reversal

/rɪˈvɜːrsl̩//rɪˈvɜːsl̩/

معنی: برگشت، نقض، واژگونی، واژگون سازی
معانی دیگر: برگشت (معمولا در جهت بدشانسی یا مخالف خیر و صلاح)، بدبیاری، وارونگی، واژگونگی، نگون بختی، حرکت یا چرخش معکوس، وارونسازی، نق­

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an incident or event that causes progress to stop or losses to occur; setback.
مشابه: down, reverse

(2) تعریف: the act of reversing or state of being reversed.
مشابه: about-face, double, reaction, reverse, undoing

- His reversal of his decision surprised everyone.
[ترجمه گوگل] تغییر تصمیم او همه را شگفت زده کرد
[ترجمه ترگمان] واژگونی تصمیم او همه را شگفت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the changing of a verdict on appeal by a higher court.

جمله های نمونه

1. the reversal of fortune
واژگونی بخت و اقبال

2. the reversal of rotation
وارونسازی چرخش

3. The government suffered a total reversal of fortunes last week.
[ترجمه گوگل]دولت در هفته گذشته متحمل تغییر کامل ثروت شد
[ترجمه ترگمان]دولت هفته گذشته دچار تغییر کلی ثروت ها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some Internet firms have suffered a painful reversal of fortune .
[ترجمه Sina] بسیاری از شرکت ها و موسسات اینترتی از وضعیت بد اقتصادی رنج میبرند ( قبلا وضعیت آن ها خوب بوده اما اکنون تغییر کرده است )
|
[ترجمه گوگل]برخی از شرکت های اینترنتی دچار یک واژگونی دردناک شده اند
[ترجمه ترگمان]برخی از شرکت های اینترنتی از برگشت دردناکی از ثروت رنج برده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This represents an apparent reversal of previous US policy.
[ترجمه گوگل]این نشان دهنده یک معکوس آشکار از سیاست قبلی ایالات متحده است
[ترجمه ترگمان]این نشان دهنده بازگشت آشکار سیاست قبلی ایالات متحده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The company's financial problems were only a temporary reversal.
[ترجمه Mrjn] مشکلات مالی شرکت صرفا یک بدبیاری موقتی بودند .
|
[ترجمه گوگل]مشکلات مالی شرکت تنها یک معکوس موقت بود
[ترجمه ترگمان]مشکلات مالی این شرکت تنها یک برگشت موقت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The company suffered a great reversal of fortunes when public taste changed.
[ترجمه گوگل]زمانی که ذائقه عمومی تغییر کرد، این شرکت دچار تغییرات بزرگی شد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ذوق عمومی تغییر کرد، این شرکت دچار تغییر بزرگ ثروت ها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's a complete role reversal / reversal of roles .
[ترجمه گوگل]این یک واژگونی کامل نقش / واژگونی نقش ها است
[ترجمه ترگمان]این کاملا برگشت \/ برگشت نقش ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This reversal would have been practically impossible under Gats.
[ترجمه گوگل]این برگشت در زمان گتس عملا غیرممکن بود
[ترجمه ترگمان]این جابه جایی، عملا غیر ممکن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Such a complete reversal of her usual immunity only served to strip her of every vestige of confidence.
[ترجمه گوگل]چنین معکوس کردن کامل مصونیت همیشگی او فقط باعث شد که تمام بقایای اعتماد او را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، فقط مصونیت کامل او فقط برای آن بود که او را از هرگونه اعتماد به نفسی تازه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Was the news of financial reversal enough to explain his uncharacteristic outburst?
[ترجمه گوگل]آیا خبر برگشت مالی برای توضیح این طغیان نامشخص او کافی بود؟
[ترجمه ترگمان]آیا خبر of مالی کافی بود تا outburst غیر معمول خود را توضیح دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Only this time, it was almost a complete reversal of form by each.
[ترجمه گوگل]فقط این بار، تقریباً یک معکوس کامل از فرم توسط هر یک بود
[ترجمه ترگمان]فقط این بار تقریبا یک وارونگی کامل از هر یک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That transfer led to a reversal of scientific, philosophic, religious, political and economic beliefs.
[ترجمه گوگل]این انتقال منجر به وارونه شدن باورهای علمی، فلسفی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی شد
[ترجمه ترگمان]این انتقال منجر به برگشت عقاید فلسفی، فلسفی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The opening of telecommunications markets represents a huge reversal.
[ترجمه گوگل]باز شدن بازارهای مخابراتی نشان دهنده یک معکوس بزرگ است
[ترجمه ترگمان]باز کردن بازارهای دور از راه دور، برگشت بزرگی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برگشت (اسم)
tergiversation, reprise, return, repercussion, backstroke, relapse, regression, regress, reflux, reversal, turnover, revert, coming back, recrudescence, regurgitation, retrogression, refluence, upturn

نقض (اسم)
violation, reversal, contravention

واژگونی (اسم)
overset, upset, reversal, eversion, overturn

واژگون سازی (اسم)
reversal, eversion

تخصصی

[برق و الکترونیک] وارونی
[مهندسی گاز] عکس، معکوس
[زمین شناسی] واژگونی، معکوس - رجوع شود به geomagnetic reversal (واژگونی زمین مغناطیسی).
[حقوق] نقض (حکم دادگاه نخستین)، عدول، لغو، برگشت
[نساجی] عکس - معکوس
[ریاضیات] معکوس، وارونی، برگشت، واژگون سازی، واژگونی، نقض
[آمار] برگشت

انگلیسی به انگلیسی

• act or instance of overturning, inversion, act or instance of reversing
when there is a reversal of a process or policy, it is changed to the opposite process or policy.

پیشنهاد کاربران

وارونگی
عکس. معکوس. ضد. خلاف. برگشت، نقض، برگشت. بدبیاری، شکست
مثال:
His reversal of his decision surprised everyone.
برگشت از تصمیمش همه را شگفت زده کرد.
In spite of early reversals, he finally succeeded.
با وجود بدبیاری های اولیه او سرانجام موفق شد.
عقبگرد - پسرفت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : reverse
✅️ اسم ( noun ) : reversal / reverse
✅️ صفت ( adjective ) : reverse / reversible
✅️ قید ( adverb ) : _
فسخ
لغو
ابطال
نقض
برگشت
بدبیاری
عکس
وارونه
reversal ( علوم گیاهی )
واژه مصوب: برگشت
تعریف: نوعی جورگرایی که در نتیجة از بین رفتن جداریختی و برقراری دوبارة یک ویژگی نیایی پدید می آید
تغییر رویکرد
وارونه
برگشت. شکست
رفع
ادبار
بداقبالی
بدشانسی
بخت برگشتگی
ابطال
لغو
فسخ
Reversal of Fortune
یعنی وضعیت اقتصادی که قبلا عالی و مساعد بوده ، اما الان با مشکل مواجه شده است ،
تبدیل

شکست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس