فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: renounces, renouncing, renounced
حالات: renounces, renouncing, renounced
• (1) تعریف: to give up (a right or claim) usu. by formal declaration or announcement; waive.
• مترادف: abdicate, abjure, abnegate, disclaim, forswear, waive
• متضاد: claim
• مشابه: cede, recant, reject, release, relinquish, repudiate, surrender
• مترادف: abdicate, abjure, abnegate, disclaim, forswear, waive
• متضاد: claim
• مشابه: cede, recant, reject, release, relinquish, repudiate, surrender
- The king's oldest son renounced his right to the throne.
[ترجمه داوود شفیعی] پسر بزرگ پادشاه از حق سلطنت خود دست کشید.|
[ترجمه زهره] از چیزى برائت جستن.|
[ترجمه گوگل] پسر ارشد پادشاه از حق خود برای تاج و تخت چشم پوشی کرد[ترجمه ترگمان] پسر بزرگ پادشاه از سمت راست خود به تخت سلطنت دست کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to give up (a habit, practice, or the like).
• مترادف: eschew, forgo, forsake, forswear, swear off
• مشابه: abjure, abnegate, forbear, quit
• مترادف: eschew, forgo, forsake, forswear, swear off
• مشابه: abjure, abnegate, forbear, quit
- He had been a proponent of violence, but he has since renounced it.
[ترجمه گوگل] او از طرفداران خشونت بود، اما از آن زمان آن را رد کرده است
[ترجمه ترگمان] یکی از دلایل خشونت بود، اما از آن جهت که آن را انکار کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یکی از دلایل خشونت بود، اما از آن جهت که آن را انکار کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to reject or repudiate; disown.
• مترادف: deny, disavow, disclaim, disinherit, disown, forswear, repudiate
• متضاد: arrogate, covet
• مشابه: negate, reject
• مترادف: deny, disavow, disclaim, disinherit, disown, forswear, repudiate
• متضاد: arrogate, covet
• مشابه: negate, reject
- After learning of her son's crimes, she renounced him.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] پس از مطلع شدن از جنایات پسرش او را عاق کرد.|
[ترجمه گوگل] پس از اطلاع از جنایات پسرش، از او چشم پوشی کرد[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه از جنایات پسرش یاد گرفت، از او چشم پوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to fail to follow suit in a card game; revoke.
• مترادف: renege, revoke
• مترادف: renege, revoke
اسم ( noun )
مشتقات: renounceable (adj.), renouncer (n.)
مشتقات: renounceable (adj.), renouncer (n.)
• : تعریف: a failure to follow the suit that has been led in a card game.
• مترادف: revoke
• مترادف: revoke