reluctantly

/rɪˈlʌktəntli//rɪˈlʌktəntli/

از روی بی میلی، برخلاف میل، اکراها

جمله های نمونه

1. parivash married that rashti guy reluctantly
پریوش با بی میلی با آن مرد رشتی ازدواج کرد.

2. He reluctantly conceded that he was not fit enough to play in the match.
[ترجمه گوگل]او با اکراه پذیرفت که آمادگی کافی برای بازی در این مسابقه را ندارد
[ترجمه ترگمان]او با بی میلی قبول کرد که او به اندازه کافی برای بازی در مسابقه مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Because I like, so reluctantly, not so much why.
[ترجمه گوگل]چون دوست دارم، با اکراه، نه خیلی چرا
[ترجمه ترگمان] چون خیلی با بی میلی، نه زیاد چرا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Reluctantly, he acquiesced to/in the plans.
[ترجمه گوگل]او با اکراه با برنامه ها موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]او با بی میلی این پیشنهاد را پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He reluctantly conceded the point to me.
[ترجمه گوگل]او با اکراه موضوع را به من واگذار کرد
[ترجمه ترگمان]او با بی میلی اشاره به من کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't take yourself too reluctantly, because no one will care about.
[ترجمه lora] خیلی خودت رو بی میل نشون نده چون برای هیچ کس اهمیتی نداره
|
[ترجمه گوگل]خودتان را خیلی بی میل نگیرید، زیرا هیچ کس به آن اهمیت نمی دهد
[ترجمه ترگمان]خیلی با اکراه خودت رو درگیر نکن، چون هیچ کس به این موضوع اهمیت نمی ده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. 'I'm very nervous,' she admitted reluctantly.
[ترجمه گوگل]او با اکراه اعتراف کرد: «من خیلی عصبی هستم
[ترجمه ترگمان]با بی میلی تصدیق کرد: من خیلی عصبی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her father reluctantly consented to the marriage.
[ترجمه علیرضا واموسی] پدرش از روی اکراه به ازدواج رضایت داد.
|
[ترجمه گوگل]پدرش با اکراه به ازدواج رضایت داد
[ترجمه ترگمان]پدرش با بی میلی به ازدواج رضا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I was reluctantly persuaded to join the committee.
[ترجمه سیمین] من با بی میلی متقاعد شدم که به کمیته بپیوندم
|
[ترجمه گوگل]من با اکراه متقاعد شدم که به کمیته بپیوندم
[ترجمه ترگمان]من با بی میلی موافقت کردم به کمیته ملحق شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He reluctantly yielded to their demands.
[ترجمه گوگل]او با اکراه تسلیم خواسته های آنها شد
[ترجمه ترگمان]او با بی میلی تسلیم خواسته های آن ها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She left her home reluctantly and sick at heart.
[ترجمه گوگل]او با اکراه و در دل بیمار خانه اش را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]با بی میلی و بیزاری از خانه بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She dragged her feet as she reluctantly followed her parents.
[ترجمه گوگل]او در حالی که با اکراه به دنبال والدینش می رفت، پاهایش را کشید
[ترجمه ترگمان]در حالی که با بی میلی پدر و مادرش را دنبال می کرد، پاهایش را کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She reluctantly agreed to step down as managing director.
[ترجمه گوگل]او با اکراه با کناره گیری از سمت مدیر عامل موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]او با بی میلی موافقت کرد که به عنوان مدیرعامل استعفا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The boy scowled at her and reluctantly followed her back into school.
[ترجمه گوگل]پسر به او اخم کرد و با اکراه او را به مدرسه رساند
[ترجمه ترگمان]پسر به او اخم کرد و با بی میلی او را تا مدرسه همراهی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Reluctantly, they put the family home up for sale .
[ترجمه گوگل]با اکراه، خانه خانوادگی را برای فروش گذاشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها با بی میلی خانواده را برای فروش به خانه بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• hesitantly, unwillingly, aversely

پیشنهاد کاربران

بر خلاف میل
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : reluctance
✅️ صفت ( adjective ) : reluctant
✅️ قید ( adverb ) : reluctantly
زورکی
از سر ناچاری، به ناچار
اکراه کاری
reluctantly ( adv ) = با اکراه، از روی بی میلی، با بیزاری، با عدم اشتیاق / با دودولی، با تردید، از روی تردید
مترادف است با کلمه : hesitatingly ( adv )
examples:
1 - Although not completely satisfied with the contract, the officials reluctantly agreed to sign it.
...
[مشاهده متن کامل]

اگرچه آنها کاملا از قرارداد راضی نبودند اما مقامات توافق کردند تا از روی اکراه آن را امضا کنند.
2 - She reluctantly agreed to step down as managing director.
او با اکراه موافقت کرد تا از سمت مدیرعاملی کناره گیری کند.
3 - Reluctantly, he did what I asked.
با بی میلی ، او آنچه را که من خواستم انجام داد.
4 - She has reluctantly agreed to resign.
او با عدم اشتیاق با استعفا موافقت کرده است.
5 - I reluctantly withdrew from the project.
من با تردید از پروژه کنار کشیدم.

از روی بی میلی - Unwillingly - غیر مشتاقانه
feeling or showing doubt about doing something : not willing or eager to do something
She fucked with ne reluctantly
I asked if I could see the letter, so she passed it to me reluctantly
از روی بی میلی
با اکراه

بپرس