report

/riˈpɔːrt//rɪˈpɔːt/

معنی: گزارش، خبر، شهرت، صدا، انتشار، اشعار، گزارش دادن
معانی دیگر: آگهداد، آگاهش، راپرت، شایعه، هو، آوازه، نام، صدا (به ویژه صدای شلیک)، گزارش شدن یا کردن یا دادن، آگهداد کردن یا دادن، (در رادیو و غیره) خبر خوانی کردن، اطلاع دادن، اعلام کردن، آگاهی دادن، آگاهیدن، آگاهاندن، خبردادن، شرح دادن، بیان کردن، شایع شدن یا کردن، هو پیچیدن، بازگو کردن، حاضر شدن یا بودن، (برای انجام وظیفه) خود را معرفی کردن، چغلی کردن، شکایت کردن از، پاسخگو بودن، تحت نظر کسی کار کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a statement or account of something, usu. detailed.
مشابه: account, bulletin, pop, proceeding, statement, study

- I did a good deal of research on the subject and then wrote up my report.
[ترجمه موسی] من در مورد این موضوع تحقیق خوبی انجام دادم و سپس مقاله خود را نوشتم.
|
[ترجمه Amir] من تحقیقات خوبی در مورد موضوع انجام دادم و سپس مقاله خود را نوشتم
|
[ترجمه پرنیان افزوده] من درباره این موضوع تحقیق کردم و گزارشم را خوب نوشتم.
|
[ترجمه گوگل] من تحقیقات زیادی در مورد این موضوع انجام دادم و سپس گزارش خود را نوشتم
[ترجمه ترگمان] من تحقیقات زیادی در مورد این موضوع انجام دادم و سپس گزارش خود را نوشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The report on India included some interesting statistics.
[ترجمه گوگل] گزارش مربوط به هند شامل آمارهای جالبی بود
[ترجمه ترگمان] این گزارش در مورد هند شامل برخی آمار جالب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did you hear the news report last night?
[ترجمه A.A] دیشب گزارش خبری را شنیدید؟
|
[ترجمه تراکتور تاج آسیا👑] آیا خبر شب گذشته را شنیده ای؟
|
[ترجمه موسی] آیا گزارش اخبار شب گذشته را شنیدید؟
|
[ترجمه pantea] ایا دیشب خبر گزارشی را شنیدید؟
|
[ترجمه SS] ایا شما دیشب گزارش خبری را دیدید ؟
|
[ترجمه پرنیان افزوده] دیشب خبر رو شنیدی؟
|
[ترجمه گوگل] خبر دیشب را شنیدی؟
[ترجمه ترگمان] دیشب گزارش خبری رو شنیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an account of something that is widely circulated.
مترادف: news

- We were alarmed by the report of a number of break-ins in the neighborhood.
[ترجمه گوگل] با گزارش تعدادی از سرقت ها در محله نگران شدیم
[ترجمه ترگمان] ما از گزارش یه سری ورود غیرقانونی تو این محله نگران بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an account of a person's performance, esp. a student's grades.

- Her hard work was reflected in her grade report.
[ترجمه گوگل] سخت کوشی او در گزارش نمره او منعکس شد
[ترجمه ترگمان] کار سخت او در گزارش نمره هاش منعکس می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a loud or explosive noise.
مترادف: bang, blast, crack, noise, sound
مشابه: pop

- We heard the report of a rifle in the distance.
[ترجمه موسی] گزارش یک سرقت مسلحانه را از راه دور شنیدیم.
|
[ترجمه گوگل] از دور گزارش تفنگی را شنیدیم
[ترجمه ترگمان] صدای یک تفنگ در فاصله دور شنیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reports, reporting, reported
(1) تعریف: to prepare and present an account or statement of.
مترادف: relate
مشابه: announce, chronicle, delineate, describe, detail, disclose, record, recount, reveal, state, tell, write, write up

- The detective reported the results of his investigation.
[ترجمه گوگل] کارآگاه نتیجه تحقیقات خود را گزارش کرد
[ترجمه ترگمان] بازرس نتایج تحقیقات خود را گزارش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Times reported the story last week.
[ترجمه گوگل] هفته گذشته تایمز این ماجرا را گزارش کرد
[ترجمه ترگمان] تایمز این داستان را هفته گذشته گزارش کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to write or give an account of for publication or distribution.
مترادف: print, publish
مشابه: cover, write, write up

- This channel reports the news twenty-four hours a day.
[ترجمه پریسا پرویزی] این شبکه اخبار روز را در طی بیست و چهار ساعت گزارش میدهد
|
[ترجمه گوگل] این کانال بیست و چهار ساعته اخبار را گزارش می کند
[ترجمه ترگمان] این کانال اخبار بیست و چهار ساعت در روز را گزارش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make a charge or complaint against.
مشابه: accuse, charge, denounce, inform against, tattle on

- I reported the thief to the police.
[ترجمه گوگل] دزد را به پلیس گزارش دادم
[ترجمه ترگمان] من دزد را به پلیس گزارش دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to tell; relate.
مترادف: relate, state, tell
مشابه: cover, describe, detail, divulge, narrate, recount, rehearse, repeat, say

- The doctor reported the results of the surgery to the waiting relatives.
[ترجمه گوگل] دکتر نتیجه عمل جراحی را به بستگان منتظر گزارش داد
[ترجمه ترگمان] دکتر نتایج جراحی را به بستگان منتظر گزارش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A witness reported that there had been an accident.
[ترجمه موسی] یک شاهد گزارش داد که حادثه ای رخ داده است.
|
[ترجمه گوگل] یکی از شاهدان از وقوع تصادف خبر داد
[ترجمه ترگمان] یه شاهد گزارش داده که یه حادثه بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The man reported to the police that he'd seen someone enter the building.
[ترجمه گوگل] مرد به پلیس گزارش داد که کسی را دیده که وارد ساختمان شده است
[ترجمه ترگمان] مرد به پلیس گزارش داد که کسی را دیده است که وارد ساختمان شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: reportable (adj.)
(1) تعریف: to prepare and present an account of something.
مترادف: tell

- When she's gathered all the details about it, she'll report to us.
[ترجمه گوگل] وقتی او تمام جزئیات را در مورد آن جمع آوری کرد، به ما گزارش می دهد
[ترجمه ترگمان] وقتی تمام جزئیات آن را جمع کرد، به ما گزارش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to function as a newspaper reporter.
مشابه: investigate, write

- He's been reporting for the Times for several years now.
[ترجمه گوگل] او چندین سال است که برای تایمز گزارش می دهد
[ترجمه ترگمان] او چند سال است که برای روزنامه تایمز گزارش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to present oneself.
مترادف: show up
مشابه: appear, arrive, check in, present oneself

- She reported for work two hours early.
[ترجمه گوگل] او دو ساعت زودتر به محل کار خود مراجعه کرد
[ترجمه ترگمان] او دو ساعت زودتر به کار خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The soldiers reported for duty.
[ترجمه مری] سربازان وظیفه خودرا اعلام کردند
|
[ترجمه موسی] سربازان برای انجام وظیفه خود را معرفی کردند.
|
[ترجمه گوگل] سربازان برای انجام وظیفه گزارش شدند
[ترجمه ترگمان] سربازان وظیفه خود را انجام دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. report card
کارت گزارش،کارنامه

2. a report is abroad that he has died
چنین شایع شده که مرده است.

3. a report on the latest developements
گزارشی درباره ی آخرین رویدادها

4. a report prepared at the direction of the president
گزارشی که به دستور رئیس تهیه شده است

5. a report was circulating that he was ill
هو پیچیده بود که بیمار است.

6. evil report followed her everywhere she went
هر کجا که می رفت بدنامی او را تعقیب می کرد.

7. news report
گزارش اخبار

8. only report what i said not what you think i said
فقط آنچه را که گفتم بازگو کن نه آنچه را که فکر می کنی گفتم.

9. the report is summarized below
گزارش در ذیل (ذیلا) خلاصه می شود.

10. the report was filed for future reference
گزارش برای مراجعه ی بعدی (پس گشت بعدی) بایگانی شد.

11. the report was nothing but a whitewash
آن گزارش چیزی جز ماستمالی نبود.

12. their report is not just confined to economic matters
گزارش آنها تنها به امور اقتصادی منحصر نیست.

13. to report a car accident to the police
تصادف اتومبیل را به پلیس اطلاع دادن

14. a bullish report
گزارش نویدبخش

15. a just report
گزارش واقعی

16. a patchwork report
گزارش درهم برهم

17. a pony report
گزارش مختصر

18. a quarterly report to shareholders
گزارش سه ماهه به سهام داران

19. a status report
گزارش وضع (چونی)

20. a thumbnail report
گزارش مختصر

21. a weather report
گزارش وضع هوا

22. a year-end report
گزارش پایان سال

23. an objective report
یک گزارش بی طرفانه

24. an up-to-date report
یک گزارش امروزین،آخرین گزارش

25. children must report for class every day
بچه ها باید هر روز در کلاس حاضر باشند.

26. the bad report must have given the president the collywobbles
لابد این گزارش بد رئیس جمهور را حسابی برزخ کرده است.

27. the police report had been manipulated
گزارش پلیس دستکاری شده بود.

28. a stock market report
گزارش (وضع) بازار سهام

29. an authentic news report
گزارش خبری معتبر

30. he cabled his report to the newspaper
او گزارش خود را تلگرافی به روزنامه فرستاد.

31. roghieh denied the report of her daughter's pregnancy
رقیه شایعه ی آبستنی دخترش را تکذیب کرد.

32. to brief a report
گزارشی را خلاصه کردن

33. to submit a report
گزارش دادن

34. a man of good report
یک مرد خوش نام

35. according to the coroner's report . . .
طبق گزارش پزشک قانونی . . .

36. the purpose of this report is to sketch out the government's plan
هدف این گزارش ارائه ی رئوس مطالب طرح دولت است.

37. the reporter assigned to report the trial
خبرگزار مامور گزارش دادن محاکمه

38. the sound of his report
فحوای گزارش او

39. a one-page summary of the report
خلاصه ی یک صفحه ای از گزارش

40. the committee will publish its report tomorrow
فردا کمیسیون گزارش خود را منتشر خواهد کرد.

41. you'll have to cut the report down to the bare bones
باید گزارش را کاملا خلاصه کنی (حشو و زواید آن را بزنی).

42. i better bash on with this report
بهتر است این گزارش لعنتی را تمام کنم.

43. we must winnow out the inaccuracies in this report
بایستی اشتباهات این گزارش را در بیاوریم.

44. the testimony of one of the witnesses did not correspond with the police report
گواهی یکی از شهود با گزارش پلیس همخوان نبود (مطابقت نداشت).

مترادف ها

گزارش (اسم)
account, report, story, reportage, hearing, bruit, inkling, action, wrap-up

خبر (اسم)
account, report, news, announcement, information, word, narration, notification, advice, notice, advertisement, manifest, predicate

شهرت (اسم)
stand, attribute, report, reputation, fame, popularity, odor, glory, celebrity, renown, grapevine, esteem, notability

صدا (اسم)
report, bruit, vocal, throat, call, tone, noise, sound, vocation, roar, yell, voice, calling, phoneme, phone, tonicity, sonance, tingle

انتشار (اسم)
report, proclamation, publication, propagation, incidence, circulation, diffusion, dissemination, currency, issuance, dispersion, effluence

اشعار (اسم)
report, poetry

گزارش دادن (فعل)
report, relate

تخصصی

[حسابداری] گزارش
[سینما] انتقال
[کامپیوتر] گزارش
[برق و الکترونیک] گزارش
[فوتبال] گزارش
[ریاضیات] گزارش کار، گزارش، گزارش دادن

انگلیسی به انگلیسی

• detailed account of an occurrence or situation; rumor or story that is widely known; sound of a gunshot
give an account, provide a detailed statement about an occurrence or situation; tell, inform; present oneself; collect information for a news story
if a person, newspaper, or news programme reports something, they tell people you that it has happened or that it is thought to be true.
if you report on an event or subject, you tell people what you have found out about it because it is your job or duty to do so.
if you report someone to a person in authority, you tell the person in authority about something wrong that the other person has done.
if you report to a person or place, you go to them and say that you are ready to start work.
a report is a written or spoken account of something that has happened, for example in a newspaper.
a report is also an official document that discusses a particular subject.
a school report is a written account of how well or badly a pupil has done during the term that has just finished.
see also reporting.
if you report back to someone, you tell them about something that it was your job to find out about.

پیشنهاد کاربران

( در خصوص بیمار و . . . ) شرح حال
*محمدحسین۶۵*
جواب دادن و پاسخ دادن هم میشه
مثلا در مثال زیر عنایت فرمایید:
When asked how her German was, she reported "okay "
وقتی ازش سوال کردن که زبان آلمانی اش چه جورایاس؟ پاسخ داد خوب است
گزارش
نتایج
کارنامه
آگاهی دادن، با خبر کردن
منتشر کردن
ریپوردراسمش روش هست من بیشترازاینرو میخواهم فضولی آدم فروشی noimsary
بله ار أین جاها زیادانداختن بایدمواطب آدم دروغ بود مثل تصویراول نشی بله احل باج دادن هم نیستم شوخی نداریم درکار جدی وبیرحم ولی بی انصاف وبی وجدانی no
ریپوردراسمش روش هست من بیشترازاینرو میخواهم فضولی آدم فروشی noimsary
تکالیف کتبی، مشق
گزارش دادن، گزارش
مثال: She will report her findings to the committee.
او یافته های خود را به کمیته گزارش خواهد داد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
report 2 ( n ) ( rɪˈpɔrt ) =the sound of an explosion or of a gun being fired, e. g. a loud report.
report
report 1 ( v, n ) =to give people information about sth that you've heard, seen, done, reportedly =according to what some people say, The band has reportedly decided to split up. reporter
report
report: گزارش
عَجَمَنده: مضحک و بسیار زشت گو
۱. گزارش دادن
۲. مراجعه کردن / حاضر شدن
عَجمنده: بسیار زشت گو
اخبار، گزارش، تهیه خبر ، خبرسازی
Give information that sth has happened
یافته های گزارش
گُزارشیدن.
کارنامه
اعلام کردن
report ( noun ) =گزارش، رپرتاژ، مقاله، اظهار ، آگهی، خبر
I don't believe these reports of UFO sightings.
من گزارش های دیدن بشقاب پرنده را باور ندارم.
There are unconfirmed reports of a shooting in the capital.
...
[مشاهده متن کامل]

گزارشاتی تایید نشده از تیراندازی در پایتخت وجود دارد.
report form = فرم گزارش
viva report = گزارش شفاهی
annual report = گزارش سالانه
status report = گزارش وضعیت
report ( verb ) =گزارش کردن، ابلاغ کردن، برای کسی کار کردن، معرفی کردن خود ( جهت انجام وظیفه ) ، شایع شدن یا شایع کردن
she has reported her daughter was missing.
او گزارش داده که دخترش گم شده است.
He will report to Greg Carr, Boston Technology’s chief executive.
او برای "گرگ کار"، مدیرعامل اجرایی "بوستون تکنولوژی" کار خواهد کرد.

گزارش ، خبر ، گزارش
report = خبر دادن
تو کانون زبان Reach 3 میشه 👇
. A pice of writing about something that is happening
راستی لایک فراموش نشه
a piece of writing about somethings that is happening
On report
( به مقامات ) !!!
ریپورت کسی را دادن
کسی را ریپورت کردن
گزارش کسی را دادن
گزارش کار کسی را دادن
Consider yourself on report !
report to
شخصی را معرفی کردن ( برای کار یا انجام وظیفه )
گزارش کردن ، گزارش دادن، خبر دادن

A pice of writing about something that is happening
گزارش کردن
A pice of writing about something that is happening
Reach 3 کانون زبان ایران
از کسی دستور گرفتن
Report on something :
گزارش نوشتن درباره چیزی
تهیه کردن گزارش درباره چیزی
Report of something
Report about something


a piece of writing about somethings that is happening
$ گزارش $
لو دادن
[خبرنگاری] گزارش نگاری کردن
A written statement about the work of a student
sorry it's for report card
A piece of writing about something that is happening
A written statement about the work of a student
اعلام کردن
اعلام

A piece of writing about something that is happening
a piece of writing about somethings that is happening کانون زبان ایران
( n ) گزارش . خبر . اشعار
( v ) خبردادن . گزارش دادن
شایعه ، اطلاع دادن ، خبردادن ، معرفی کردن خود ، گزارش دادن به ، صدای شلیک ، شهرت ، انتشار ، صدا ، گزارش دادن ، گزارش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس