refresh

/rəˈfreʃ//rɪˈfreʃ/

معنی: روشن کردن، خنک کردن، خنک ساختن، تازه کردن، نیروی تازه دادن به، از خستگی بیرون اوردن، با طراوت کردن
معانی دیگر: تر و تازه کردن، شاداب کردن، طراوت بخشیدن، نوجان کردن، خرم کردن، (با خوردن یا نوشیدن یا خواب وغیره) تجدید قوا کردن، جان بخشیدن، فرهمند کردن، (حافظه و غیره) تازه کردن، زنده کردن، نو نیرو شدن، فرهمند شدن، خرم شدن، (برای تفنن یا خنک شدن و غیره) نوشیدن، تناول کردن، (تنقلات) خوردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: refreshes, refreshing, refreshed
(1) تعریف: to revive the energy or spirits of (a person), as with food, rest or a bath.
مترادف: renew, revive
متضاد: jade, weary
مشابه: brace, energize, fortify, invigorate, quicken, reanimate, rejuvenate, restore, revitalize, soothe, stimulate

(2) تعریف: to make fresh again, as by watering.
مترادف: renew, revive
مشابه: recondition, refurbish, restore

(3) تعریف: to recall to or stimulate (the mind or memory).
مترادف: revive
متضاد: addle
مشابه: jog, prod, quicken, restore
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: refreshed (adj.), refreshing (adj.), refresher (n.)
• : تعریف: to restore one's freshness or energy; revive.
مترادف: revive
متضاد: exhaust, jade, weary
مشابه: quicken, renew

جمله های نمونه

1. refresh one's memory
تجدید حافظه کردن،از نو به خاطر سپردن

2. This glass of iced tea will refresh you.
[ترجمه ali] این لیوان چای سرد شمارا خنک میکند
|
[ترجمه ساره علوی] این لیوان چای سردحالت را سر جا می آورد
|
[ترجمه گوگل]این لیوان چای سرد شما را شاداب می کند
[ترجمه ترگمان] این لیوان چای سرد برات تازه میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A cup of coffee will refresh you.
[ترجمه یک فنجان قهوه مرا تازه نمیکند!!!] یک فنجان قهوه شما را تازه می کند
|
[ترجمه 🌠MM93🌠] یک فنجان قهوه خستگی شما را رفع خواهد کرد.
|
[ترجمه ساره سعدی] یک فنجان قهوه حالت را جا می آورد
|
[ترجمه فریبا دیبافر] یک لیوان قهوه شما را سرحال خواهد کرد.
|
[ترجمه گوگل]یک فنجان قهوه شما را شاداب می کند
[ترجمه ترگمان]یک فنجان قهوه شما را زنده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I think I'll just refresh myself with a cup of tea before I go to meet the children.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم قبل از اینکه به ملاقات بچه ها بروم فقط با یک فنجان چای تازه کنم
[ترجمه ترگمان]فکر کنم قبل از اینکه برم بچه ها رو با یه فن جون چای تازه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Tears clean the face of the weak but refresh the strong.
[ترجمه گوگل]اشک صورت ضعیف را پاک می کند اما قوی را شاداب می کند
[ترجمه ترگمان]اشک صورت افراد ضعیف را تمیز می کند، اما قوی را تازه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All the battleships can refresh in this harbor.
[ترجمه گوگل]همه کشتی های جنگی می توانند در این بندر تازه شوند
[ترجمه ترگمان]تمام کشتی های جنگی می توانند در این بندرگاه تجدید قوا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He went into the kitchen to refresh their drinks.
[ترجمه گوگل]او به آشپزخانه رفت تا نوشیدنی آنها را تازه کند
[ترجمه ترگمان]به آشپزخانه رفت تا نوشیدنی های خود را تازه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I looked at the map to refresh my memory of the road.
[ترجمه گوگل]به نقشه نگاه کردم تا خاطره ام را از جاده تازه کنم
[ترجمه ترگمان]به نقشه نگاه کردم تا ذهنم را از جاده پاک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He had to refresh his memory by looking at his notes.
[ترجمه گوگل]او باید با نگاه کردن به یادداشت هایش حافظه اش را تازه می کرد
[ترجمه ترگمان]ناچار بود با نگاه کردن به نوشته های او حافظه اش را تازه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I looked at the map to refresh my memory of the route.
[ترجمه گوگل]به نقشه نگاه کردم تا خاطره مسیر را تازه کنم
[ترجمه ترگمان]به نقشه نگاه کردم تا ذهنم را از مسیر خارج کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Just refresh my memory: were you born in York?
[ترجمه گوگل]فقط حافظه من را تازه کنید: آیا در یورک متولد شده اید؟
[ترجمه ترگمان]فقط خاطراتم رو تازه کنم: تو نیویورک به دنیا اومدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. April's encouraging climate should do much to refresh your memory.
[ترجمه گوگل]آب و هوای دلگرم کننده آوریل باید حافظه شما را تازه کند
[ترجمه ترگمان]آب و هوای دلگرم کننده ماه آوریل باید کاره ای زیادی برای تازه کردن حافظه شما انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Let me refresh your glass.
[ترجمه گوگل]بگذار لیوانت را تازه کنم
[ترجمه ترگمان] بذار glass رو تازه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Perhaps he should refresh himself with the facts.
[ترجمه گوگل]شاید او باید خود را با حقایق تازه کند
[ترجمه ترگمان]شاید بهتر باشد با حقایق خود را تازه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روشن کردن (فعل)
light, clear, clarify, explain, lighten, ignite, brighten, turn on, illuminate, elucidate, refresh, enucleate, explicate, enlighten, illume, illumine, upstart, relume

خنک کردن (فعل)
cool, fresh, keel, chill, refresh, refrigerate, render flat, render frigid, render insipid

خنک ساختن (فعل)
cool, fresh, refresh, refrigerate, render flat, render frigid, render insipid

تازه کردن (فعل)
fresh, refresh, freshen

نیروی تازه دادن به (فعل)
rally, refresh, reinvigorate

از خستگی بیرون اوردن (فعل)
refresh

با طراوت کردن (فعل)
refresh

تخصصی

[کامپیوتر] نوسازی - 1- به روز در آوردن محتویات یک صفحه یا پنجره . 2- نوسازی محتویات یک تراشه ی حافظه . تراشه های RAM از نوع پویا باید چندین مرتبه در ثانیه نوسازی شوند ؛ آنها در هر چرخه نوسازی ؛ محتویات خود را خوانده و سپس همان اطلاعات را مجدداً در همان جای حافظه دخیره می کنند.
[برق و الکترونیک] تجدید مقدار کردن، تازه کردن

انگلیسی به انگلیسی

• renew, invigorate; replenish one's energy by eating drinking and resting
if something refreshes you when you are hot or tired, it makes you feel cooler or more energetic.
if someone refreshes your memory, they tell you something you have forgotten.
see also refreshing.

پیشنهاد کاربران

۱. تجدید قوا کردن ۲. تر و تازه کردن. سرحال اوردن ۳. خوردن
مثال:
the cold water refreshed him
آب خنک او را سرحال آورد.
تجدید کردن
دوباره سازی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : refresh
اسم ( noun ) : refreshment
صفت ( adjective ) : refreshing
قید ( adverb ) : refreshingly
تازه سازی
بارگذاری مجدد صفحه سایت
سرحال کردن
اَزنوییدَن.
بازخوانی، بازآوری
refresh ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: بازآوردن
تعریف: 1. تکرار کردن یک عمل که درنهایت به‏ بازسازی یا احیای ویژگی های آن منجر می‏شود|||2. کپی کردن اطلاعات از یک رسانۀ ذخیره‏سازی در همان رسانه
به روز رسانی
نوسازی، تازِسازی
توضیح بیشتر:
refresh از دو بخش re =باز و fresh=تازه درست شده به معنی بازتازه
که به نگرمن نوسازی یا تازِسازی گویاترُ مناسب تر است.
در انگلیسی واژگانی به مانند update و upgrade هست که نباید با نوسازی یکی دانسته شود. این دو واژه در جایگاه های به نسبت بزرگتر به کار میروند.
...
[مشاهده متن کامل]

update : چیزرا به نسخه تازتر جدیدتر یا آخرین رساندن.
برابر فارسی: بروز، روزآمد
upgrade : چیزی را به درجه بالاتری رساندن. [معمولا ارتقاهای سخت افزاری]
برابر فارسی بالاپداک، فَرازپَداک
نمونه:
refresh: هر یک دقیقه قیمت دلار و تومان �نوسازی� می شود.
update: نسخه ۵. ۲. ۴ منتشر شد، برای کارایی بهتر برنامه خورد �بروز[یا روزآمد]� نمایید.
upgrade: حافظه گوشی ام از ۴ به ۶ GB بُردم، این �فَرازپَداک� برای من ۳ میلیون تومان هزینه برداشت.

نَفَسی تازه کردن
دوباره جان گرفتن برای انجام کارها
روشن کردن
refresh=نوسازی
خنک کردن
به روز شدن - در جریان گذاشتن
بازآوری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس