rhythm

/ˈrɪðəm//ˈrɪðəm/

معنی: وزن، اصول، اهنگ موزون، نواخت
معانی دیگر: (موسیقی) ضرب، ریتم، ایقاع، (شعر) وزن، میزان، (مجازی) آهنگ، روند، روال، موزونی، آهنگینی، سجع

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: rhythmless (adj.)
(1) تعریف: movement marked by the regular repetition of accent, beat, or the like.
مترادف: beat, cadence, measure, time
مشابه: count, lilt, march, meter, pace, pulse, recurrence, swing

- We clapped our hands to the rhythm of the drums.
[ترجمه سارا] ما همراه با ریتم آهنگ طبل ها دست زدیم
|
[ترجمه گوگل] با ریتم طبل دست زدیم
[ترجمه ترگمان] با دست به ریتم طبل ها دست زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a particular type of such movement.
مترادف: beat, cadence, measure, meter
مشابه: count, lilt, pace, tempo, time

- A waltz rhythm is easy to recognize.
[ترجمه گوگل] تشخیص ریتم والس آسان است
[ترجمه ترگمان] آهنگ والس آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the regular repetition of a biological function, such as the beat of the heart.

- The doctor listened to the rhythm of the patient's heart.
[ترجمه موسی] پزشک به ضربان قلب بیمار گوش داد.
|
[ترجمه گوگل] دکتر به ریتم قلب بیمار گوش داد
[ترجمه ترگمان] دکتر به آهنگ قلب بیمار گوش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a pattern of events or of a temporal process.
مترادف: pattern
مشابه: flow, order, pace, schedule, shape, tempo

- He was used to the rhythm of his work day, and he felt lost having to rest at home.
[ترجمه موسی] او به نظم روز مره کاری خود عادت کرده بود و احساس می کرد که نیاز به استراحت در خانه را از دست داده است.
|
[ترجمه گوگل] او به ریتم روز کاری خود عادت کرده بود و احساس می کرد که باید در خانه استراحت کند
[ترجمه ترگمان] به آهنگ روز کارش عادت داشت، و احساس کرد که دیگر لازم نیست در خانه استراحت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in the visual arts, a uniform pattern resulting from the recurrence of colors, lines, or shapes.
مترادف: pattern
مشابه: balance, design, harmony, motif, order, proportion, symmetry, theme

- I enjoy the particular rhythms of her paintings.
[ترجمه گوگل] من از ریتم های خاص نقاشی های او لذت می برم
[ترجمه ترگمان] از ریتم خاص نقاشی های او لذت می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. diurnal rhythm
نواخت روزانه

2. tango rhythm
ریتم تانگو

3. the rhythm of heartbeat
موزونی ضربان قلب

4. the rhythm of the country's economic growth
آهنگ رشد اقتصادی کشور

5. the insistent rhythm and rhyme of this poem
وزن و قافیه ی جالب توجه این شعر

6. blank verse has rhythm but no rhyme
شعر سپید وزن دارد ولی قافیه ندارد.

7. she is used to the slow rhythm of rural life
او به روند آهسته ی زندگی روستایی خو گرفته است.

8. with his fingers he beat a rhythm
با انگشتانش روی میز ضرب گرفت.

9. The boat rocked up and down in rhythm with the sea.
[ترجمه گوگل]قایق با ریتم دریا بالا و پایین می‌رفت
[ترجمه ترگمان]قایق با ریتم دریا بالا و پایین می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The drummer beat out a steady rhythm while we marched.
[ترجمه موسی] درامر هنگامی که ما را رژه می رفتیم ضرباهنگ ( ریتم ) ثابت را می نواخت ( می زد ) .
|
[ترجمه گوگل]در حاليكه ما راهپيمايي مي كرديم، درامر يك ريتم ثابت مي زد
[ترجمه ترگمان]در همان حال که حرکت می کردیم، طبال با ریتم ثابتی حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He beat out a jazz rhythm on the drums.
[ترجمه گوگل]او ریتم جاز را روی طبل می زد
[ترجمه ترگمان]آهنگ جاز را روی طبل ها می نواخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He can't seem to play in rhythm.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد او نمی تواند در ریتم بازی کند
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که با ریتم آن بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's a funky sort of rhythm.
[ترجمه گوگل]این یک نوع ریتم بد بو است
[ترجمه ترگمان]این یک نوع ریتم عجیب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Drums are basic to African rhythm.
[ترجمه گوگل]درام ها برای ریتم آفریقایی پایه هستند
[ترجمه ترگمان]درام برای ریتم آفریقایی پایه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. "This really is a catchy rhythm, huh?" he added, with a few little hops.
[ترجمه گوگل]"این واقعا یک ریتم جذاب است، ها؟" او با کمی پرش اضافه کرد
[ترجمه ترگمان]این واقعا یه ریتم جذاب است، نه؟ سپس با کمی رازک ها اضافه کرد که:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Her pencil tapped out a staccato rhythm on the desk top.
[ترجمه گوگل]مداد او ریتم استاکاتویی روی میز می‌زد
[ترجمه ترگمان]مداد روی میز ضرب گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The trace showed a normal heart rhythm.
[ترجمه گوگل]ردیابی ریتم طبیعی قلب را نشان داد
[ترجمه ترگمان] اثر یه ضربان قلب طبیعی نشون داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The drums and double bass usually form the rhythm section of a jazz group.
[ترجمه گوگل]درام و کنترباس معمولا بخش ریتم یک گروه جاز را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]طبل ها و باس دوبل معمولا بخش ریتم یک گروه جاز را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A regular rhythm pulsated in our ears.
[ترجمه گوگل]ریتم منظمی در گوشمان می تپید
[ترجمه ترگمان]یک آهنگ تند تند تند در گوش ما نواخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وزن (اسم)
cadence, charge, burden, movement, scale, avoirdupois, rhythm, differentia

اصول (اسم)
course, root, rhythm, doctrine, tenet

اهنگ موزون (اسم)
rhythm, lilt

نواخت (اسم)
play, rhythm, melody

تخصصی

[سینما] وزن - ریتم - ضرباهنگ (ریتم ) - وزن - ضرباهنگ (ریتم ) - ریتم
[] آهنگ، ضربْ آهنگ

انگلیسی به انگلیسی

• beat, regular pulse or accent (in music, etc.); meter, recurrent beat in poetry or prose; cyclical pattern of events or elements
a rhythm is a regular movement or beat.
a rhythm is also a regular pattern of changes, for example changes in the seasons or the tides.

پیشنهاد کاربران

دوره منظم
ریتم، زمینه
مثال: The music had a catchy rhythm.
موسیقی ریتم جذابی داشت.
rhythm ( n ) ( rɪ�əm ) =a strong, regular, repeated pattern of sounds or movements, e. g. to dance to the rhythm of the music. =a regular pattern of changes, e. g. the rhythm of the seasons.
rhythm
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : rhythm / rhythmicity
✅️ صفت ( adjective ) : rhythmic ( rhythmical )
✅️ قید ( adverb ) : rhythmically
نواخت، ضرباهنگ
برابر پارسی واژه ( ریتم ) ، واژه زیبایِ ( تپاَهنگ ) است.
واکاویِ واژه تپاهنگ:
1 - تپ ( بُن کنونیِ کارواژه تپیدن )
2 - آهنگ
rhythm ( موسیقی )
واژه مصوب: ریتم
تعریف: یکی از عناصر اصلی موسیقی مربوط به نحوۀ سازمان دهی اصوات در زمان براساس اختلاف امتدادهای زمانی آنها
ریتم
rhythm ( noun ) = ضرباهنگ، ریتم، ضرب، نواخت، ضربان/حرکت منظم، نظم/ چرخه
Definition = الگوی قوی از صداها ، کلمات یا نت های موسیقی که در موسیقی ، شعر و رقص استفاده می شود/یک حرکت منظم یا الگوی حرکات/یک الگوی تغییر منظم ، به ویژه آن که در طبیعت اتفاق می افتد/الگوی منظم صداها یا ضربانهایی که در موسیقی ، اشعار و رقص استفاده می شود/
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف است با کلمه : pulse ( noun )
abnormal heart rhythms = ضربان نامنظم قلب
music with a fast rhythm = موسیقی با ضرب تند
the rhythm of her breathing = ریتم نفس کشیدن او
the rhythm of the seasons = چرخه ی فصل ها
a jazz rhythm = یک ریتم موسیقی جاز
examples:
1 - I've got no sense of rhythm, so I'm a terrible dancer.
من هیچ درکی از ریتم ندارم ، بنابراین من یک رقاص بسیار بد هستم.
2 - He beat out a jazz rhythm on the drums.
او ریتم جاز را بر طبل ها نواخت.
3 - The rhythm of the rain hitting the roof put him to sleep.
ریتم بارش باران که به سقف می خورد او را به خواب فرو برد.
4 - She was lulled to sleep by the gentle rhythm of the boat in the water.
او با حرکت ملایم قایق در آب خوابش برد.
5 - She hit the ball so hard that her opponent had no chance to establish any rhythm in her game.
او آنقدر به توپ محکم ضربه زد که حریفش فرصتی برای ایجاد هر گونه حرکت منظم در بازی خود نداشت.
6 - Breathing and sleeping are examples of biological rhythms in humans.
تنفس و خواب نمونه هایی از ریتم های بیولوژیکی در انسان است.
7 - You need a sense of rhythm to be a good dancer.
برای یک رقصنده خوب شدن شما نیاز به درک ضرب آهنگ ( ریتم ) دارید
8 - Waking and sleeping are examples of biological rhythms.
بیدار شدن و خوابیدن نمونه هایی از ریتم های بیولوژیکی است.

یکی از دوستان "وزن"معنا کرده اما منظورش " وزن اهنگ" بوده
نظم
ریتم
Rhythm را rhythm می نویسند اما ritem می خوانند
This word has 2 syllables
1. rhy 2. thm
وزن
رقص، رقص موزون،
ضرباهنگ
ریتم مخصوص موسیقی
نواختن آهنگ موزون
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس