relate

/rəˈleɪt//rɪˈleɪt/

معنی: نقل کردن، گفتن، شرح دادن، باز گو کردن، گزارش دادن
معانی دیگر: (خبر یا داستان و غیره) نقل کردن، حکایت کردن، روایت کردن، سرگذشت گفتن، واگفتن، مربوط کردن، ربط دادن، وابسته کردن، همبسته کردن، رابطه داشتن، ربط داشتن، وابسته بودن، همبسته بودن، تفاهم داشتن، ( همدیگر را) درک کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: relates, relating, related
(1) تعریف: to see or establish a connection or association with.
مترادف: associate, connect, link
متضاد: dissociate
مشابه: ally, couple, identify, join, marry, mate, unite

- In his mind, he relates his son's suicide with his failure as a father.
[ترجمه گوگل] او در ذهن خود، خودکشی پسرش را با شکست خود به عنوان پدر مرتبط می کند
[ترجمه ترگمان] در ذهنش، او خودکشی پسرش را با شکست پدرش مرتبط می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The professor related this incident to one that had occurred in the sixteenth century.
[ترجمه گوگل] پروفسور این واقعه را به اتفاقی که در قرن شانزدهم رخ داده بود، ربط داد
[ترجمه ترگمان] استاد این حادثه را به حادثه ای که در قرن شانزدهم رخ داده بود ربط داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to tell or give an account of; narrate.
مترادف: impart, narrate, recount, tell
مشابه: communicate, delineate, describe, disclose, divulge, portray, repeat, report, say

- They related their adventures in South America.
[ترجمه فاطمه] آنها ماجرا جویی های خود در آمریکای جنوبی را شرح دادند.
|
[ترجمه گوگل] آنها ماجراهای خود را در آمریکای جنوبی تعریف کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها ماجراهای خود را در آمریکای جنوبی به هم مرتبط دانستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She related to her colleagues the business discussed at the meetings in Chicago.
[ترجمه گوگل] او با همکارانش در مورد تجارتی که در جلسات شیکاگو بحث شده بود، صحبت کرد
[ترجمه ترگمان] او در ارتباط با همکاران خود در جلسات شیکاگو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to disclose; make known.
مترادف: communicate, disclose, impart
مشابه: advise, reveal, say

- In her letter, she related that her mother had become suddenly ill.
[ترجمه G.h] او در نامه خود آشکار کرد که مادرش ناگهانی بیمار شده است
|
[ترجمه گوگل] او در نامه خود می گوید که مادرش به طور ناگهانی بیمار شده است
[ترجمه ترگمان] در نامه اش به مادرش گفت که مادرش ناگهان بیمار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They decided to close down the business, but that information was never related to the rest of the family.
[ترجمه A.A] آنها تصمیم گرفتند کسب و کار را تعطیل کنند اما این خبر هرگز برای بقیه خانواده بازگو نشد
|
[ترجمه گوگل] آنها تصمیم گرفتند کسب و کار را تعطیل کنند، اما این اطلاعات هرگز به بقیه اعضای خانواده مربوط نمی شد
[ترجمه ترگمان] آن ها تصمیم گرفتند که کسب وکار را تعطیل کنند، اما این اطلاعات هرگز به بقیه خانواده مربوط نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: relatable (adj.), relatability (n.)
(1) تعریف: to interact or communicate with others.
مترادف: interact
متضاد: dissociate
مشابه: associate, communicate, identify, respond, understand

- She relates well to everyone in her class.
[ترجمه انگلیسی مثل آب خوردن] او در کلاسش با همه به خوبی ارتباط دارد.
|
[ترجمه گوگل] او با همه افراد کلاسش ارتباط خوبی دارد
[ترجمه ترگمان] او نسبت به همه در کلاسش به خوبی ارتباط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to have connection or relation.
مترادف: connect
مشابه: appertain, apply, associate, identify, join, link, pertain, refer, unite

جمله های نمونه

1. i am unable to relate these two events
قادر نیستم این دو رویداد را به هم مربوط کنم.

2. a perceptive historian who can relate the past to the present
مورخ هوشمندی که می داند چگونه گذشته را به حال ربط بدهد

3. i have never been able to relate to him
هرگز نتوانسته ام با اوتفاهم برقرار کنم.

4. After viewing the cinema's latest show, the observant student was able to relate every detail.
[ترجمه گوگل]پس از تماشای آخرین نمایش سینما، دانش آموز متعصب توانست همه جزئیات را با هم در میان بگذارد
[ترجمه ترگمان]پس از دیدن آخرین نمایش سینما، دانش آموز هوشیار توانست همه جزئیات را بازگو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Would you say that misfortune is related to carelessness?
[ترجمه گوگل]آیا می گویید بدبختی به بی احتیاطی مربوط می شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما می گویید که این بدبختی مربوط به بی توجهی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The issues raised in the report relate directly to Age Concern's ongoing work in this area.
[ترجمه گوگل]موضوعات مطرح شده در این گزارش مستقیماً به کار مداوم Age Concern در این زمینه مربوط می شود
[ترجمه ترگمان]موضوعات مطرح شده در این گزارش مستقیما به کار مداوم مربوط به عصر در این زمینه مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Researchers are trying to relate low exam results and/to/with large class sizes.
[ترجمه گوگل]محققان در تلاشند تا نتایج امتحانات پایین و/به/با کلاس های بزرگ را مرتبط کنند
[ترجمه ترگمان]محققان در تلاشند تا نتایج امتحانات پایین و \/ \/ را با اندازه های کلاس بزرگ ربط دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Other recommendations relate to the details of how such data is stored.
[ترجمه علی حجتی] سایر توصیه ها با جزئیات اینکه چگونه این داده ها ذخیره شده هستند رابطه دارد
|
[ترجمه گوگل]سایر توصیه ها به جزئیات نحوه ذخیره چنین داده هایی مربوط می شود
[ترجمه ترگمان]توصیه های دیگر به جزئیات این که چگونه این داده ها ذخیره می شوند، مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The professor told his students to relate theory with practice.
[ترجمه گوگل]استاد به شاگردانش گفت که تئوری را با عمل مرتبط کنند
[ترجمه ترگمان]استاد به دانش آموزان خود گفت که تئوری را با عمل مرتبط کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His remarks didn't relate to the topic under discussion.
[ترجمه گوگل]سخنان او ربطی به موضوع مورد بحث نداشت
[ترجمه ترگمان]اظهارات او ربطی به موضوع مورد بحث نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The issues raised in the report relate directly to the ongoing work of the charity.
[ترجمه گوگل]موضوعات مطرح شده در این گزارش مستقیماً به فعالیت های جاری این موسسه خیریه مربوط می شود
[ترجمه ترگمان]موضوعات مطرح شده در این گزارش مستقیما به کار مداوم موسسه خیریه مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I don't understand how the two ideas relate.
[ترجمه گوگل]من نمی فهمم این دو ایده چگونه به هم مرتبط هستند
[ترجمه ترگمان]نمی فهمم این دو ایده چطور با هم مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. No one can relate to me.
[ترجمه علیرضا پرهام] هیچ کس مرا درک نمی کند.
|
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی تواند با من ارتباط داشته باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تواند با من ارتباط برقرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our findings relate to physically rather than the visually handicapped pupils.
[ترجمه گوگل]یافته‌های ما بیشتر به دانش‌آموزان دارای معلولیت جسمی مرتبط است
[ترجمه ترگمان]یافته های ما به طور فیزیکی مربوط به دانش آموزان معلول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is difficult to relate his argument to the facts.
[ترجمه گوگل]ربط دادن استدلال او به حقایق دشوار است
[ترجمه ترگمان]ارتباط او با حقایق دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Does the new law relate only to theft?
[ترجمه گوگل]آیا قانون جدید فقط به سرقت مربوط می شود؟
[ترجمه ترگمان]قانون جدید فقط مربوط به دزدی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Attempts to relate studies on animals to those on humans are not really comparing like with like.
[ترجمه گوگل]تلاش برای ربط دادن مطالعات روی حیوانات به مطالعات روی انسان واقعاً مشابه با مشابه نیست
[ترجمه ترگمان]تلاش برای ارتباط دادن به مطالعات بر روی حیوانات در مورد حیوانات واقعا با چنین چیزی مقایسه نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Laurie finds it difficult to relate to children.
[ترجمه گوگل]لوری برای ارتباط با کودکان مشکل دارد
[ترجمه ترگمان]لاری پیدا کردن ارتباط با بچه ها را مشکل پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Many adults can't relate to children.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بزرگسالان نمی توانند با کودکان ارتباط برقرار کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بزرگسالان نمی توانند با کودکان ارتباط برقرار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نقل کردن (فعل)
account, convey, quote, relate, transcribe, tell

گفتن (فعل)
utter, declare, relate, tell, inform, say, adduce, tongue, mouth, observe, cite, intimate, bubble, rehearse

شرح دادن (فعل)
give, relate, depict, illustrate, demonstrate, explain, detail, describe, narrate, fill in

باز گو کردن (فعل)
relate, repeat, iterate, ingeminate

گزارش دادن (فعل)
report, relate

تخصصی

[ریاضیات] منسوب، مربوط بودن، مربوط کردن، نسبت داشتن، نسبت دادن

انگلیسی به انگلیسی

• narrate, tell; make a connection between; have a connection with; have a good relationship with
if something relates to a particular subject, it concerns that subject.
the way that two things relate, or the way that one thing relates to another, is the sort of connection that exists between them.
if you relate one thing to another, you see or say what connection there is between them.
the way that one person relates to another, is the way that they communicate with each other and behave towards each other.
if you relate a story, you tell it; a literary use.
see also related, relating.

پیشنهاد کاربران

مرتبط بودن
مثال: These two issues are closely related.
این دو مسئله به طور نزدیکی مرتبط هستند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
همزاد پنداری کردن
مبتلا به بودن
دچار بودن
گریبانگیر بودن
دستخوش بودن
گرفتار بودن
درگیر بودن
( دوستان دقت کنید که اینها در نگاه اول درصد کمی از مفهوم کلمه رو میرسونن و انتخاب معادل مناسب بستگی به context داره )
relate در حالت فعل دو معنی داره
1 - ارتباط برقرار کردن 2 - بازگو کردن/گفتن
در حالت phrasal verb
relate to sb/sth با کسی یا چیزی مرتبط بودن
relate to sb درک کردن/فهمیدن
مربوط کردن، ربط دادن، مرتبط بودن
to tell a story or describe a series of events
گفتن یک داستان یا توصیف کردن یک سری از رویدادها
According to three regional sources, Israel related its plans to its neighbours Egypt and Jordan.
She related the events of the previous week to the police.
...
[مشاهده متن کامل]

He relates how at the age of 23 he was interned in a prison camp.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/relate
مرتبط یا مربوط کردن
ربط دادن ربط داشتن
تعریف کردن
رابطه داشتن
. . . .
اگر با ed بیاد
هم ممکنه حالت گذشتش مراد باشه
به علاوه
مرتبط یا مربوط
خویشاوند
معنی میتونه بده
اگر با فعل to be بیاد
میتونه
خویشاوند بودن یا نسبت داشتن
معنی بده
میان دو یا چند چیز رابطه گذاشتن یا برقرار کردن. یا به طور خلاصه رابطه گذاری کردن.
I've related to many discussions in this podcast
من با خیلی از گفتگوهای این پادکست ارتباط گرفته ام.
ربط و نسبت چیزی را با چیز دیگر مشخص کردن
هم ذات پنداری کردن
در متون مشاوره ای اگر بعد از همدلی استفاده شود به معنی "ارتباط گرفتن " همراه با درک متقابل است
( 1520 م ) to recount برشمردن
( فرانسوی ) relater ( refer, report )
( ارجاع، گزارش/انتشار )
( لاتین ) referre ( bring back, bear back )
( به خاطر خطور دادن/بازگرداندن، برگرداندن )
( آور پس/پشت/گشته، حمل/تحمل/تاب پس/پشت/گشته )
...
[مشاهده متن کامل]

re - ( back, again ) lātus ( brone, carried )
( عقب/پس، دوباره ) ( متحمل، حمل شده/کرده، حمل اید )
درون مایه معنایی ( پس/عقب حمل کرد ) رو می شه در تمامی معانی متبادر شده به ذهن جهت تطبیق ترجمه ای مانند ربط دادن، شرح دادن، نقل کردن و . . . تشخیص داد.
آدرس اینستاگرام 504ewords
آموزش آفلاین زبان انگلیسی با متد ایلیا فرانک

منابع• http://www.instagram.com/504ewords
مرتبط بودن
● ارتباط داشتن، ارتباط دادن
● نقل کردن
● درک کردن، خود را جای دیگری گذاردن
Relate to
ارتباط یک طرفه با چیزی یا کسی داشتن
Relate with
ارتباط دو طرفه با چیزی با کسی داشتن
تفاهم برقرار کردن با کسی، که در این حالت به صورت relate to می آید.
درک کردن همدیگر
relate ( verb ) = narrate ( verb )
به معناهای: روایت کردن، نقل کردن، داستان سرایی کردن، شرح دادن، نقل کردن
( از لحاظ فکری ) ارتباط برقرار کردن با/ همزاد پنداری کردن با/ هم اندیش بودن با
منبعش ترجمه یکی از دوستان هست برای relate to در همین سایت
استناد کردن
relate ( verb ) = /نقل کردن، شرح دادن، روایت کردن، آوردن، بازگو کردن، نقل قول کردن، حکایت از این داشتن/مرتبط کردن، ربط دادن، مربوط کردن، ارتباط دادن/ارتباط برقرار کردن/مربوط بودن، ربط داشتن، مرتبط بودن، به کسی مربوط بودن/
...
[مشاهده متن کامل]

to relate something = چیزی را نقل کردن/شرح دادن، چیزی را ربط دادن
to relate how/what = شرح دادن اینکه چطور/چه
مترادف به کلمه : communicate
examples :
1 - Although they did not agree with the plan, they did not relate their opposition to it.
اگرچه آنها با این طرح موافق نبودند ، اما مخالفت خود را با آن شرح ندادند.
2 - The traveler related his adventures with some exaggeration.
مسافر ماجراجویی های خود را با اندکی اغراق نقل کرد.
3 - She related how he had run away from home as a boy.
او شرح داد چطور وقتی بچه بود از خانه فرار کرد.
4 - The story relates that an angel appeared and told him to sing
داستان حکایت از این دارد ( نقل می کند ) که فرشته ای ظاهر شد و به او گفت آواز بخوان
5 - I found it difficult to relate the two ideas in my mind.
ربط دادن این دو ایده در ذهنم برایم دشوار بود.
6 - In the future, pay increases will be related to productivity
در آینده افزایش حقوق مربوط به بهره وری ( تولید محصول ) خواهد بود.
7 - Most teenagers find it hard to relate to their parents.
بیشتر نوجوانان ارتباط برقرار کردن با والدینشان را کار سختی می دانند.
8 - Please provide all information relating to the claim.
لطفاً کلیه اطلاعات مربوط به ادعا ( مطالبه ) را ارائه دهید.
9 - That's good advice, but it doesn't really relate to my situation.
این توصیه خوبی است ، اما واقعاً ربطی به شرایط من ندارد.
10 - Would you say that misfortune is related to carelessness?
آیا می توان گفت بدشانسی به بی دقتی مربوط می شود؟

سروکار داشتن با کسی یا چیزی
ارتباط برقرارکردن ( با کسی یا چیزی )
در ارتباط ( با کسی یا چیزی ) قرارگرفتن
با کسی یا چیزی مرتبط شدن
توی مکالمات روزمره مردم بیشتر از Has ( something ) to do with بجای Relate استفاده میکنن مثلا
I dont understand how the two ideas relate
I dont understand what the two ideas have to do with each other
relate=شرح دادن ، بازگو کردن، مربوط کردن، ربط دادن.
برای یاد سپاری بهتر می توان از روش هایی چون ارتباط برقرار کردن بین کلمه ی جدید با کلمه ی اشنای قبلی و داستان سازی و تصویر سازی بهره برد ، مراحل کار:
...
[مشاهده متن کامل]

الف ) فرض
کلمات اشنا:
دوباره=re
دیر=late
کلمه ی جدید:relate
ب ) ارتباط و داستان سازی:
معلم:دوباره دیر امدی خب شروع کن؟ دانش اموز:چی را
- شرح بده ، بازگو کن ببینم در ضمن ، دوباره دیر اومدنت را با دور بودن خونتون مربوط نکن که این موضوع را اصلا قبول ندارم.
ج ) ساخت تصویر ذهنی: اینجا شما باید در ذهنتان تمام ماجرا را ببینید

مرتبط کردن
چیزی رو به چیزی ربط دادن
مربوط بودن ، ربط داشتن ، برگشتن به
مربوط به
ارتباط داشتن/گرفتن
مترادف= pertain
To be connected by blood or marriage
نسبت داشتن
How is he related to me?
او با من چه نسبتی داره؟
مربوط بودن - ربط دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس