فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: relates, relating, related
حالات: relates, relating, related
• (1) تعریف: to see or establish a connection or association with.
• مترادف: associate, connect, link
• متضاد: dissociate
• مشابه: ally, couple, identify, join, marry, mate, unite
• مترادف: associate, connect, link
• متضاد: dissociate
• مشابه: ally, couple, identify, join, marry, mate, unite
- In his mind, he relates his son's suicide with his failure as a father.
[ترجمه گوگل] او در ذهن خود، خودکشی پسرش را با شکست خود به عنوان پدر مرتبط می کند
[ترجمه ترگمان] در ذهنش، او خودکشی پسرش را با شکست پدرش مرتبط می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در ذهنش، او خودکشی پسرش را با شکست پدرش مرتبط می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The professor related this incident to one that had occurred in the sixteenth century.
[ترجمه گوگل] پروفسور این واقعه را به اتفاقی که در قرن شانزدهم رخ داده بود، ربط داد
[ترجمه ترگمان] استاد این حادثه را به حادثه ای که در قرن شانزدهم رخ داده بود ربط داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] استاد این حادثه را به حادثه ای که در قرن شانزدهم رخ داده بود ربط داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to tell or give an account of; narrate.
• مترادف: impart, narrate, recount, tell
• مشابه: communicate, delineate, describe, disclose, divulge, portray, repeat, report, say
• مترادف: impart, narrate, recount, tell
• مشابه: communicate, delineate, describe, disclose, divulge, portray, repeat, report, say
- They related their adventures in South America.
[ترجمه فاطمه] آنها ماجرا جویی های خود در آمریکای جنوبی را شرح دادند.|
[ترجمه گوگل] آنها ماجراهای خود را در آمریکای جنوبی تعریف کردند[ترجمه ترگمان] آن ها ماجراهای خود را در آمریکای جنوبی به هم مرتبط دانستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She related to her colleagues the business discussed at the meetings in Chicago.
[ترجمه گوگل] او با همکارانش در مورد تجارتی که در جلسات شیکاگو بحث شده بود، صحبت کرد
[ترجمه ترگمان] او در ارتباط با همکاران خود در جلسات شیکاگو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در ارتباط با همکاران خود در جلسات شیکاگو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to disclose; make known.
• مترادف: communicate, disclose, impart
• مشابه: advise, reveal, say
• مترادف: communicate, disclose, impart
• مشابه: advise, reveal, say
- In her letter, she related that her mother had become suddenly ill.
[ترجمه G.h] او در نامه خود آشکار کرد که مادرش ناگهانی بیمار شده است|
[ترجمه گوگل] او در نامه خود می گوید که مادرش به طور ناگهانی بیمار شده است[ترجمه ترگمان] در نامه اش به مادرش گفت که مادرش ناگهان بیمار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They decided to close down the business, but that information was never related to the rest of the family.
[ترجمه A.A] آنها تصمیم گرفتند کسب و کار را تعطیل کنند اما این خبر هرگز برای بقیه خانواده بازگو نشد|
[ترجمه گوگل] آنها تصمیم گرفتند کسب و کار را تعطیل کنند، اما این اطلاعات هرگز به بقیه اعضای خانواده مربوط نمی شد[ترجمه ترگمان] آن ها تصمیم گرفتند که کسب وکار را تعطیل کنند، اما این اطلاعات هرگز به بقیه خانواده مربوط نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: relatable (adj.), relatability (n.)
مشتقات: relatable (adj.), relatability (n.)
• (1) تعریف: to interact or communicate with others.
• مترادف: interact
• متضاد: dissociate
• مشابه: associate, communicate, identify, respond, understand
• مترادف: interact
• متضاد: dissociate
• مشابه: associate, communicate, identify, respond, understand
- She relates well to everyone in her class.
[ترجمه انگلیسی مثل آب خوردن] او در کلاسش با همه به خوبی ارتباط دارد.|
[ترجمه گوگل] او با همه افراد کلاسش ارتباط خوبی دارد[ترجمه ترگمان] او نسبت به همه در کلاسش به خوبی ارتباط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to have connection or relation.
• مترادف: connect
• مشابه: appertain, apply, associate, identify, join, link, pertain, refer, unite
• مترادف: connect
• مشابه: appertain, apply, associate, identify, join, link, pertain, refer, unite