reserved

/rəˈzɜːrvd//rɪˈzɜːvd/

معنی: عوضی، اندوخته، کم حرف، رزرو شده
معانی دیگر: ذخیره، احتیاطی، پسداشتی، پسگذاشتی، پیشگرفت شده، از قبل گرفته شده، محتاط، خاموش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: reservedly (adv.), reservedness (n.)
(1) تعریف: put aside or held for a specific purpose.
مترادف: booked, engaged, in reserve, saved
متضاد: unreserved
مشابه: designated, formal, held, in store

(2) تعریف: reticent or formal in manner.
مترادف: formal, reticent, retiring, undemonstrative
متضاد: affable, bluff, demonstrative, direct, effusive, emotional, unreserved, vivacious, warm-blooded
مشابه: aloof, ceremonious, cool, demure, diffident, distant, frumpy, guarded, modest, polite, private, remote, shy, staid, standoffish, stiff, uncommunicative

جمله های نمونه

1. money reserved for emergencies
پولی که برای ناگه آیندها (موارد اضطراری) پس انداز شده است

2. she reserved her criticism for a later occasion
او انتقاد خود را به یک فرصت بعدی موکول کرد.

3. all rights reserved
کلیه ی حقوق (وابسته به این کتاب) محفوظ است.

4. these seats are reserved for the elderly and the handicapped
این صندلی ها مختص سالمندان و معلولان است.

5. this garden is reserved for the members of the club
این باغ ویژه ی اعضای باشگاه است.

6. to release a reserved seat on a plane
از جای رزرو شده در هواپیما صرفنظرکردن

7. the first two slots were reserved for former champions
دو محل اول را برای قهرمانان پیشین کنار گذاشته بودند.

8. He was unemotional, quite quiet, and reserved.
[ترجمه Aydin Jz] او بی احساس, کاملا ساکت و کم حرف بود
|
[ترجمه گوگل]او بی احساس، کاملا ساکت و محجوب بود
[ترجمه ترگمان]کاملا خالی و ساکت و تودار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She reserved her most withering scorn for journalists.
[ترجمه گوگل]او پژمرده ترین تحقیر خود را برای روزنامه نگاران حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]او most خود را برای روزنامه نگاران حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The star has a ski slope reserved exclusively for her.
[ترجمه گوگل]این ستاره یک پیست اسکی دارد که منحصراً برای او رزرو شده است
[ترجمه ترگمان]این ستاره یک شیب اسکی دارد که منحصرا برای او رزرو شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I've come to collect my tickets - I reserved them by phone yesterday in the name of Tremin.
[ترجمه گوگل]اومدم بلیط هامو بگیرم - دیروز تلفنی رزرو کردم به اسم ترمین
[ترجمه ترگمان]من برای جمع آوری بلیت ها آمده ام - دیروز با تلفن آن ها را به نام of رزرو کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I've reserved a room in the name of Jones.
[ترجمه گوگل]من یک اتاق به نام جونز رزرو کرده ام
[ترجمه ترگمان]من یک اتاق برای جونز رزرو کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These seats are reserved for special guests.
[ترجمه گوگل]این صندلی ها برای مهمانان ویژه در نظر گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]این صندلی ها برای میهمانان ویژه رزرو شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. These seats are reserved for the elderly and women with babies.
[ترجمه گوگل]این صندلی ها برای افراد مسن و زنان دارای نوزاد در نظر گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]این صندلی ها برای سالمندان و زنان با کودکان رزرو شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We reserved two tickets in the name of Brown.
[ترجمه گوگل]ما دو بلیط به نام براون رزرو کردیم
[ترجمه ترگمان]ما دو بلیط را به نام براون رزرو کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The quarterdeck is usually reserved for officers.
[ترجمه گوگل]طبقه چهارم معمولاً برای افسران در نظر گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]The معمولا برای افسران ذخیره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His strongest criticism is reserved for his father, whom he disliked intensely.
[ترجمه گوگل]شدیدترین انتقاد او به پدرش است که به شدت از او متنفر بود
[ترجمه ترگمان]قوی ترین انتقاد او نسبت به پدرش است که از شدت نفرت بدش می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Any item can be reserved on payment of a deposit.
[ترجمه گوگل]هر موردی را می توان با پرداخت بیعانه رزرو کرد
[ترجمه ترگمان]هر مورد را می توان در پرداخت یک سپرده ذخیره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عوضی (صفت)
backup, standby, reserve, auxiliary, spare, duplicate, reserved

اندوخته (صفت)
reserved

کم حرف (صفت)
spare, reserved, laconic, tight-lipped, tight-mouthed, incommunicative, taciturn, uncommunicative

رزرو شده (صفت)
reserved

انگلیسی به انگلیسی

• kept back, retained; set aside for a specific purpose; reticent, formal in manner or behavior; characterized by formal behavior or manners; ordered in advance, booked
someone who is reserved keeps their feelings hidden.

پیشنهاد کاربران

Reserved=reticent==modest
خویشتن دار، کم حرف، محجوب، خودنگهدار، با وقار، سنگین،
She was so reserved, even to the point not holding out her hand for shaking hands with him
او خیلی سنگین بود، حتی تا آنجا که دستش را برای دست دادن با او دراز نمی کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

i felt a sudeen impulse to go to istanbul turkish bath, but Being a stereotypically reserved English girl I was not sure stripping off in front of strangers was my idea of a holiday.
یدفعه هوس کزدم که به حمام ترکی استانبول برم، امادر کل به عنوان یک دختر محجوب انگلیسی، مطمئن نبودن که برهنه شدن در برابر غریبه ها ایده من به عنوان تعطیلات بود.

Reserved=reticent=keeping quiet
متین، فروتن، خوددار، کم حرف، محجوب
She was so reserved, even to the point not holding out her hand to shake with him
او خیلی خوددار بود، تا حدی که دستش را برای دست دادن دراز نمی کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

I felt a sudden impulse that now i m in istanbul; why not going into turkish bath, but Being a stereotypically reserved english girl, i was not sure stripping off in front of strangers was my idea of a holiday

Not talking much , quiet
کسی که بیشتر تمایل به نشان ندادن احساسات و حرف نزدن داره
به معنی محدود شده هم می تونه باشه
Animal testing should be reserved
کم حرف، محجوب، تودار
Adjective :
تودار
خویشتن دار
کسی که تمایلی به نشان دادن و بروز احساسات و افکار خود ندارد.
کسی که تمایل به صحبت درباره مشکلات خود ندارد.
به عنوان نمونه :
English people have a reputation for being very reserved
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/reserved• https://www.ldoceonline.com/dictionary/reserved
ناشناخته
در نقش، صفت ماخوذ به حیا معادل خوبی هست براش
به معنی مُختص یا مشخص شده هم است
The word deity sort of reserved just for god
کسی که خیلی در مورد احساسات و تفکرش حرف نمیزنه و اونا رو بروز نمیده . تودار شاید معادل فارسی خوبی واسش باشه
بسته، دارای محدودیت.
reserved culture فرهنگ بسته و دارای محدودیت
و در مقابلش کلمه open به معنی آزاد یا باز رو میتونیم استفاده کنیم
کم حرف و محتاط
اندوخته
کم رو
خود دار
موکول کردن
محافظه کار
تودار
محطاط
خوددار
پنهان کار

محتاط
خوددار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس