فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: resigns, resigning, resigned
حالات: resigns, resigning, resigned
• (1) تعریف: to terminate a period of employment, esp. by formal notification (often fol. by from).
• مترادف: quit
• متضاد: accede
• مشابه: abdicate, leave, vacate
• مترادف: quit
• متضاد: accede
• مشابه: abdicate, leave, vacate
- In protest, some of the top executives resigned from the company.
[ترجمه گوگل] در اعتراض، برخی از مدیران ارشد از شرکت استعفا دادند
[ترجمه ترگمان] در اعتراض، برخی از مدیران ارشد از شرکت استعفا دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در اعتراض، برخی از مدیران ارشد از شرکت استعفا دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Richard Nixon resigned as President of the United States.
[ترجمه گوگل] ریچارد نیکسون از ریاست جمهوری ایالات متحده استعفا داد
[ترجمه ترگمان] ریچارد نیکسون به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ریچارد نیکسون به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to withdraw, as from a match or competition.
• مترادف: withdraw
• مشابه: quit, retire
• مترادف: withdraw
• مشابه: quit, retire
- Seeing no chance against his opponent, he resigned from the match.
[ترجمه گوگل] او که هیچ شانسی در برابر حریف خود نمی دید، از مسابقه انصراف داد
[ترجمه ترگمان] او که هیچ گونه شانس علیه حریف خود ندید، از مسابقه استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او که هیچ گونه شانس علیه حریف خود ندید، از مسابقه استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to relinquish (a job, office, commission, or the like), often after formal notification.
• مترادف: quit
• مشابه: abdicate, leave, relinquish
• مترادف: quit
• مشابه: abdicate, leave, relinquish
- She resigned her post as chair of the department.
[ترجمه گوگل] او از سمت خود به عنوان رئیس بخش استعفا داد
[ترجمه ترگمان] او به عنوان صندلی اداره پست خود را استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به عنوان صندلی اداره پست خود را استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to relinquish (a right, claim, privilege, or the like)
• مترادف: relinquish, surrender
• مترادف: relinquish, surrender
- His elder brother resigned his rights to the throne.
[ترجمه علی ماشا اله زاده] برادر بزرگترش صرفنظر کرد ( چشم پوشی کرد ) از حقش برای تاج و تخت|
[ترجمه گوگل] برادر بزرگترش از حق خود برای تاج و تخت استعفا داد[ترجمه ترگمان] برادر بزرگش از حقوق خود در برابر تاج و تخت کناره گیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She resigned her claim to the estate.
[ترجمه امین] او از ادعایش در مورد املاک دست برداشت.|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] او از ادعای خودش برای این املاک گذشت کرد|
[ترجمه گوگل] او از ادعای مالکیت خود استعفا داد[ترجمه ترگمان] اون از ادعای اون به ملک استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to passively submit (oneself) to something disagreeable or disappointing.
• مشابه: accept, reconcile, submit
• مشابه: accept, reconcile, submit
- He gave up looking for another job and resigned himself to staying on in his current position.
[ترجمه Sjd masomi] او از گشتن به دنبال کار دیگر دست کشید و به خود قبولاند که در کار فعلی خود بماند|
[ترجمه گوگل] او از جستجوی شغل دیگری دست کشید و به ماندن در موقعیت فعلی خود استعفا داد[ترجمه ترگمان] او به دنبال کار دیگری رفت و از خود استعفا داد تا در موقعیت فعلی خود بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She eventually resigned herself to the fact that her husband was never going to change his habits.
[ترجمه گوگل] او در نهایت خود را به این واقعیت که شوهرش هرگز عادت های خود را تغییر نمی دهد تسلیم شد
[ترجمه ترگمان] او در نهایت خود را به این واقعیت تسلیم کرد که شوهرش هرگز قصد تغییر عادات خود را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در نهایت خود را به این واقعیت تسلیم کرد که شوهرش هرگز قصد تغییر عادات خود را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: re-signs, re-signing, re-signed
حالات: re-signs, re-signing, re-signed
• : تعریف: to sign again.
• مشابه: renew
• مشابه: renew