فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: refuses, refusing, refused
حالات: refuses, refusing, refused
• (1) تعریف: to decline to accept or give.
• مترادف: decline, deny, reject, repel, withhold
• متضاد: abide, accept, grant, proffer, provide
• مشابه: abdicate, deprive, disallow, disapprove, discountenance, grudge, overrule, pass up, rebuff, repudiate, repulse, resist, scorn, spurn, veto
• مترادف: decline, deny, reject, repel, withhold
• متضاد: abide, accept, grant, proffer, provide
• مشابه: abdicate, deprive, disallow, disapprove, discountenance, grudge, overrule, pass up, rebuff, repudiate, repulse, resist, scorn, spurn, veto
- I have decided to refuse that job offer.
[ترجمه گوگل] من تصمیم گرفته ام آن پیشنهاد شغلی را رد کنم
[ترجمه ترگمان] من تصمیم گرفته ام که پیشنهاد کار را رد کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من تصمیم گرفته ام که پیشنهاد کار را رد کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The couple refused help from the social services.
[ترجمه گوگل] این زوج از کمک خدمات اجتماعی خودداری کردند
[ترجمه ترگمان] این زوج از کمک سرویس های اجتماعی امتناع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این زوج از کمک سرویس های اجتماعی امتناع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She refused permission for her son to go hunting.
[ترجمه Yasna] او به پسرش برای رفتن به شکار اجازه نداد.|
[ترجمه VatanDoost] او از رفتن پسرش به شکار پرهیز کرد.|
[ترجمه گوگل] او اجازه نداد پسرش به شکار برود[ترجمه ترگمان] اون قبول نکرد که پسرش بره شکار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hotel refused the couple a room.
[ترجمه fateme] هتل این زن و شوهر را از داشتن یک اتاق منع کرد|
[ترجمه گوگل] هتل به این زوج اتاق نپذیرفت[ترجمه ترگمان] هتل از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be unwilling to do (something).
• مترادف: decline
• مشابه: balk at, deny, object to
• مترادف: decline
• مشابه: balk at, deny, object to
- I refuse to lend him any more money.
[ترجمه محمد م] من از قرض دادن پول بیشتر به او امتناع می کنم|
[ترجمه گوگل] من دیگر به او پول قرض نمی دهم[ترجمه ترگمان] من حاضر نیستم به او پول قرض بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many citizens refused to obey the new law.
[ترجمه گوگل] بسیاری از شهروندان از اطاعت از قانون جدید خودداری کردند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از شهروندان از پیروی از قانون جدید خودداری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیاری از شهروندان از پیروی از قانون جدید خودداری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: refusable (adj.)
مشتقات: refusable (adj.)
• : تعریف: to withhold acceptance, permission, or consent.
• متضاد: acquiesce, agree, assent, comply
• مشابه: balk, decline, demur, object, resist, scruple
• متضاد: acquiesce, agree, assent, comply
• مشابه: balk, decline, demur, object, resist, scruple
- We asked her if she'd like to join us, but she refused.
[ترجمه سمانه] ما از او خواستیم اگر دوست دارد به ما بپیوندد ولی او رد کرد|
[ترجمه گوگل] از او پرسیدیم که آیا مایل است به ما بپیوندد، اما او نپذیرفت[ترجمه ترگمان] از او پرسیدیم می خواهد به ما ملحق شود، اما قبول نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: material considered to be waste or otherwise worthless; garbage; rubbish.
• مترادف: garbage, junk, rubbish, trash, waste
• مشابه: offal, reject, rejection
• مترادف: garbage, junk, rubbish, trash, waste
• مشابه: offal, reject, rejection
- The vacant lot was filled with refuse.
[ترجمه گوگل] زمین خالی پر از زباله شد
[ترجمه ترگمان] محوطه خالی پر شده بود از رد کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] محوطه خالی پر شده بود از رد کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: regarded as worthless or discardable.
• مترادف: discardable, waste, worthless
• مشابه: disposable, throwaway, useless
• مترادف: discardable, waste, worthless
• مشابه: disposable, throwaway, useless