متوسط بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having or showing vitality or strength; highly functioning or effective.
مترادف: strong, vigorous
مشابه: active, forceful, powerful, vital

- The real estate market was particularly robust during that period.
[ترجمه گوگل] بازار املاک و مستغلات به ویژه در آن دوره قوی بود
[ترجمه ترگمان] بازار املاک و مستغلات در طول این دوره بسیار مقاوم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The robust argument made in favor of the proposal was difficult to oppose.
[ترجمه علیرضا] مخالفت با استدلال محکمی که به نفع طرح ارائه شد، دشوار بود.
|
[ترجمه گوگل] مخالفت با استدلال قوی به نفع این پیشنهاد دشوار بود
[ترجمه ترگمان] مخالفت شدید با پیشنهاد مخالفت با این پیشنهاد دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: sturdy or durable; well-constructed.
مترادف: durable, solid, staunch, stout, sturdy
متضاد: fragile, frail
مشابه: buxom, strong, substantial, tough, well-knit, well-made

- The new backpacks are made of a highly robust material.
[ترجمه مرتضی] کوله پشتی های جدید از مواد بسیار محکمی ( بسیار قوی ) ساخته شده اند
|
[ترجمه گوگل] کوله پشتی های جدید از مواد بسیار مقاوم ساخته شده اند
[ترجمه ترگمان] The جدید از مواد بسیار قوی ساخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: requiring strength and endurance.
مترادف: rugged, tough
مشابه: challenging, demanding, hard

- Containing the flood waters will require robust effort.
[ترجمه علیرضا] جلوگیری از ( خسارات ) سیلاب ها نیازمند تلاشی قوی است.
|
[ترجمه گوگل] مهار آب های سیل مستلزم تلاش قوی است
[ترجمه ترگمان] داشتن آب های جاری نیازمند تلاش شدید خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: hearty or boisterous.
مترادف: hearty, rambunctious, vigorous
مشابه: boisterous, bold, energetic, enthusiastic, jovial, rowdy, sturdy

- The fans shouted down at the players in their usual robust manner.
[ترجمه علیرضا] تماشاچیان با همان لحن محکم همیشگی بر سر بازیکنان فریاد زدند
|
[ترجمه گوگل] هواداران به شیوه همیشگی خود بر سر بازیکنان فریاد زدند
[ترجمه ترگمان] تماشاچیان با همان لحن محکم و محکم به بازیکنان فریاد زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: full-flavored.
مترادف: flavorful, full-bodied
متضاد: insipid, tasteless
مشابه: pungent, rich, savory, stout, strong, tasty

- I prefer a robust cup of coffee.
[ترجمه مرتضی] من یک فنجان قهوه ی خوش طعم رو ترجیح میدم .
|
[ترجمه گوگل] من یک فنجان قهوه قوی را ترجیح می دهم
[ترجمه ترگمان] من یک فنجان قوی قهوه را ترجیح می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. robust faith
ایمان قوی

2. robust wine
شراب خوش طعم و قوی

3. robust work
کار سخت

4. a robust joke
یک شوخی زننده

5. a robust man
یک مرد تنومند

6. It was a typically robust performance by the Foreign Secretary.
[ترجمه گوگل]این عملکرد معمولاً قوی توسط وزیر امور خارجه بود
[ترجمه ترگمان]این یک عملکرد عالی از سوی وزیر امور خارجه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The company is taking a more robust approach to management.
[ترجمه گوگل]این شرکت در حال اتخاذ رویکرد قوی تری برای مدیریت است
[ترجمه ترگمان]این شرکت رویکرد قوی تری برای مدیریت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His robust strength made him survive the disaster.
[ترجمه گوگل]قدرت قوی او باعث شد تا از این فاجعه جان سالم به در ببرد
[ترجمه ترگمان]قدرت قوی او باعث شد که او از این فاجعه جان سالم به در ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He looks robust and healthy enough.
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی قوی و سالم به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]او به اندازه کافی قوی و سالم به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I want something sequacious now and robust.
[ترجمه گوگل]من اکنون چیزی منظم و قوی می خواهم
[ترجمه ترگمان] من یه چیز دیگه و قوی میخوام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The formerly robust economy has begun to weaken.
[ترجمه گوگل]اقتصاد قوی سابق شروع به تضعیف کرده است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد قوی سابق شروع به ضعیف شدن کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That chair's not very robust; don't sit on it.
[ترجمه گوگل]آن صندلی خیلی محکم نیست روی آن ننشین
[ترجمه ترگمان]این صندلی خیلی قوی نیست، روش نشین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His robust strength was a counterpoise to the disease.
[ترجمه گوگل]قدرت قوی او نقطه مقابل بیماری بود
[ترجمه ترگمان]نیروی نیرومند و نیرومند او با این بیماری سازگار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The market clearing paradigm is reasonably robust and the Rational Expectations assumption is here most plausible.
[ترجمه گوگل]پارادایم تسویه بازار به طور منطقی قوی است و فرض انتظارات منطقی در اینجا قابل قبول ترین است
[ترجمه ترگمان]الگوی پاک سازی بازار به طور منطقی مقاوم است و فرضیه انتظارات منطقی در اینجا بسیار محتمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Each was thus able to become a robust and self-aware entity, ready to defend its territory and its independence.
[ترجمه گوگل]بنابراین هر کدام توانستند به موجودی قوی و خودآگاه تبدیل شوند که آماده دفاع از قلمرو و استقلال خود بود
[ترجمه ترگمان]در نتیجه هر یک قادر به تبدیل به یک نهاد قوی و آگاه بود که برای دفاع از قلمرو خود و استقلال آن آماده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Shop around for good fish; active and robust, with well-developed fins and good colour.
[ترجمه گوگل]خرید ماهی خوب فعال و قوی، با باله های توسعه یافته و رنگ خوب
[ترجمه ترگمان]برای ماهی خوب خرید کنید؛ فعال و مقاوم و دارای باله مناسب و رنگ خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تنومند (صفت)
sturdy, athletic, stout, robust, huge, rugged, burly, stalwart, corpulent, stockish, full-bodied

ستبر (صفت)
gross, sturdy, big, thick, stout, robust, burly, stalwart, elephantine, robustious

قوی هیکل (صفت)
sturdy, robust, giant

خوش بنیه (صفت)
sturdy, strong, robust, healthy, wholesome, hale, strapping, lusty

هیکل دار (صفت)
robust

تخصصی

[کامپیوتر] نیرومند قابل اعتماد، حتی تحت شرایط متغیر یا غیر قابل پیش بینی، بر خلاف brittie .
[ریاضیات] نیرومند، قوی
[آمار] نیرومند

انگلیسی به انگلیسی

• strong, healthy
someone or something that is robust is strong and healthy.
robust views or opinions are strongly held and firmly expressed.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Strong
🔘 Powerful
🔘 Sturdy
🔘 Robust
🔘 Tough
🔘 Resilient
🔘 Muscular
🔘 Brawny
🔘 Forceful
🔘 Mighty
✅ Definition:
👉 Having great physical strength or power.
قوی/پایدار
The Ukrainian government is determined to attract foreign investors with robust measures and incentives
دولت اوکراین مصمم است سرمایه گذاران خارجی را با اقدامات و مشوق های قوی برای جذب مردم به این کشور جذب کند
متقن
۱. صحیح و سالم. تندرست ۲. خوش بنیه. قوی. قبراق ۳. محکم. مستحکم. مقاوم ۴. مصمم. قاطع ۵. مصممانه. قاطعانه ۶. ( بازی و ورزش ) سنگین. نیرو بر ۷. زمخت. خشن ۸. ( شراب ) ناب
به معنی پایدار و قدرتمند، برای چیزی که به خوبی می تواند فشار را تحمل کند.
نژاد قهوه ی روبوستا ( Robusta ) ، کلمه اش برگرفته شده از کلمه ی Robust هست.
کار سخت و دشوار
( بهینه سازی ) ( تحقیق در عملیات ) استوار
در بهینه سازی های متداول معمولاً تمام پارامترها معلوم و داراری مقدار مشخص فرض می شوند در حالیکه در مورد پدیده های جهان واقعی این پارامترها به صورت یقینی و دقیق قابل پیاده سازی نیست و بایست به صورت احتمالاتی مدل شود که به آن بهینه سازی احتمالی Stochastic Optimization ( SO ) گفته می شود. یکی از راه های مناسب برای این مدلسازی، بهینه سازی استوار
...
[مشاهده متن کامل]

Robust Optimization ( RO ) است. ایده اولیه در بهینه سازی استوار، در نظر گرفتن بدترین سناریوی ممکن و بهینه سازی بر اساس بدترین سناریو است.

۱. مقاوم: قوی و پرقدرت، قادر به تحمل فشار و مواجهه با موقعیت های مختلف.
۲. پرقدرت: قوی و مستحکم، با توانایی بالا برای مقابله با چالش ها و مشکلات.
۳. سرشکن: قوی و پرقدرت، با توانایی بالا برای انجام وظایف مختلف.
...
[مشاهده متن کامل]

۴. سخت: محکم و پرقدرت، با استحکام و توانایی بالا در مقابله با زمینه های مختلف.
۵. قوی: با استحکام و توانایی بالا، مقاوم در برابر زمینه های مختلف و شرایط نامساعد.
۶. پراکنده: با نیروی بالا و توانمندی فیزیکی قوی، مقاوم در برابر زمینه های مختلف و شرایط نامساعد.

robust در معنای "مقاوم" دقیقا متضاد sensitive هست. robust چیزیه که اثرپذیریه کمی داره و نسبت به تغییرات مقاومه.
پایدار
robust ( adj ) ( roʊˈbʌst ) =strong and healthy, e. g. She was almost 90, but still very robust. robustly ( adv ) , robustness ( n )
robust
Robost:پویا فعال قدرتمند
Strong - Powerful - Potent - Vigorous - Robust
اینا همگی مترادف هستند به معنای قوی، قدرتمند، زورمند
البته Potent به معنی چیزیکه تاثیر زیادی بزاره هم هست. همچنین بارور ( درباره مردان ) . Strong بیشتر درلاره فیزیک و بدن و جسم حرف میزنه. Robust میتونه به معنی بزرگ و عظیم الجثه و قوی مزه یا تیز هم باشه. یعنی طعم و مزه ای که تیز باشه و به راحتی متوجهش بشیم و شدید باشه
...
[مشاهده متن کامل]

Empower هم فعل power به معنی قدرت دادن هست
Authorize مثل Empower است اما رسمی و مودبانه. یعنی قدرت و حق تصمیم گیری و . . . دادن به کسی یا چیزی

پایا
:Robust systems
سیستم های پایا
قابل اتکا
قابل اعتماد
robust ( زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری )
واژه مصوب: استوار
تعریف: ویژگی سامانه ای زیستی که در برابر جهش ها و نوسانات محیطی مقاوم است
نیرومند
[آمار] مقاوم
robust efforts: تلاش های مضاعف/ اقدامات جدی
Potent
Strong
Sturdy

Adjective :
دارای بوی خوش قوی ( در مورد خوراکی ها )
robust ( adj ) = نیرومند، مستحکم، قوی، پرانرژی، ستبر، تنومند، خوش بنیه، هیکل دار، ورزیده، یغور
معانی دیگر={خوش ساخت، استوار ، محکم، ضد گلوله، بادوام ( در مورد محکم بودن شی در ساخت و ساز ) }، {عضلانی، تنومند، با اسطقس ( در مورد سالم بودن و قوی بودن شخص ) }، {خوش طعم، خوش مزه، مطبوع ( قوی و غنی از نظر طعم یا بو ) }، {منطقی، معقول، واقع بین، عقلانی ( در مورد عدم اطمینان و تیزبینی نسبت به چیزی که اشتباه گرفته نمی شود ) }، {خشن، پر سر وصدا، بی ادب، بی نزاکت ( در رابطه با ماهیت شخص ) }، {مستحکم، پولادین، سفت و سخت، انباشته ( در مورد ماده تشکیل دهنده ) }، {خشونت آمیز، مقتدر، غضبناک، تاثیر گذار، متقاعد کننده ( در مورد رفتار یا انجام کاری به روش مصمم و نیرومند ) }، {موفقیت آمیز، سودآور، پرمزیت، پرمنفعت، سازنده، پررونق ( در رابطه با داشتن توانایی تولید رشد اقتصادی یا سود ) }، {کاربردی، عملی، ساده ( در رابطه با داشتن یا نشان دادن ایده ای معقول و عملی از آنچه می توان به دست آورد یا انتظار داشت ) }، {پر هیاهو، لجام گسیخته، بی قانون و قاعده، ناهنجار، پر سر و صدا ( در مورد بی نظمی و هنجار شکنی و یاغیگری ) }، {طنزگونه، نژادی، مبتذل، شنیع ( مربوط به آثار یا دوره رنسانس ) }، {شسته و رفته، عملکردی، مفید، سودمند ( در رابطه با ویژگی های عملی یا عملکردی ) }، {سازگار، قابل انطباق، قابل انعطاف ( در مورد سازگاری ) }، {طنین انداز، پر پژواک، رسا، شفاف ( در رابطه با صدای غنی و قدرتمند ) }، {مفید، درجه یک، کارآمد، تاثیرگذار ( در مورد سودمندی و مفید بودن ) }، {خوش قیافه، جذاب، خیره کننده، خوشتیپ ( در مورد یک مرد از نظر زیبایی شناسی ) }، {سخت گیر، ریاضت کش، وحشیانه، ظالمانه، سنگین، خشن ( در مورد ماهیتی خشن یا سخت گیر ) }
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف با کلمه: energetic به معنای پرانرژی، نیرومند
examples:
1 - He looks robust and healthy enough.
او به اندازه کافی قوی هیکل و سالم به نظر می رسد.
2 - The robust economy is expected to continue growing quickly.
انتظار می رود اقتصاد خوش بنیه به سرعت به رشد خود ادامه دهد.

قرص و محکم
در متون کامپیوتر
قابل اعتماد براش بهتره
پایدار - قرص - استوار
ناوردا، ثابت
robust physical properties خواص فیزیکی ثابت
قدرتمند، تاب آور
پرتوان، پرمایه، موثق
ستبر، تنومند
پابرجا
دقیق
چهارشونه
منسجم
قوی
استوار
محکم
خوب
مستحکم
منطقی
قدرتمند = قوی
robust technology تکنولوژی قدرتمند ( قوی )
( شخص ) سالم و قوی - خوش بنیه - قبراق
( دستگاه ) محکم، مقاوم، مستحکم
( اشتها ) زیاد
زمخت، خشن
مصممانه، قاطعانه

استوار، مستحکم
انعطاف پذیر
کنترل ( مکانیک )
استوار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤١)

بپرس