resolution

/ˌrezəˈluːʃn̩//ˌrezəˈluːʃn̩/

معنی: ثبات قدم، تحلیل، دقت، تجزیه، نیت، قصد، تصویب، نتیجه، تصمیم، عزم، عزیمت، حل، رفع، تفکیک پذیری، عزم راسخ
معانی دیگر: جداسازی، جدایش، واکافت، اراده، خواست، گزیر، قطعنامه، بازفرمود، مصوبه، تصویب نامه، گزیرش، (مشکل و غیره) حل، برطرف سازی، گزرد، تفکیک، گسست، واجدایی، واگشایی، (داستان یا نمایشنامه و غیره) گره گشایی، رفع اشکال، (پزشکی) برطرف شدن نشانه های بیماری، بهبود

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: mental firmness, determination, or resolve.
مترادف: decision, determination, firmness, resolve
مشابه: purpose, will

- Without strong resolution, she would not have risen to the top of her profession.
[ترجمه محمد م] بدون عزم قاطع ( قوی ) او نمیتوانسته است که به بالاترین سطح حرفه اش برسد.
|
[ترجمه شان] بدون عزم راسخ، او قادر نبود به بالاترین سطح در حرفه اش برسد.
|
[ترجمه گوگل] بدون تصمیم قوی، او نمی توانست به اوج حرفه خود برسد
[ترجمه ترگمان] بدون تصمیم قاطع، حاضر نبود به حرفه خود ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a personal decision to do something made with sincere determination.
مشابه: commitment, pledge, promise, vow

- He made a resolution to get more exercise, and so far he has stuck to it.
[ترجمه ماریه] او تصمیم گرفت بیشتر ورزش کنه و تا حالا اونو انجام داده
|
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت که بیشتر ورزش کند و تا کنون به آن پایبند بوده است
[ترجمه ترگمان] او تصمیم گرفت که ورزش بیشتری به عمل آورد و تا به حال به آن چسبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a statement, decision, or course of action decided upon by a group or organization, esp. one formally adopted by a legislature.
مشابه: act, conclusion

- The resolution was adopted in order to combat the problem of piracy in the region.
[ترجمه گوگل] این قطعنامه به منظور مبارزه با مشکل دزدی دریایی در منطقه به تصویب رسید
[ترجمه ترگمان] این قطعنامه به منظور مبارزه با مشکل دزدان دریایی در منطقه اتخاذ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a solution or satisfactory end to a quarrel, conflict, or legal dispute.
مترادف: solution
متضاد: conflict
مشابه: conclusion, denouement

- Both sides were happy to have arrived at a resolution.
[ترجمه سامان س] دو طرف خوشحال بودند که به یک راه حل رسیده اند
|
[ترجمه شان] هر دو طرف از اینکه به یک راه حل ( نتیجه ) رسیده اند شادمان بودند.
|
[ترجمه گوگل] هر دو طرف از رسیدن به یک قطعنامه خوشحال بودند
[ترجمه ترگمان] هر دو طرف خوشحال بودند که به تصمیمی رسیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the process of separating into constituent parts, as light into the colors of the spectrum.
مترادف: analysis, separation

(6) تعریف: in music, the passing from dissonant to consonant harmony.

(7) تعریف: the degree or measure of sharpness of an electronic image, usually expressed in pixels per inch.

- The image's resolution is too low for it to be enlarged without blurriness.
[ترجمه گوگل] وضوح تصویر بسیار پایین است که نمی توان آن را بدون تاری بزرگ کرد
[ترجمه ترگمان] رزولوشن تصویر برای آن بسیار پایین است که بدون blurriness بزرگ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: the degree or measure of sharpness with which a device, such as a monitor or printer, reproduces an image, usually expressed in pixels or dots per inch.

- Their machine can scan your pictures at a very high resolution.
[ترجمه شان] دستگاه آن ها می تواند تصاویر شمارا با وضوح بسیاربالا اسکن کند.
|
[ترجمه گوگل] دستگاه آنها می تواند تصاویر شما را با وضوح بسیار بالا اسکن کند
[ترجمه ترگمان] ماشین آن ها می تواند تصاویر شما را با رزولوشن بسیار بالا اسکن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a resolution on the floor to censure the government
لایحه ی مورد بحث (در مجلس) درباره ی استیضاح از دولت

2. conflict resolution
حل اختلافات

3. his resolution is not to resign, but to remain and fight
قصد او این نیست که استعفا بدهد بلکه می خواهد بماند و مبارزه کند.

4. the resolution of a compound into simple substances
تجزیه ی یک ترکیب به مواد ساده

5. a draft resolution
پیش نویس قطعنامه (که می توان با مذاکره آن را تعدیل کرد).

6. a final resolution for this problem
راه حل نهایی برای این مسئله

7. a u. n. resolution concerning human rights
قطعنامه ی سازمان ملل درباره ی حقوق بشر

8. make a newyear resolution
به مناسبت سال نو با خود عهد کردن (مثلا درباره ی ترک سیگار)

9. a man of iron resolution
مردی دارای اراده ی آهنین

10. nothing could shake their resolution
هیچ چیز اراده ی آنها را متزلزل نمی کرد.

11. An affirmative resolution of both Houses of Parliament is needed.
[ترجمه گوگل]قطعنامه مثبت هر دو مجلس مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]یک راه حل مثبت برای هر دو گروه پارلمان مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The UN has passed a resolution calling for an immediate ceasefire.
[ترجمه گوگل]سازمان ملل با تصویب قطعنامه ای خواستار آتش بس فوری شده است
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل قطعنامه ای را تصویب کرده است که خواستار آتش بس فوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The US is trying to neutralize the resolution in the UN Security Council.
[ترجمه گوگل]آمریکا در تلاش است تا قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را خنثی کند
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده در تلاش است قطعنامه ای را در شورای امنیت سازمان ملل خنثی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He made a resolution never to do it again.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که دیگر این کار را تکرار نکند
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت دیگر این کار را نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They are trying to rush through the draft resolution before the general election.
[ترجمه گوگل]آنها سعی می کنند پیش نویس قطعنامه را قبل از انتخابات سراسری به سرعت انجام دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها می کوشند تا پیش از انتخابات عمومی از پیش نویس قطعنامه استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The resolution was carried at the previous plenary session.
[ترجمه گوگل]این قطعنامه در جلسه عمومی قبلی تصویب شد
[ترجمه ترگمان]این قطعنامه در جلسه عمومی قبلی اجرا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We were angered at the resolution.
[ترجمه گوگل]ما از این قطعنامه عصبانی شدیم
[ترجمه ترگمان]ما از این تصمیم عصبانی بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Parliament adopted a resolution calling for the complete withdrawal of troops.
[ترجمه گوگل]پارلمان با تصویب قطعنامه ای خواستار خروج کامل نیروها شد
[ترجمه ترگمان]پارلمان قطعنامه ای را تصویب کرد که خواستار عقب نشینی کامل نیروها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ثبات قدم (اسم)
abidance, grittiness, perseverance, loyalty, resolution

تحلیل (اسم)
resolution, erosion, absorbency, analysis, lysis, corrosion

دقت (اسم)
resolution, accuracy, precision, attention, punctuality, exactitude, severity, delicacy, nicety, certitude, definitude, double precision, finesse

تجزیه (اسم)
resolution, dissolution, analysis, decomposition, parsing, disintegration, dissociation, catalysis, anatomy, dissection, breakup, shakedown, sequestration, refraction, dialysis, severance

نیت (اسم)
resolution, effect, will, sentiment, purpose, intent, animus, idea, tenor

قصد (اسم)
resolution, will, assumption, pretension, purpose, intent, intention, animus, thought, purport, design, attempt, determination

تصویب (اسم)
resolution, imprimatur, ratification, approbation, passage, okay, approval, enactment, sanction, okey

نتیجه (اسم)
resolution, rest, growth, conclusion, success, effect, hatch, result, sequence, sequel, corollary, consequence, outcome, upshot, harvest, outgrowth, sequela

تصمیم (اسم)
resolution, decision, intent, intention, pluck, resolve, ruling, determination

عزم (اسم)
resolution, decision, purpose, intention, determination, impetus

عزیمت (اسم)
departure, resolution, going, intention, flight, determination, outgo

حل (اسم)
resolution, dissolution, solution, resolvent

رفع (اسم)
resolution, elimination, removal, resolving, obviation

تفکیک پذیری (اسم)
resolution, separability

عزم راسخ (اسم)
resolution

تخصصی

[شیمی] تفکیک
[کامپیوتر] وضوح ؛ دقت ؛ تفکیک پذیری - وضوح - اندازه ی مدار جزئیاتی که در تصاویر تولید شده توط چاپگر یا صفحه ی نمایش می توان نشان داد. مثلاً بسیاری از چاپگرهای لیزری وضوحی به اندازه ی300 نقطه در هر اینچ ( 300 DPI) دارند، یعنی آنها کاراکترها را بااستفاده از شبکه ای از مربع های سیاه و سفید با اندازه ی 1 بر روی 300 اینچ نشان می دهند؛ به این معنا که وضوح آنها 150 خط در هر اینچ است. چشم انسان در فاصله ی طبیعی، حدود 150 خط در هر اینچ را تجزیه کرده و تشخیص می دهد اما کسی که یک صفحه را با دقت تمام بررسی می کند، میتواند دو یا سه برابر دقیق تر از این تشخیص دهد. وضوح صفحه به صورت تعداد سلولهای تصویری کل صفحه ارائه می شود. ( مثلاً 480×640 سلول تصویری در طول کل صفحه ) . تعداد نقاط هر اینچ به اندازه ی صفحه بستگی دارد. صفحه های ویدیویی امروزی، 80 نقطه در در اینچ دارند. وضوح آنها تقریباً به اندازه ی جوهر روی کاغذ هم نیست . امتاز بزرگ برنامه های ترسیم، بر خلاف برنامه های نقاشی، این است که آنها می توان وضوح کامل چاپگر را به کار گیرند. آنها محدود به چاپ آنچه که روی صفحه نمایش موجود است : نمی شوند. با این حال، بعضی از برنامه های نقاشی می توانند به وسیله ی نمایش قسمتی از تصویر در یک زمان، تصاویر بسیار دقیق تری را به کار بگیرند. نگاه کنید به draw program ; vector graphics; paint program.
[برق و الکترونیک] وضوح، تفکیک
[زمین شناسی] قطعنامه - یا فاصله حداقل میان دو عارضه که میتواند توسط حس یاب (sensor) تشخیص داده شود.
[صنعت] تفکیک پذیری، دقت، وضوح، قدرت تمایز ‏؛ قطعنامه - تفکیک پذیری عبارتست از مقدار تغییر از یک مقدار مرجع که یک ابزار اندازه گیری می تواند آن را شناسایی کرده و به درستی نشان دهد. همچنین اغلب این کلمه به عنوان قدرت تمایز و خوانایی نیز شناخته می شود.
[حقوق] حل و فصل، فیصله، تصمیم، قطعنامه
[نساجی] جداسازی - قدرت تفکیک - تحلیل - تجزیه
[ریاضیات] حل، تفکیک پذیری، دقت، تجزیه، جدا سازی
[خاک شناسی] تفکیک پذیری
[پلیمر] تفکیک
[آمار] وضوح
[سینما] وضوح - گره گشایی

انگلیسی به انگلیسی

• decisiveness, determination; (computer graphics) level of detail on a computerized image (measured in dots per inch); level of detail provided by a television or computer screen (electronics)
ruling, decision; solution, answer; analysis, breakdown
a resolution is a formal decision taken at a meeting by means of a vote.
if you make a resolution to do something, you decide to try hard to do it.
resolution is determination to do something or not do something.
the resolution of a problem or difficulty is the solving of it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

هدف
من دو تا از معانی که کمتر به شپرداخت شده رو میگم:
1 - Promis: تصمیم مهم ، قول مهم که به خودت میدی که کاری انجام بدی ( مثل تصمیم کبری تو ذهنتون باشه ) . یک کاربرد مهم داره ، که شب سال نو هرکس به خودش تعهد میده که سال دیگه دنبال چی باشه: "New Year’s resolution"
...
[مشاهده متن کامل]

2 - Decision: تصمیم گیری های مهم و کلان ، مثلان در مجلس. تغریبا قطعنامه یا مصوبه . مهمترین collocation اون a resolution calling for something هست. یعنی قعنامه ای به منظور . . . برای مثال :
"The UN passed a Human Rights resolution by a vote of 130 - 2. "

( در حقوق ) رسیدگی
در پزشکی هرگاه علائم بیماری کاهش پیدا کنه، از این فعل استفاده میکنیم.
Resolution: کاهش یافتن علائم بیماری، بهبودی یافتن ( در پزشکی )
همه غلط است. Resolution نه "حل و فصل" است و نه تصمیم گیری. بلکه وقتی ما یک مشکل یا اختلافی داریم و آن را حل می کنیم آن "حکم قطعی نهایی" resolution گفته میشود. بنابراین:
Resolve = تعیین تکلیف
Resolution = حکم قطعی
resolution : تفکیک
resolving :تفکیک پذیری
resolved : تفکیک شده یا تفکیک یافته، تفکیکی
resolving power : توان تفکیک پذیری
resolution power : توان تفکیک
رفع، حل و فصل
The employee's reinstatement to his previous position came after a thorough review of the case and the resolution of all disputes.
اعاده کارمند به سمت قبلی خود پس از بررسی کامل پرونده و حل و فصل همه اختلافات صورت گرفت.
خیر خواهی
تصمیم، تصمیم گیری
مثال: They reached a resolution to the conflict.
آنها به تصمیمی درباره تعارضات رسیدند.
قدرت تفکیک ( در بافت شناسی )
فرونشینی. مرحله آخر در چرخه پاسخ جنسی ( پس از ارگاسم ) محسوب میشه
( در ادبیات داستانی ) گره گشایی، واگشایی، گشایش
فرجام
تعهدی درون که شما با خود عهدی بسته اید که عملی را انجام دهید یا ندهید. کیفیت ان از تصمیم گیری بالاتر است. میشود عهد و میثاق گفت
آقای بهمن این کلمه را با declaration و statement مترادف گرفته اند که غلط است
در علوم سیاسی هر کدام معنای جداگانه و بار حقوقی جداگانه دارد
declaration اعلامیه
Statement بیانیه
Resolution قطعنامه
در حوزه شهرسازی و موضوع مورفولوژی شهری به معنای سطح بندی ( شامل قطعات ساختمانی، بلوک و خیابان، شهر، منطقه یا ناحیه )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : resolve
✅️ اسم ( noun ) : resoluteness / resolution / resolve
✅️ صفت ( adjective ) : resolute
✅️ قید ( adverb ) : resolutely
هم معنی کار نیک تصمیم عجب وقت معلوم
مصوبه
- حل و فصل و پیدا کردن راه حل برای چیزی
- تصمیم هایی که اول سال میگیریم ( قول هایی که به خودمون میدیم مثل کم کردن وزن )
- ظاهرا معنی قطعنامه هم میده
در حقوق بین الملل: قطعنامه=resolution
1 - توافقنامه، قطعنامه
The resolution was passed by a two - thirds majority
قطعنامه با ( رای ) دو سوم اکثریت تایید شد.
2 - حل
a forum for the resolution of commercial disputes
یک انجمن برای حل اختلافات تجاری
...
[مشاهده متن کامل]

3 - یک تصمیم قاطع برای انجام دادن یا ندادن کاری/ یک قول شخصی به خودمون
She made a resolution to visit her relatives more often.
اون به خودش قول داد ( تصمیم گرفت ) که بیشتر به دیدن اقوامش بره.
I made a New Year resolution to give up smoking.
تصمیم سال نوام اینه که سیگار رو ترک کنم.
4 - دقت، کیفیت و وضوح تصویر

کیفیت تصویر
در رشته های منطق و هوش مصنوعی، رزولوشن ترجمه می شود
در حقوق:
حل و فصل، فیصله، تصمیم، قطعنامه
تصمیم قاطع برای انجام دادن یا ندادن یک کار ( گهگاه در دورهمی افراد به هم چنین قول قاطعی میدهند که از این به بعد. . . )
resolution ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: حل
تعریف: 1. حرکت از صداهای ناملایم و ناپایدار به ملایم و پایدار 2. آرامش و تعادل ایجادشده پس از نقطۀ اوج در روند داستان فیلم
١ - رفع حالت بیماری، فرونشینی حالت بیمارگونە
٢ - درک فاصلە دو نقطە مجاور هم در کار با میکروسکوپ، کوتاهترین فاصلەای را گویند کە دو شیء نزدیک بە هم دارند و میتوان این فاصلە را تشخیص داد.
٣ - انصراف
...
[مشاهده متن کامل]

٤ - تحلیل، تجزیە، تحلل،
٥ - دقت، حل، تصمیم، نتیجە، عزم، تصویب، تفکیک پذیری، نیت، قصد، عزم راسخ، ثبات قدم، عزیمت

در شیمی و زیست به معنی تجزیه و تفکیک مثلا disulphid resolution به معنی تجزیه دیسولفید
رفع مشکل، برطرف کردن مشکل.
[فیلم نامه] گره گشایی
1 - وضوح
2 - راه حل
3 - تصمیم برای تغییر عادت
4 - قطعنامه
Determination
1 - تصمیم
2 - راه حل
3 - تفکیک
در مورد یک بیماری یعنی خوب شدن بیماری و بازگشت به حالت اول
راه حل
a speedy resolution to the problem.
یک راه حل سریع برای مسئله
I would like to know a summary of the main points of her article about the final resolution
New Year's resolutions
آرزوهای سال نو
گزیر یا حل و فصل مالی
مشکل گشایی
در مراحل رفتار جنسی که اخرین مرحله فرونشینی است برای بیان مرحله فرونشینی در کتب روان شناسی مثل کتاب روان پرستاری دکتر کوشان از این اصطلاح استفاده شده است
فروکش کردن و از بین رفتن علائم جسمی
تفکیک، اختلاف، وضوح، دقت، تراکم
راه حل، راه چاره، راهکار
بنام خدا
با سلام، قطعنامه
statement , declaration هر دو واژه نیز مترادفند.
با تشکر
توی یه فیلم به معنی شعر به کار رفته بود !
گره گشایی
چاره
دقت تفکیک
دقت تفکیک [بالاتر]
وضوح ، شفافیت
راه حل
در رشته های مهندسی، خصوصا شیمی، عمران و. . . به معنای دقت عمل و صحت کار ( برای شبیه سازی )
سیاست راهبری - راهکار
در حقوق : حل و فصل کردن اختلافات
رزولوشن/وضوح تصویر ( مربوط به تلویزیون/دوربین/میکروسکوپ
مصوبه هیات مدیره
تسکین
وضوح صفحه. وضوح لنز
رفع حالت بیماری ، فرونشینی حالت مرضی ( پزشکی )
در اصطلاح حقوقی به معنای قطعنامه می باشد .
ECOSOC Resolution about childs rights: قطعنامه ecosoc در مورد حقوق کودک
قطعنامه
تصمیم برای تغییر عادت
حل وفصل
[نمایشگر رایانه و تلویزیون]
خوانایی ، دقت نمایش ، جدانمایی

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٤)

بپرس