فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: resumes, resuming, resumed
حالات: resumes, resuming, resumed
• (1) تعریف: to start or go on with again after an interruption.
• مترادف: continue, recommence
• متضاد: suspend
• مشابه: pick up, pursue, reinitiate, renew
• مترادف: continue, recommence
• متضاد: suspend
• مشابه: pick up, pursue, reinitiate, renew
- We gave our orders to the waiter and then resumed our conversation.
[ترجمه گوگل] دستوراتمان را به پیشخدمت دادیم و سپس گفتگو را از سر گرفتیم
[ترجمه ترگمان] ما دستورها را به پیشخدمت دادیم و بعد گفتگوی خود را ادامه دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما دستورها را به پیشخدمت دادیم و بعد گفتگوی خود را ادامه دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After you've had lunch, you can resume playing your game.
[ترجمه امیر علی] بعد از ناهار ، میتوانید به بازی خود ادامه دهید|
[ترجمه گوگل] پس از صرف ناهار، می توانید بازی خود را از سر بگیرید[ترجمه ترگمان] بعد از ناهار، می توانید بازی خود را ازسر بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to take back or return to.
• مترادف: reassume, reoccupy
• متضاد: leave
• مشابه: recapture, recover, regain, repossess, retake
• مترادف: reassume, reoccupy
• متضاد: leave
• مشابه: recapture, recover, regain, repossess, retake
- He went to grab another item from the shelf and then resumed his place in line.
[ترجمه گوگل] او رفت تا کالای دیگری را از قفسه بردارد و سپس جای خود را در صف ادامه داد
[ترجمه ترگمان] او برای برداشتن یک مورد دیگر از قفسه رفت و سپس جای خود را در صف گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او برای برداشتن یک مورد دیگر از قفسه رفت و سپس جای خود را در صف گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After the divorce, she resumed her maiden name.
[ترجمه Mina] بعد از طلاق او دوباره نام خانوادگی اش را بدست آورد|
[ترجمه گوگل] پس از طلاق، او نام خانوادگی خود را از سر گرفت[ترجمه ترگمان] بعد از طلاق، او نام maiden را ازسر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: resumable (adj.)
مشتقات: resumable (adj.)
• (1) تعریف: to start again after a pause or interruption.
• مترادف: continue, proceed, recommence
• متضاد: suspend
• مشابه: renew, revive
• مترادف: continue, proceed, recommence
• متضاد: suspend
• مشابه: renew, revive
- After a week's recess, the trial resumed.
[ترجمه گوگل] پس از یک هفته تعطیلی، دادگاه از سر گرفته شد
[ترجمه ترگمان] بعد از یک هفته استراحت، محاکمه دوباره شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از یک هفته استراحت، محاکمه دوباره شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The speaker was distracted for a moment by a heckler but then resumed.
[ترجمه گوگل] سخنران برای لحظه ای توسط یک هشیار پرت شد اما سپس دوباره ادامه داد
[ترجمه ترگمان] سخنران یک لحظه حواسش پرت شد، اما بعد دوباره شروع به صحبت کرد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سخنران یک لحظه حواسش پرت شد، اما بعد دوباره شروع به صحبت کرد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to begin afresh.
• مترادف: recommence
• مشابه: begin
• مترادف: recommence
• مشابه: begin