صفت ( adjective )
مشتقات: redundantly (adv.)
مشتقات: redundantly (adv.)
• (1) تعریف: unnecessarily repetitive.
• مترادف: excessive, repetitious, superfluous
• متضاد: concise
• مشابه: circumlocutory, diffuse, excess, immoderate, inessential, long-winded, needless, overmuch, pleonastic, prolix, surplus, tautological, unnecessary, verbose, wordy
• مترادف: excessive, repetitious, superfluous
• متضاد: concise
• مشابه: circumlocutory, diffuse, excess, immoderate, inessential, long-winded, needless, overmuch, pleonastic, prolix, surplus, tautological, unnecessary, verbose, wordy
- To say that someone is "extremely ecstatic" seems redundant in that "ecstatic" already includes the idea of extremeness.
[ترجمه ل اسحاقی] اینکه بگوییم کسی بینهایت به وجد آمده بنظر زائد است زیرا خود کلمه به وجد آمدن مفهوم بی نهایت را در بر دارد.|
[ترجمه گوگل] گفتن اینکه فردی "بسیار سرمست" به نظر می رسد زائد به نظر می رسد در آن "شبه" در حال حاضر شامل ایده افراطی است[ترجمه ترگمان] گفتن اینکه یک نفر \"شدیدا\" به وجد آمده \"در آن\" شیفتگی \"، که در حال حاضر شامل ایده of می باشد، زاید به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: excessive or superfluous.
• مشابه: superfluous, verbose
• مشابه: superfluous, verbose
- The report was cluttered with redundant detail.
[ترجمه گوگل] گزارش مملو از جزئیات اضافی بود
[ترجمه ترگمان] گزارش با جزئیات اضافی به هم ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گزارش با جزئیات اضافی به هم ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (chiefly British) of an employee, having lost one's job as a result of an employer's lack of need; laid-off.
- Many workers were made redundant after the company's loss of a major contract.
[ترجمه گوگل] بسیاری از کارگران پس از از دست دادن یک قرارداد بزرگ توسط شرکت اخراج شدند
[ترجمه ترگمان] پس از از دست دادن یک قرارداد بزرگ، بسیاری از کارگران اخراج شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از از دست دادن یک قرارداد بزرگ، بسیاری از کارگران اخراج شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید