redundant

/rəˈdəndənt//rɪˈdʌndənt/

معنی: حشو، افزونه، دارای اطناب، فاضل، مفرط، زائد
معانی دیگر: (واژه یا وند) زاید، زیادی، حشوآمیز، زیاده، بیش از حد لزوم، مازاد بر احتیاج

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: redundantly (adv.)
(1) تعریف: unnecessarily repetitive.
مترادف: excessive, repetitious, superfluous
متضاد: concise
مشابه: circumlocutory, diffuse, excess, immoderate, inessential, long-winded, needless, overmuch, pleonastic, prolix, surplus, tautological, unnecessary, verbose, wordy

- To say that someone is "extremely ecstatic" seems redundant in that "ecstatic" already includes the idea of extremeness.
[ترجمه ل اسحاقی] اینکه بگوییم کسی بینهایت به وجد آمده بنظر زائد است زیرا خود کلمه به وجد آمدن مفهوم بی نهایت را در بر دارد.
|
[ترجمه گوگل] گفتن اینکه فردی "بسیار سرمست" به نظر می رسد زائد به نظر می رسد در آن "شبه" در حال حاضر شامل ایده افراطی است
[ترجمه ترگمان] گفتن اینکه یک نفر \"شدیدا\" به وجد آمده \"در آن\" شیفتگی \"، که در حال حاضر شامل ایده of می باشد، زاید به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: excessive or superfluous.
مشابه: superfluous, verbose

- The report was cluttered with redundant detail.
[ترجمه گوگل] گزارش مملو از جزئیات اضافی بود
[ترجمه ترگمان] گزارش با جزئیات اضافی به هم ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (chiefly British) of an employee, having lost one's job as a result of an employer's lack of need; laid-off.

- Many workers were made redundant after the company's loss of a major contract.
[ترجمه گوگل] بسیاری از کارگران پس از از دست دادن یک قرارداد بزرگ توسط شرکت اخراج شدند
[ترجمه ترگمان] پس از از دست دادن یک قرارداد بزرگ، بسیاری از کارگران اخراج شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. in the sentence "he lives alone by himself" the phrase" by himself" is redundant
در جمله ی ((او تنها با خودش زندگی می کند)) عبارت ((با خودش)) زاید است.

2. Seventy factory workers were made redundant in the resulting cuts.
[ترجمه amin ehtemam] هفتاد کارگر کارخانه در نتیجه کاهش ها اخراج شدند .
|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] هفت کارگر کارخانه تعدیل نیرو شدند درنتیجه ی کاهش ( قیمتها )
|
[ترجمه گوگل]70 کارگر کارخانه در کاهش تولید از کار بیکار شدند
[ترجمه ترگمان]هفتاد کارگر کارخانه در کاهش حاصل جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Seventy men at the factory were redundant because of falling demand for our products.
[ترجمه گوگل]هفتاد مرد در کارخانه به دلیل کاهش تقاضا برای محصولات ما بیکار شدند
[ترجمه ترگمان]هفتاد نفر در این کارخانه بخاطر کاهش تقاضا برای محصولات ما، اضافی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I kind of redundant, will be redundant to become your excess.
[ترجمه گوگل]من به نوعی زائد، زائد خواهد بود تا بیش از حد شما شود
[ترجمه ترگمان]من به نوعی اضافی، اضافی برای تبدیل شدن به مازاد شما خواهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The illustration had too much redundant detail.
[ترجمه گوگل]تصویر دارای جزئیات بیش از حد اضافی بود
[ترجمه ترگمان]این تصویر جزئیات بسیار اضافی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He got made redundant, so now he's looking for work again.
[ترجمه علی ماشااله زاده] او تعدیل نیرو شده و حالا دنبال کار می گرده
|
[ترجمه گوگل]او بیکار شد، بنابراین اکنون دوباره به دنبال کار است
[ترجمه ترگمان]اون redundant شده، پس حالا داره دنبال کار میگرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Over 600 workers were made compulsorily redundant.
[ترجمه گوگل]بیش از 600 کارگر به طور اجباری اخراج شدند
[ترجمه ترگمان]بیش از ۶۰۰ کارگر به طور اجباری اضافی ساخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The picture has too much redundant detail.
[ترجمه گوگل]عکس دارای جزئیات بیش از حد اضافی است
[ترجمه ترگمان]این تصویر دارای جزئیات بسیار اضافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There is no stigma to being made redundant.
[ترجمه گوگل]هیچ انگی برای بیهوده شدن وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ ننگی برای اخراج کردن وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The company made hundreds of employees redundant.
[ترجمه گوگل]این شرکت صدها کارمند را بیکار کرد
[ترجمه ترگمان]این شرکت صدها کارمند را اخراج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Several staff were made redundant to meet a shortfall of funds.
[ترجمه گوگل]چندین کارمند برای رفع کمبود بودجه بیکار شدند
[ترجمه ترگمان]برای رفع کمبود بودجه، چندین تن از کارکنان اضافی ساخته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The chapel was declared redundant in 199
[ترجمه گوگل]این کلیسا در سال 199 غیرفعال اعلام شد
[ترجمه ترگمان]کلیسا در ۱۹۹ مورد اضافی اعلام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There are too many redundant words in this book.
[ترجمه گوگل]کلمات زائد زیادی در این کتاب وجود دارد
[ترجمه ترگمان]کلمات اضافی زیادی در این کتاب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Redundant slogans are apt to petrify a man's thinking.
[ترجمه ل اسحاقی] شعارهای بیفایده به احتمال زیاد فکر اشخاص را از کار می اندازد.
|
[ترجمه گوگل]شعارهای زائد برای تحجر تفکر یک مرد مناسب است
[ترجمه ترگمان]بعید است که شعار آدم در فکر کردن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حشو (اسم)
redundancy, redundant, redundance

افزونه (صفت)
redundant

دارای اطناب (صفت)
redundant, wordy

فاضل (صفت)
accomplished, learned, scholarly, lettered, exceeding, redundant, separative

مفرط (صفت)
exceeding, redundant, excessive, exorbitant, extreme, inordinate

زائد (صفت)
useless, extra, redundant, surplus, further, intercalary, waste, superfluous, unneeded, supererogatory

تخصصی

[عمران و معماری] اضافی - زاید - غیر لازم - اضافه - زیادی
[برق و الکترونیک] اضافی، افزونه
[زمین شناسی] افزونه، اضافی، زاید، غیر لازم
[صنعت] افزونه، زاید
[ریاضیات] اضافه، زیادی، مازاد، زائد، مازاد بر احتیاج، غیر ضروری
[آمار] زیادی

انگلیسی به انگلیسی

• abundant, plentiful; excessive, superfluous; unnecessarily repetitive; serving as a duplicate back-up system for use in the event of failure of the primary system; unemployed, laid-off
if you are made redundant, you lose your job because it is no longer necessary or because your employer cannot afford to keep paying you.
something that is redundant is no longer needed because it has been replaced by something else.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Exceeding what is necessary ♻️✖️
🔍 مترادف: Superfluous
✅ مثال: The speech was criticized for being redundant, repeating the same ideas multiple times.
سطح B2: تعدیل نیرو
سطح C2: هر چیز غیر ضروری به علت در دسترس بودن میزان زیادی آن چیز
Redundant = قید اضافی - مجهول
غیر مستقل
در سیستمهای منطقی، گاهی وقتها، یک قاعده ی استنتاج یا یک اصل، قابل استنتاج از خود سیستمِ معرفی شده، هست اما به دلیل وضوح شهودی یا استعمال رایج آن قاعده یا اصل استنتاجی، آنرا جزو سیستم منطقی می گنجانند. به این معنا، آن قاعده ی استنتاج، غیرمستقل است. و به این ترتیب، آن قاعده یا اصل استنتاجی که به این طریق . ارد سیستم منطقی میشود، این ویژگی "غیرمستقل بودن" را به کل سیستم نیز منتقل می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

redundant ( adj ) ( rɪˈdʌndənt ) =not needed or useful, e. g. The picture has too much redundant detail. redundantly ( adv ) , redundancy ( n )
redundant
در ریاضیات : باقی مانده
سربار، گزافه، زیادی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : redundancy
✅️ صفت ( adjective ) : redundant
✅️ قید ( adverb ) : redundantly
[در مکانیک و موتور]
یدکی - اضافه برای مواقع اضطراری یا خرابی های فنی
بلا استفاده
REDUNDANCY در ادبیات به معنای حشو است
REDUNDANT به معنای زاید، حشوآمیز، بیش از حد لزوم
POSSIBLY REDUNDANT ALBUMS : آلبوم های احتمالاً زائد و اضافی
تعدیل نیرو
redundant ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: حشو 2
تعریف: مشخصه ای غیرضروری که وجود آن ازطریق واحدهای دیگر زبان قابل پیش بینی است
زائد , اضافی ؛ از کار بیکار
- The picture has too much redundant detail
– There are too many redundant words in this book
– He was made redundant earlier this year
– The company made hundreds of employees redundant
غیر ضروری
وقتی کسی رو میخوان اخراج کنن این جمله رو میگن
که formal & polite هست
I’m afraid you’ve been� made redundant
redundant ( adj ) = زائد، اضافه، تکراری، غیرضروری، زیادی، تعدیل شده، بیکار شده
redundant employees = کارمندان تعدیل شده، کارمندان بیکار شده، کارمندان اخراج شده
to be made redundant ( from your job ) = از کار بیکار شدن
...
[مشاهده متن کامل]

examples :
1 - The picture has too much redundant detail.
این تصویر جزئیات اضافی زیادی دارد.
2 - To keep the company alive, half the workforce is being made redundant.
برای زنده ماندن شرکت ، نیمی از نیروی کار از کار بیکار شده اند.

Their comments below are redundant and pointless : نظراتشون اضافی و بی کاربرده
Redundant یعنی :
اضافی - بی فایده - غیر ضروری - مازاد - بی خود - مفرد - زاید
بی خود

مازاد
مازاد بر احتیاج ( نفر و غیره )
The company made 50 people redundant last month, amid reports it was running out of cash
redundant links
رشته کامپیوتر:لینک های موازی . . لینک های پشتیبان

بیکار ( به دلیل نبود شغل )
بلا استفاده شدن
اضافی
افزونه، اضافه کردن مسیر یا تجهیزات اصلی و مهم ( در دیتاسنتر )
۱ - زاید، حشو، اضافه، غیر ضروری
۲ - تعدیل شده، بیکار شده
Make sb redundant ( معمولا به صورت مجهول این فعل به کار می رود ) :تعدیل کردن
۳ - ( سیستم یا دستگاه ) دارای بخش های یدکی ( که در صورت از کار افتادن قسمت های اصلی سیستم همچنان به کار خود بتواند ادامه دهد. )
مازاد - مازاد بر نیاز
out of work
without job
افزوده
اخراج نیروی اضافی
نیروی مازاد را اخراج کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس