• : تعریف: affording a sense of satisfaction; gratifying.
- a rewarding activity
[ترجمه شان] یک فعالیت ارزنده ( ارزشمند )
|
[ترجمه گوگل] یک فعالیت با ارزش [ترجمه ترگمان] یک فعالیت پر پاداش [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a rewarding experience
تجربه ای پر ارزش
2. she finds motherhood very rewarding
مادری برای او بسیار اقناع کننده است.
3. I found it immensely rewarding working with the less able children.
[ترجمه کیمیا] من کار کردن با بچه های کم توان را بسیار با ارزش یافتم
|
[ترجمه علی امینی] به انظر بنده، کار کردن با کودکان کم توان امری با ارزش است
|
[ترجمه گوگل]به نظر من کار کردن با کودکان کم توان بسیار لذت بخش بود [ترجمه ترگمان]من به کار کردن با بچه های کم تر موفق، بی اندازه پاداش دادم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Their close and financially rewarding relationship was sufficient to call into question the independence and disinterest of the directors.
[ترجمه بهروز مددی] روابط نزدیک و از نظر مالی رضایت بخش آنها، به اندازهای کافی بود که استقلال طلبی و بی تفاوتی مدیرانشان را زیر سؤال ببرد.
|
[ترجمه گوگل]رابطه نزدیک و سودمند مالی آنها برای زیر سوال بردن استقلال و بی علاقگی مدیران کافی بود [ترجمه ترگمان]رابطه نزدیک و مالی آن ها برای تماس با استقلال و بی علاقگی مدیران کافی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Many experts advocate rewarding your child for good behaviour.
[ترجمه بهروز مددی] بسیاری از کارشناسان طرفدار شیوهی پاداش دهی به کودکان در عوض رفتار مناسب آنها هستند.
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از کارشناسان از پاداش دادن به فرزندتان برای رفتار خوب حمایت می کنند [ترجمه ترگمان]بسیاری از متخصصان به کودک خود برای رفتار خوب پاداش می دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Teaching young children is a challenging and rewarding job.
[ترجمه M] آموزش به کودکان خردسال یک شغل چالش بر انگیز و پر مزیت است
|
[ترجمه گوگل]آموزش به کودکان خردسال یک شغل چالش برانگیز و با ارزش است [ترجمه ترگمان]آموزش کودکان به عنوان یک شغل چالش برانگیز و پر پاداش است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It was a richly rewarding relationship.
[ترجمه حمیده] این یک رابطه ی بسیار ارزشمند بود.
|
[ترجمه گوگل]این یک رابطه سرشار از پاداش بود [ترجمه ترگمان]این یک رابطه بسیار پر پاداش بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Gardening is a very rewarding pastime.
[ترجمه گوگل]باغبانی یک سرگرمی بسیار مفید است [ترجمه ترگمان]باغبانی یک سرگرمی بسیار باارزش است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Melanie finds her work exciting and rewarding.
[ترجمه hmide] ملانی کارش را هیجان انگیز و پرفایده یافت.
|
[ترجمه گوگل]ملانی کار خود را هیجان انگیز و با ارزش می یابد [ترجمه ترگمان]ملانی یه کار هیجان انگیز و rewarding پیدا می کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Teaching can be a very rewarding career.
[ترجمه گوگل]تدریس می تواند یک شغل بسیار مفید باشد [ترجمه ترگمان]تدریس می تواند یک شغل بسیار ارزشمند باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Paderewski's Concerto is a strong, well-constructed work and rewarding for the soloist.
[ترجمه گوگل]کنسرتو پادروفسکی اثری قوی و خوش ساخت است و برای تک نواز پاداش دارد [ترجمه ترگمان]کنسرتو Paderewski یک کار قوی، ساخته شده و پاداش دادن به the است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. As uplifting as a gallows, maybe, but a rewarding experiment in instrumentation none the less.
[ترجمه گوگل]شاید مثل چوبه دار نشاط آور باشد، اما به هر حال آزمایشی ارزشمند در ابزارسازی است [ترجمه ترگمان]شاید به عنوان بالا رفتن به عنوان یک دار، شاید یک تجربه پاداش دهی در ابزار دقیق و نه کم تر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. In essence, you are rewarding the behavior, so he is even more likely to repeat it.
[ترجمه گوگل]در اصل، شما به این رفتار پاداش می دهید، بنابراین احتمال تکرار آن بیشتر است [ترجمه ترگمان]در اصل، شما به این رفتار پاداش می دهید، بنابراین به احتمال زیاد آن را تکرار می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Instead I read military history, a rewarding experience under C. T. Atkinson.
[ترجمه گوگل]در عوض، تاریخ نظامی را خواندم، تجربهای ارزشمند در زمان سیتی اتکینسون [ترجمه ترگمان]در عوض من تاریخ نظامی را خواندم، یک تجربه پاداش دهنده زیر سی تی آتکینسن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• satisfying, worthwhile, profitable; serving as a reward, serving as compensation something that is rewarding gives you a lot of satisfaction.
۱. ارزنده. ارزشمند. مفید ۲. ارضا کننده. رضایت بخش. خرسند کننده مثال: That trip was a rewarding experience for me. آن سفر برای من یک تجربه ارزشمند و مفید بود.
بسیار راضی کنندهrewarding راضی کنندهsatisfying
:SYN 1 ) Satisfying 2 ) Worthwhile 3 ) Profitable . e. g I’ve considered teaching as a career before, and I think it could be ⭐a rewarding experience⭐. However, I’m currently focused on other career goals at the moment . . .
۱. راضی کننده - خوشحال کننده - ایجادکننده ی رضایت ۲. پولساز - پر سود - سودآور - سودده ۳. با ارزش تعریف انگلیسی : 1. giving you a good feeling that you have done something valuable, important, etc. ... [مشاهده متن کامل]
2. giving you money or profit 3. Is worth the effort مثال ها : 1. Nursing is a very rewarding [=satisfying] career : پرستاری شغل بسیار راضی کننده ای است. 2. The investment has been very rewarding. [=profitable] : سرمایه گذاری فوق العاده مفید/سودده بوده است 3. a rewarding experience : تجربه ای با ارزش
ارزشمند، پرمزیت Worthwhile, beneficial رضایت بخش
تحفه ، راضی کننده ، مناسب
ارضا کننده ( چون فکر میکنی کار مهم و با ارزشی انجام دادی )
[صفت] انگیزشی، انگیزه دهنده؛ تقویت کننده [فعل، مصدر] پاداش دهی؛ مفتخر کردن؛ جبران لطف کردن
پرارزش ( صفت )
satisfying or beneficial/
ارزشمند، ارزنده، سودمند، پر پاداش، پر مزیت، پر منفعت، پر ارزش