remedy

/ˈremədi//ˈremədi/

معنی: چاره، چاره یا فایده، دارو، درمان، درمان کردن، اصلاح کردن، تعمیر کردن، جبران کردن
معانی دیگر: علاج، مداوا، دوا، راه حل، گزیر، وید، علاج کردن، مداوا کردن، ترمیم کردن، بازسازی کردن، چاره کردن، (حقوق) جبران رسمی، جبران حقوقی، ترمیم قضایی (legal redress هم می گویند)، میزان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: remedies
(1) تعریف: a medicine or therapy designed to heal a disease or disorder.
مترادف: balm, corrective, cure, restorative, salve, therapy, tonic
مشابه: medicament, specific

- Rest and plenty of fluids is the remedy most prescribed by doctors for treating influenza.
[ترجمه ب گنج جو] استراحت کردن و نوشیدن زیاد انواع مایعات تنها راه حلیه که توسط اغلب پزشکان برای درمان آنفلونزا توصیه میشه.
|
[ترجمه پورولی] استراحت و مایعات فراوان نسخه ای است که اکثرا توسط دکترا برای درمان آنفولانزا تجویذ می شود.
|
[ترجمه گوگل] استراحت و مایعات فراوان، درمانی است که بیشتر توسط پزشکان برای درمان آنفولانزا تجویز می شود
[ترجمه ترگمان] استراحت و مقدار زیادی از مایعات درمانی است که توسط پزشکان برای درمان آنفولانزا بیشتر توصیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My mother always suggested gargling with salt water as a remedy for a sore throat.
[ترجمه علی صفدری] مادر من همیشه غرغره کردن با اب نمک را برای درمان گلو درد پیشنهاد میدهد
|
[ترجمه A.A] مادرم همیشه برای درمان گلو درد غرغره کردن با آب نمک را توصیه میکرد
|
[ترجمه ب گنج جو] علاج گلودرد غر غره با آب نمکه که مادرم همیشه اینو پیشنهاد میکرد.
|
[ترجمه گوگل] مادرم همیشه غرغره با آب نمک را برای درمان گلودرد پیشنهاد می کرد
[ترجمه ترگمان] مادرم همیشه پیشنهاد می کرد که با آب شور مثل یک درمان گلو درد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There are many types of cold remedies sold at the drugstore.
[ترجمه شان] انواع گوناگونی از داروهای درمان کننده سرما خوردگی، موجود است که در داروخانه به فروش می رسد.
|
[ترجمه گوگل] انواع مختلفی از داروهای سرماخوردگی در داروخانه فروخته می شود
[ترجمه ترگمان] انواع مختلفی از داروهای سرماخوردگی وجود دارد که در داروخانه به فروش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that corrects an evil, problem, or fault.
مترادف: redress, reparation
مشابه: antidote

- There is no easy remedy for high unemployment.
[ترجمه محمد م] هیچ علاج ساده ای برای بیکاری زیاد ( آمار بالای بیکاری ) وجود ندارد
|
[ترجمه شان] هیچ چاره آسانی برای ( برطرف کردن ) میزان بالای بیکاری ، وجود ندارد.
|
[ترجمه گوگل] هیچ راه حل آسانی برای بیکاری بالا وجود ندارد
[ترجمه ترگمان] هیچ درمانی برای نرخ بالای بیکاری وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The speed limit was lowered as a remedy for the frequent occurrence of accidents on that section of highway.
[ترجمه علی صفدری] اعمال محدودیت سرعت به عنوان یک راه حل برای جلوگیری از وقوع تصادفات مکرر در ان قسمت بزرگراه پیش بینی شده است
|
[ترجمه محمد م] به عنوان یک راه حل برای وقوع تصادفات مکرر در ان قسمت بزرگراه ، حداکثر سرعت مجاز کاهش داده شد.
|
[ترجمه شان] ( اعمال ) محدودیت سرعت، در آن بخش از بزرگراه، به عنوان چاره ای برای جلوگیری از وقوع تصادفات مکرر، در نظر گرفته شده است.
|
[ترجمه گوگل] محدودیت سرعت به عنوان راه حلی برای وقوع تصادفات مکرر در آن بخش از بزرگراه کاهش یافت
[ترجمه ترگمان] محدودیت سرعت به عنوان درمان برای وقوع مکرر تصادفات در آن بخش از بزرگراه کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in law, a means of correcting a wrong or enforcing a right.
مترادف: compensation, redress
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: remedies, remedying, remedied
(1) تعریف: to relieve or heal (a disease or disorder).
مترادف: cure, relieve, treat
مشابه: alleviate, assuage, doctor, ease, physic, salve

- This medicine should remedy that cough.
[ترجمه گوگل] این دارو باید آن سرفه را درمان کند
[ترجمه ترگمان] این دارو باید این سرفه رو درمان کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to set right or fix; restore to a proper state.
مترادف: fix, heal, rectify, redress, repair, restore, right
مشابه: ameliorate, correct, doctor, mend, physic

- Panic broke out and there was little the police could do to remedy the situation.
[ترجمه گوگل] وحشت شروع شد و پلیس نمی توانست برای اصلاح این وضعیت انجام دهد
[ترجمه ترگمان] وحشت از بین رفت و پلیس نتوانست این وضعیت را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. . . . what remedy but surrender and submission?
. . . غیر تسلیم و رضا کو چاره ای ؟

2. topical remedy
درمان موضعی

3. . . what remedy other than surrender and resignation?
. . . غیر تسلیم و رضا کو چاره ای ؟

4. a cold remedy
داروی سرماخوردگی

5. a sovereign remedy
یک درمان قطعی

6. a specific remedy
درمان ویژه

7. a sure remedy
درمان قابل اطمینان

8. a well-tested remedy
درمانی که بارها امتحان شده است

9. an effective remedy
درمان موثر

10. an empirical remedy
درمان تجربی

11. the best remedy for constipation
بهترین علاج یبوست

12. the government's remedy for discontent was jail and execution
راه حل دولت در مقابل نارضایی زندان و اعدام بود.

13. the latest remedy for strengthening the country's economy
آخرین چاره برای تقویت اقتصاد کشور

14. a disease without remedy
یک بیماری لاعلاج

15. to devise a remedy
چاره ای تدبیر کردن

16. to suggest a remedy
درمانی را پیشنهاد کردن

17. we need time to remedy our social ills
برای اصلاح عیوب اجتماعی خود نیاز به زمان داریم.

18. my personal finances were in need of an immediate remedy
اوضاع مالی من نیاز به چاره ی فوری داشت.

19. The remedy lies in the hands of the government.
[ترجمه گوگل]چاره در دست دولت است
[ترجمه ترگمان]این درمان در دست دولت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The best remedy for grief is hard work.
[ترجمه گوگل]بهترین درمان غم و اندوه کار سخت است
[ترجمه ترگمان]بهترین درمان برای اندوه کار دشواری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. No wrong without remedy.
[ترجمه گوگل]بدون درمان اشکالی ندارد
[ترجمه ترگمان] بدون هیچ درمانی، مشکلی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. These tablets will do nothing to remedy my sore throat.
[ترجمه گوگل]این قرص ها هیچ کمکی به درمان گلو درد من نمی کنند
[ترجمه ترگمان]این قرص ها هیچ کاری برای علاج گلو درد من انجام نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. I don't suppose there'll ever be a remedy for that.
[ترجمه گوگل]فکر نمی‌کنم هیچ وقت چاره‌ای برای آن وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم هرگز درمانی برای این کار وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. There is no simple remedy for unemployment.
[ترجمه گوگل]هیچ راه حل ساده ای برای بیکاری وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ درمان ساده ای برای بیکاری وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He took a herbal remedy for his hay fever.
[ترجمه گوگل]او یک داروی گیاهی برای تب یونجه خود مصرف کرد
[ترجمه ترگمان]یک داروی گیاهی برای تب یونجه خود برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Their remedy lay within the range of existent technology.
[ترجمه گوگل]درمان آنها در محدوده فناوری موجود قرار دارد
[ترجمه ترگمان]درمان آن ها در محدوده فن آوری موجود قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چاره (اسم)
alternative, remedy, recourse, means, makeshift, pis aller

چاره یا فایده (اسم)
remedy, boot

دارو (اسم)
remedy, cure, medicine, drug, medication

درمان (اسم)
order, treatment, remedy, therapy

درمان کردن (فعل)
treat, remedy

اصلاح کردن (فعل)
right, accord, accommodate, improve, reclaim, modify, correct, rectify, meliorate, alter, remedy, ameliorate, amend, dulcify, emend, revise

تعمیر کردن (فعل)
service, fix, repair, remodel, remedy, restore, patch, tinker, vamp, mend, refit, remake, renovate, refashion, rehash

جبران کردن (فعل)
rectify, repair, remedy, redress, atone, expiate, compensate, offset, gratify, make up, reimburse, requite, reciprocate, countervail, recoup

تخصصی

[حقوق] جبران کردن، اصلاح کردن، رفع کردن، ترمیم کردن، (وسایل) جبران خسارت، جلوگیری از تضییع حق، دادخواهی، اصلاح، رفع، ترمیم

انگلیسی به انگلیسی

• therapeutic drug, medication; something that corrects, something that fixes
fix, correct; heal, cure
a remedy is a successful way of dealing with a problem.
a remedy is also something that is intended to stop illness or pain.
if you remedy something that is wrong or harmful, you correct it.

پیشنهاد کاربران

( به صورت فعل و برای حل مسئله ای ) چاره یابی کردن
a medicine or treatment that relieves pain or cures a usually minor illness
روش درمانی
دوای درد
تجویز شخصی
remedy = put right = If you remedy something that is wrong or harmful, you correct it or improve it
اوضاع را درست کردن یا سر و سامان دادن - اصلاح کردن - درمان کردن
رفع ک
از بین بردن
1. Patience is the best remedy (
2. Danger itself is the best remedy for danger
3. The remedy is worse than the disease
4. The remedy for injuries is not to remember them
5. No wrong without remedy
...
[مشاهده متن کامل]

6. The best remedy against an ill man is much ground between
8. The best remedy for grief is hard work
9. There is no simple remedy for unemployment
10. There is no remedy for love but to love more
remedy noun
1 treatment/medicine
ADJ. effective, good | correct | wrong | common | traditional | ancient, old | folk | home | herbal, homoeopathic, natural | cold
VERB REMEDY
take, use | need | try | give sb The remedy was given in different strengths to a group of volunteers. | prescribe ( sb ) | prepare The remedies are all prepared from wild flowers. | find They're hoping to find a remedy for the condition.
REMEDY VERB be available | work She tried various remedies, but none of them worked.
PREP. ~ for He took a herbal remedy for his hay fever.
2 way of dealing with a problem
ADJ. adequate, effective, good Your best remedy is to go to the small claims court. | appropriate, suitable | easy, simple There's no easy remedy for unemployment. | common, usual | alternative | desperate, drastic | proposed | civil ( law ) , common/private/public law, contractual, judicial, legal, statutory
VERB REMEDY have | pursue, seek They will have to seek a judicial remedy for breach of contract. | resort to Desperate remedies were resorted to in the search for food. | exhaust They advised him to exhaust all other remedies before applying to court. | create | offer | afford ( sb ) , grant sb, provide ( sb with ) remedies afforded to creditors by a bankruptcy order
REMEDY VERB be available | lie in sth When the reservoir becomes blocked, the only remedy lies in cleaning the entire system.
PREP. ~ against The agreement states that he has a remedy against the subcontractor. | ~ for remedies for breach of contract | ~ in You have a remedy in civil law.
PHRASES rights and remedies The Act created rights and remedies for consumers.
remedy verb
ADV. easily This could easily be remedied if the authorities were willing.
VERB REMEDY attempt to, seek to, take steps to, try to The government should have taken steps to remedy the situation.

مترادف با
compensation
حقوق. . . جبران خسارت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : remediate / remedy
✅️ اسم ( noun ) : remedy / remediation
✅️ صفت ( adjective ) : remedial / remediable
✅️ قید ( adverb ) : _
[حقوق]
رفع، برطرف کردن
مثال : remedy legislative violations
رفع ( برطرف ساختن ) تخلفات قانونی
راه های جبران. جبران. جبران خسارت.
ضمانت اجرا
🔴 a medicine or treatment that relieves pain or cures a usually minor illness
🔴 a way of solving or correcting a problem
🔴to solve, correct, or improve ( something )
Remedy : درمان خانگی
sth that makes you better when you are ill or in pain
Senteces :
Hot lemon with honey is a good remedy for colds
Remedys usually work for us
Don't forget like ❤️
Sth that makes you better when you are ill or in pain
دارو 💊🔬
Example:
I think her Stomach ache's remedy is this Herbal Tea ⇋
من فکر میکنم داروی شکم درد او این دمنوش است☕☕
جبران خسارت
N = دارو ، علاج ، درمان ، دوا ، راه حل ، چاره
V = درمان کردن
درمان , دارو ؛ درمان کردن , برطرف کردن
– The best remedy for grief is hard work
– an effective herbal remedy for headaches
– This medicine should remedy that cough
– We must find a way to remedy poverty
Noun : راه حل / درمان
Verb : جبران کردن / درمان کردن
As a verb :
To set right
To right
To solve
To fix
To put in order
To straighten out
To correct
To mend
To amend
To make good
To improve
دارو
درمان
راه کار
درمان
علاج، درمان
درمان , دارو ( بیشتر درمان های خانگی )
hot lemon with remedy for colds
شربت لیمو گرم به همراه عسل راه کار خوبی برای سرما خوردگی است
sth that makes you better when you are ill or in pain
درمانگر، مرحم
برطرف ساختن
دوا ، چیزی که چیزی حل یا درمان می کند💊💊
راه کار
Solution
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس