reprimand

/ˈreprəˌmænd//ˈreprɪmɑːnd/

معنی: سرزنش، مجازات، توبیخ، سرزنش و توبیخ رسمی، مجازات کردن، تنبیه کردن، سرزنش کردن
معانی دیگر: مواخذه، سرکوفت، سرزنش (به ویژه از مهتر به کهتر)، بازخواست، کواژ، توبیخ کردن، مواخذه کردن، بازخواست کردن، سرکوفت زدن، گواژ کردن، سرزنش و توبی  رسمی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a strong, usu. formal statement of disapproval; rebuke.
مترادف: castigation, censure, chastisement, rebuke

- The police officer received a severe reprimand from his superior, but he wasn't suspended.
[ترجمه گوگل] افسر پلیس از سوی مافوقش توبیخ شدیدی دریافت کرد، اما تعلیق نشد
[ترجمه ترگمان] افسر پلیس توبیخ شدیدی از مافوق خود دریافت کرد، اما اخراج نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reprimands, reprimanding, reprimanded
مشتقات: reprimandingly (adv.), reprimander (n.)
• : تعریف: to express strong disapproval to, esp. formally; rebuke.
مترادف: castigate, chastise, rebuke, reprehend, upbraid
مشابه: admonish, bawl out, berate, censure, chew out, chide, criticize, disapprove, lecture, lesson, objurgate, rate, reproach, reprove, scold, take to task, tongue-lash, warn

جمله های نمونه

1. he received a sharp reprimand
مورد بازخواست شدید قرار گرفت.

2. His boss gave him a reprimand for being late.
[ترجمه مریم] رییسش به خاطر تاخیر او را توبیخ کرد.
|
[ترجمه گوگل]رئیسش به خاطر تأخیر به او توبیخ کرد
[ترجمه ترگمان]رئیسش برای دیر شدن توبیخ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The manager earned himself a severe reprimand for criticizing the referee.
[ترجمه سینا] مدیر بخاطر انتقاد کردن از داور توبیخ شد
|
[ترجمه گوگل]این مدیر به دلیل انتقاد از داور خود با توبیخ شدید مواجه شد
[ترجمه ترگمان]مدیر به خاطر انتقاد از داور، مورد توبیخ شدید قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His parents will reprimand him when he shows them his report card.
[ترجمه امیرمحمد فلاحتی] هنگامی که او کارت گزارشش را به پدر و مادرش نشان بدهد اورا تنبیه می کنند
|
[ترجمه گوگل]وقتی کارنامه اش را به آنها نشان می دهد والدینش او را توبیخ می کنند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش وقتی کارت گزارشش رو بهشون نشون میده توبیخ می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He received a severe reprimand for his behaviour.
[ترجمه گوگل]او به دلیل رفتارش مورد توبیخ شدید قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او مورد توبیخ شدید رفتار خود قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was issued with a reprimand for leaking the news.
[ترجمه گوگل]او به دلیل افشای این خبر توبیخ شد
[ترجمه ترگمان]او برای افشای این خبر با توبیخ رسمی صادر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His boss gave him a severe reprimand for being late.
[ترجمه گوگل]رئیسش به خاطر دیر آمدن به او توبیخ شدیدی کرد
[ترجمه ترگمان]رئیسش برای دیر کردن توبیخ شدیدی به او داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The House will vote Tuesday on whether to reprimand the speaker, as the ethics committee recommended.
[ترجمه گوگل]همانطور که کمیته اخلاق توصیه کرد، مجلس روز سه شنبه درباره توبیخ رئیس مجلس رای خواهد داد
[ترجمه ترگمان]مجلس روز سه شنبه در مورد توبیخ سخنگو رای خواهد داد، چرا که کمیته اخلاق توصیه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Soon, the horse will associate shying with a reprimand from his rider.
[ترجمه گوگل]به زودی، اسب خجالتی بودن را با توبیخ سوار خود همراه خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]به زودی اسب از سواری با توبیخ سوار بر می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Republicans have been hoping for a reprimand because that is a punishment that would not force Gingrich automatically to relinquish the speakership.
[ترجمه گوگل]جمهوری خواهان امیدوار به توبیخ بوده اند، زیرا این مجازاتی است که گینگریچ را به طور خودکار مجبور به کناره گیری از مقام سخنگویی نمی کند
[ترجمه ترگمان]جمهوری خواهان به این دلیل مورد توبیخ قرار گرفته اند زیرا این مجازاتی است که گینگریچ را وادار به ترک سخنگویی نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The commission unanimously voted to reprimand Williams for lying about the Las Vegas hotel rooms.
[ترجمه گوگل]کمیسیون به اتفاق آرا رای به توبیخ ویلیامز برای دروغ گفتن در مورد اتاق های هتل لاس وگاس داد
[ترجمه ترگمان]کمیسیون به اتفاق آرا به توبیخ ویلیامز برای دروغ گفتن در مورد اتاق های هتل لاس وگاس رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Batley and Sheffield Eagles received a severe reprimand yesterday for the fighting which took place during their first-round Yorkshire Cup tie.
[ترجمه گوگل]بتلی و شفیلد ایگلز دیروز به دلیل درگیری که در دور اول بازی آنها در جام یورک شایر رخ داد، توبیخ شدیدی دریافت کردند
[ترجمه ترگمان]Batley و Eagles شفیلد روز گذشته به خاطر جنگ که در دور اول دور اول جام Yorkshire برگزار شد، مورد توبیخ شدید قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Options range from no action to a fine, reprimand, censure or expulsion from the House.
[ترجمه گوگل]گزینه ها از عدم اقدام تا جریمه، توبیخ، توهین یا اخراج از مجلس متغیر است
[ترجمه ترگمان]انتخابات از هیچ اقدامی برای جریمه، توبیخ، توبیخ یا اخراج از خانه فاصله ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A reprimand would allow Gingrich to keep his leadership job, while a formal censure would strip Gingrich of his speakership.
[ترجمه گوگل]توبیخ به گینگریچ اجازه می‌دهد تا شغل رهبری خود را حفظ کند، در حالی که یک انتقاد رسمی گینگریچ را از سمت سخنرانش محروم می‌کند
[ترجمه ترگمان]یک توبیخ به گینگریچ اجازه می دهد تا شغلش را حفظ کند، در حالی که یک سرزنش رسمی گینگریچ را از مقام سخنگویی خود برکنار خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The reprimand stops just short of a vote of censure, which would have forced Gingrich to resign as speaker.
[ترجمه گوگل]این توبیخ درست در زمانی که رای نکوهش رای نمی‌داد، متوقف می‌شود، که گینگریچ را مجبور به استعفا از سمت رئیس مجلس می‌کرد
[ترجمه ترگمان]این توبیخ تنها به مدت یک رای محکومیت متوقف می شود، که باعث شد تا گینگریچ به عنوان سخنگو از مقام خود استعفا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرزنش (اسم)
snub, vituperation, blame, reproach, reproof, raillery, remonstrance, railing, rebuke, scolding, twit, condemnation, chiding, disapprobation, sarcasm, conviction, demerit, deprecation, reprimand, reprehension

مجازات (اسم)
retribution, punishment, penalty, reprimand

توبیخ (اسم)
vituperation, reproach, talking to, raillery, rail, reprimand

سرزنش و توبیخ رسمی (اسم)
reprimand

مجازات کردن (فعل)
punish, reprimand

تنبیه کردن (فعل)
amerce, punish, flog, castigate, penalize, chastise, scourge, horsewhip, reprimand

سرزنش کردن (فعل)
snub, snap, blame, reproach, haze, censure, trounce, rebuke, berate, scold, upbraid, chide, twit, reprove, call down, taunt, jack, objurgate, dispraise, vituperate, reprimand, reprehend, tongue-lash

تخصصی

[حقوق] توبیخ کردن، مؤاخذه کردن، توبیخ، مؤاخذه

انگلیسی به انگلیسی

• rebuke, admonition, reproof, scolding
rebuke, admonish, scold, reprove
if someone in authority reprimands you, they tell you officially that you have done something wrong; a formal word. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...a gentle reprimand.

پیشنهاد کاربران

سرزنش کردن، توبیخ کردن ( بصورت رسمی )
in an official statement, judge was reprimanded David for her bad behavior in the court
USA star Tyler Adams ⭐reprimanded⭐ by Iranian journalist during tense press conference
DailyExpress. co. uk@
To tell someone, esp. officially, that his or her behavior is wrong and not acceptable.
انتقاد کردن از رفتار غلط و غیرقابل قبول کسی، بویژه به شکل رسمی
The committee reprimanded and censured him for his uncooperative attitude.
She was reprimanded by her teacher for biting another girl.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/reprimand?q=Reprimand
توبیخیدن.
بیغاریدن.
توبیخ
گوشمالی کردن ( دادن )

بپرس