reduce

/rəˈduːs//rɪˈdjuːs/

معنی: خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم کردن، تقلیل دادن، تنزل دادن، مطیع کردن، ساده کردن، استحاله کردن
معانی دیگر: کاهش دادن، پایین آوردن، کاهیدن، کاهاندن، ویدا کردن، کاست کردن، از قیمت کاستن، ارزان کردن، (آبگونه را) غلیظ کردن، چگال کردن، (با گرفتن آب) بر غلظت افزودن، موجز کردن، خلاصه کردن، مرتب کردن، منظم کردن، سامان دادن، دارای سیستم (سازگان) کردن، تبدیل کردن، دگردیس کردن، شکل دیگر دادن (به)، تنزل (مقام یارتبه و غیره) دادن، فرو ارج کردن، (شهر و غیره) تسخیر کردن، (به زور) گرفتن، شکست دادن، (به زور یا تلقین و غیره) مطیع کردن، دارای انضباط کردن، وادار کردن، کشاندن (به)، دچار کردن، بدبخت کردن، دامنگیر کردن، وادار شدن (به خاطر استیصال)، تبدیل شدن، - شدن، لاغر شدن، وزن کم کردن، فراکافتن، فروکافتن، تجزیه کردن، از هم جدا کردن (اجزا)، (ریاضی) رد و ارجاع کردن، تحویل یافته کردن، (شیمی) کاهیدن، با هیدروژن آمیختن، مواد غیرفلزی را از فلز جدا کردن، ناب کردن، احیا کردن، (آوا شناسی) خفیف کردن یا شدن، نرم آوا کردن(واکه دار کردن)، کاهانیدن، (عکاسی) کم رنگ کردن (با کاستن نقره ی فیلم)، (جراحی - استخوان شکسته یااندام جابه جا شده و غیره را ) به حال اول بازگرداندن، جا انداختن، کم شدن، کاسته شدن، ویدا شدن، تحلیل رفتن، پایین آمدن، کاستن از، فتح کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reduces, reducing, reduced
(1) تعریف: to make less in amount or size.
مترادف: decrease, diminish, lessen, lower, moderate, modify
متضاد: enlarge, extend, heighten, increase, magnify
مشابه: abate, abbreviate, abridge, boil down, condense, contract, cool, cut down, degrade, lighten, narrow, pare, prune, retrench, scant, shorten, shrink, slash

- I reduced the amount of sugar in the recipe.
[ترجمه Valibalist] مقدار شکر را در برنامه غذایی کم کردم
|
[ترجمه زهرا] مقدار شکر را در برنامه غذایی کاهش دادم
|
[ترجمه گوگل] مقدار شکر را در دستور کم کردم
[ترجمه ترگمان] مقدار شکر را در دستور پخت کاهش دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Building the new highway reduced traffic on the old one.
[ترجمه محمد] ساخته شدن بزرگراه جدید ترافیک را در بزرگراه قدیمی کم کرد
|
[ترجمه گوگل] ساخت بزرگراه جدید باعث کاهش ترافیک در بزرگراه قدیمی شد
[ترجمه ترگمان] ساختن بزرگراه جدید باعث کاهش ترافیک در جاده قدیمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Since the school budget was reduced, students receive less instruction in music and art.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که بودجه مدرسه کاهش یافت، دانش آموزان کمتر آموزش موسیقی و هنر دریافت می کنند
[ترجمه ترگمان] از زمان کاهش بودجه مدرسه، دانش آموزان آموزش کمتری در زمینه موسیقی و هنر دریافت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They temporarily reduced the price in order to increase sales.
[ترجمه گوگل] آنها به منظور افزایش فروش، قیمت را به طور موقت کاهش دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها به طور موقت قیمت را کاهش داده تا فروش را افزایش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bring to a low condition (usually followed by "to").
مترادف: lower
مشابه: abase, damage, debase, degrade, destroy, humble, impoverish

- They reduced the enemy to ruins.
[ترجمه عجمی] آنها دشمن را به فلاکت کشاندند. آنها دشمن را به تباهی کشاندند. آنها دشمن را نابود کردند.
|
[ترجمه گوگل] دشمن را تباه کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها دشمن را به ویرانی تبدیل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to lower the price of.
مترادف: bring down
متضاد: raise
مشابه: cut, depress, discount, slash

- The store reduced all its merchandise after Christmas.
[ترجمه گوگل] این فروشگاه پس از کریسمس همه کالاهای خود را کاهش داد
[ترجمه ترگمان] پس از کریسمس فروشگاه همه merchandise را کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to separate into parts by analysis.
مترادف: analyze
مشابه: break down, fractionate

- We'll have the substance reduced in the lab.
[ترجمه Ali] ما مواد را در آزمایشگاه کاهش دادیم
|
[ترجمه گوگل] ما این ماده را در آزمایشگاه کاهش خواهیم داد
[ترجمه ترگمان] ما ماده ای را که در آزمایشگاه تقلیل یافته خواهیم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to make thinner; dilute.
مترادف: cut, dilute, water down
مشابه: thin

- This lemonade is too strong; add some water to reduce it.
[ترجمه Aydin Jz] این لیموناد خیلی غلیظ است. یکمی آب اضافه کن تا رقیقش کنی
|
[ترجمه Asa] این لیموناد خیلی غلیظ هست. برای رقیق کردنش بهش کمی اب اضافه کن
|
[ترجمه گوگل] این لیموناد خیلی قوی است مقداری آب اضافه کنید تا کم شود
[ترجمه ترگمان] این لیموناد خیلی قوی است و کمی آب اضافه می کند تا آن را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: reducible (adj.), reducibility (n.)
(1) تعریف: to decrease in weight, or to lose weight intentionally through dieting.
مترادف: diet, slenderize, slim down, thin down
متضاد: fatten

- I'm avoiding desserts since I'm trying to reduce.
[ترجمه گوگل] من از دسر پرهیز می کنم چون سعی می کنم کم کنم
[ترجمه ترگمان] از اونجایی که سعی دارم کم کنم از دسر دوری می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to become reduced; become smaller or less.

- The redness of the skin will slowly reduce.
[ترجمه گوگل] قرمزی پوست به آرامی کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان] قرمزی پوست به آرامی کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. please reduce your speed!
لطفا از سرعت خود بکاهید!

2. to reduce a talk to writing
نطقی را به نگارش درآوردن

3. to reduce erosion, they terrace the land
برای کاهش فرسایش،زمین را کرت بندی می کنند

4. to reduce prices
کاستن قیمت ها

5. to reduce salaries
حقوق ها را کم کردن

6. to reduce taxes
مالیات ها را کم کردن

7. to reduce the probability of war
از احتمال جنگ کاستن

8. to reduce the rent
اجاره (خانه) را کم کردن

9. to reduce the soup by boiling it for an hour
غلیظ کردن آبگوشت با جوشاندن آن برای یک ساعت

10. we must reduce the numbers of people in prisons
باید از کثرت افراد در زندان ها بکاهیم.

11. adding water will reduce the strength of this drug
افزودن آب اثر این دارو را کم می کند.

12. in order to reduce the old man's affliction
به منظور کاستن رنج پیرمرد

13. the government tried to reduce the economic chaos that followed the war
دولت کوشید که هرج و مرج اقتصادی بعد از جنگ را سرو سامان بدهد.

14. she lit a fire to reduce the chill
برای کاستن سرما آتش روشن کرد.

15. they will be looking to reduce their expenditures
آنان در نظر دارند هزینه های خود را کاهش بدهند.

16. the healing of marital conflicts will reduce the number of divorce cases
حل آشتی گرانه ی اختلافات زناشویی تعداد طلاق ها را کم می کند.

17. to stagger office hours in order to reduce traffic congestion
برای کاستن از بارترافیک ساعات اداری را با اختلاف تنظیم کردن

18. the number of workers was whittled down in order to reduce costs
به منظور کم کردن هزینه ها از تعداد کارگران کاسته شد.

19. We need to reduce the speed slightly.
[ترجمه گوگل]باید سرعت را کمی کاهش دهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید سرعت را کمی کاهش دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Insulation may reduce the danger of pipes bursting in winter.
[ترجمه گوگل]عایق ممکن است خطر ترکیدن لوله ها در زمستان را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]عایق کاری ممکن است خطر تولید لوله ها در زمستان را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Our aim is to reduce road casualties .
[ترجمه گوگل]هدف ما کاهش تلفات جاده ای است
[ترجمه ترگمان]هدف ما کاهش تلفات جاده ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Better street lighting might help to reduce crime.
[ترجمه گوگل]روشنایی بهتر خیابان ممکن است به کاهش جرم کمک کند
[ترجمه ترگمان]نورپردازی بهتر خیابانی ممکن است به کاهش جرم کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The government must make new policies to reduce unemployment.
[ترجمه گوگل]دولت باید سیاست های جدیدی برای کاهش بیکاری اتخاذ کند
[ترجمه ترگمان]دولت باید سیاست های جدیدی برای کاهش بیکاری انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. If the Europeans did not reduce subsidies, a trade war would ensue.
[ترجمه گوگل]اگر اروپایی ها یارانه ها را کاهش نمی دادند، جنگ تجاری رخ می داد
[ترجمه ترگمان]اگر اروپایی ها subsidies را کاهش ندهند، یک جنگ تجاری رخ خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Do nuclear weapons really reduce the risk of war?
[ترجمه گوگل]آیا واقعاً سلاح های هسته ای خطر جنگ را کاهش می دهند؟
[ترجمه ترگمان]آیا سلاح های هسته ای واقعا خطر جنگ را کاهش می دهند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

کاستن (فعل)
abate, diminish, discount, reduce, decrease, lessen, decline, shorten, derogate, subtract, lighten, rebate, pare, pull down, soften, detract, disqualify, draw off

خرد ساختن (فعل)
abate, diminish, dwindle, mitigate, minify, reduce, decrease, lessen, turn down, bate, curtail, damp down, decompress, narrow, extenuate, de-escalate, impair

کم کردن (فعل)
diminish, reduce, bate, cut, alleviate, subtract, deduct, rebate, thin, extenuate, weaken, shade, soften, deduce, detract, relax, disqualify, draw off, retrench

تقلیل دادن (فعل)
reduce, lessen, cut, attenuate, weaken, scrimp, cut back, cut down

تنزل دادن (فعل)
degrade, reduce, lower, play down

مطیع کردن (فعل)
reduce, subject, subjugate, harness, subdue

ساده کردن (فعل)
reduce, simplify, prune, vulgarize, streamline

استحاله کردن (فعل)
reduce

تخصصی

[شیمی] کاهیدن، با هیدروژن آمیختن، (مواد غیرفلزى را از فلزجدا کردن ) ناب کردن، احیا کردن، استحاله کردن
[فوتبال] کاهش دادن
[مهندسی گاز] احیاکردن، کم کردن
[نساجی] احیاء شدن - کاهش - پایین بردن - ساده کردن
[ریاضیات] ساده کردن، تحویل انجامیدن، رد و ارجاع، تجزیه

انگلیسی به انگلیسی

• lessen, diminish, decrease
if you reduce something, you make it smaller.
if you say that someone is reduced to a weaker or inferior state, you mean that they change to this state as a result of something that happens to them.
if someone is reduced to doing something, they have to do it, although it is unpleasant or humiliating.

پیشنهاد کاربران

معنی چانه زدن برای قیمت چیزی هم میده برای مثال :
I was able to reduce her fee
ولی تونستم قیمتش رو کم کنم ( یا چانه بزنم )
بدرود امیدوارم بدرد بخوره
کاهش دادن
مثال: We need to reduce our energy consumption.
ما باید مصرف انرژی خود را کاهش دهیم.
Cut down on
تبدیل کردن
A hurricane suddenly sweeps through your town and reduces every last thing to rubble
یک طوفان شدید ناگهان شهر شما را فرا میگیرد و آخرین چیز ها را به آوار تبدیل میکند
در پزشکی سه معنا دارد
1. کم کردن
2. احیا کردن ( بیوشیمی )
3. جا اندازی کردن و در پوزیشن درست قرار دادن
به معنی تبدیل کردن هم هست
reduce in to ash تبدیل به خاکستر کردن
خلاصه
this outfit will reduce the damage
این لباس اسیب را کاهش میده
🛑🛑🛑براای گیمر ها توی بازی ها برای نشون دادن قدرت یک زره یا لباس این میات
Reduce the damage کاهش اسیب
کاهش دادن
کم شدن
کاستن
پارسی / انگلیسی/ آلمانی
فروکاستن / reduzieren / reduce
cut back on = To reduce or decrease something
کاهش دادن
کم کردن
Reduce anger کاهش عصبانیت
کم کردن
برای مثال:
Reduce pain
کم کردن درد.
کاهش دادن
تخفیف
محدود شدن
تبدیل کردن
cut back on
To get smaller
کم کردن، کاستن

کم کردن_ کاستن
کاهش
reduce sb to sth
افتادن و دچار شدن به وضعیتی بد و فلاکت بار
فروکاستن
to make something less or smaller in price, amount, or size
ant : increase
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس