recur

/rɪˈkɜːr//rɪˈkɜː/

معنی: دور زدن، عود کردن، تکرار شدن، باز رخدادن
معانی دیگر: (خاطره یا اندیشه و غیره) بازگشتن، رجعت کردن، دوباره خطور کردن، دوباره روی دادن، دوباره پدیدار شدن، متوسل شدن به، دست یازیدن، دست زدن به

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: recurs, recurring, recurred
مشتقات: recurringly (adv.)
(1) تعریف: to occur another time or repeatedly.

(2) تعریف: to come back to mind or attention.

(3) تعریف: to appear again or repeatedly, as a word in a text, a habitual behavior, or the like.
مشابه: act up

جمله های نمونه

1. if you bother him too much he may recur to violence
اگر خیلی او را اذیت کنی ممکن است دست به خشونت بزند.

2. There is a danger that the disease may recur.
[ترجمه foad bahmani] خطر اینکه بیماری تکرار شود وجود دارد.
|
[ترجمه seyed] خطر اینکه بیماری عود کند وجود دارد
|
[ترجمه گوگل]خطر عود بیماری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]خطری وجود دارد که بیماری ممکن است دوباره تکرار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If the swelling should recur, please take this medicine immediately.
[ترجمه Foad bahmani] اگر تورم تکرار شد، سریعا این دارو را مصرف کنید لطفاً.
|
[ترجمه گوگل]اگر تورم عود کرد، لطفاً فوراً این دارو را مصرف کنید
[ترجمه ترگمان]اگه تورم دوباره عود کنه لطفا سریعا این دارو رو بردار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Economic crises recur periodically.
[ترجمه گوگل]بحران های اقتصادی به صورت دوره ای تکرار می شوند
[ترجمه ترگمان]بحران های اقتصادی به صورت دوره ای تکرار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We have to recur to arms for guarding our national dignity.
[ترجمه گوگل]ما باید برای پاسداری از عزت ملی خود دست به اسلحه بزنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید برای محافظت از اعتبار ملی مان دوباره به آغوش بکشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This kind of problem is likely to recur.
[ترجمه گوگل]احتمال عود این نوع مشکل وجود دارد
[ترجمه ترگمان]این نوع مشکل احتمالا تکرار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Let us recur to the problem discussed last night.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید دوباره به مشکلی که دیشب بحث شد بازگردیم
[ترجمه ترگمان]اجازه بدهید درباره مساله دیشب با هم صحبت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The symptoms tend to recur.
[ترجمه گوگل]علائم تمایل به عود دارند
[ترجمه ترگمان]نشانه ها تمایل به تکرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These same skills recur throughout the book.
[ترجمه گوگل]همین مهارت ها در سراسر کتاب تکرار می شوند
[ترجمه ترگمان]این مهارت ها در سراسر کتاب تکرار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Those are periods of structural change and they recur after substantial periods.
[ترجمه گوگل]این دوره‌هایی از تغییرات ساختاری هستند و پس از دوره‌های اساسی تکرار می‌شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها دوره های تغییرات ساختاری هستند و پس از دوره های قابل توجهی تکرار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And not only do the themes recur, but they overlap.
[ترجمه گوگل]و نه تنها مضامین تکرار می شوند، بلکه با هم همپوشانی دارند
[ترجمه ترگمان]و نه تنها موضوعات تکرار می شوند، بلکه با هم همپوشانی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Two problems recur in attempts to adopt any of the above solutions to the problem of natural monopoly.
[ترجمه گوگل]دو مشکل در تلاش برای اتخاذ هر یک از راه حل های فوق برای مشکل انحصار طبیعی تکرار می شود
[ترجمه ترگمان]دو مشکل در تلاش برای اتخاذ هر کدام از راه حل های بالا برای مساله انحصار طبیعی تکرار شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A range of issues recur throughout Genet's book.
[ترجمه گوگل]مجموعه ای از مسائل در سراسر کتاب ژنه تکرار می شود
[ترجمه ترگمان]طیف وسیعی از موضوعات در کتاب ژنه تکرار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some themes recur in several papers and this is indicative of their urgency.
[ترجمه گوگل]برخی موضوعات در چندین مقاله تکرار می شوند و این نشان دهنده فوریت آنهاست
[ترجمه ترگمان]برخی موضوعات در مقالات متعددی تکرار می شوند و این نشان دهنده فوریت آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Particular themes recur in any discussion of Andrew Lloyd Webber.
[ترجمه گوگل]مضامین خاص در هر بحثی درباره اندرو لوید وبر تکرار می شود
[ترجمه ترگمان]این موضوع را به او داده بودم که او را به کی معرفی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دور زدن (فعل)
twinge, round, circle, skirt, environ, orbit, revolve, recur, compass, perambulate, wamble, send round

عود کردن (فعل)
return, relapse, recur, recrudesce

تکرار شدن (فعل)
repeat, recur

باز رخدادن (فعل)
recur

تخصصی

[ریاضیات] بازگشتن، باز رخ دادن، تکرار شدن

انگلیسی به انگلیسی

• happen again, repeat; come to mind again; reappear, resurface
if something recurs, it happens again, either once or many times; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✔️باز رخ دادن، ( خاطره یا اندیشه یا علائم بیماری و غیره ) بازگشتن، دوباره روی دادن، دوباره پدیدار شدن
. . .
I found that if I maintained an even dose, remembered to eat, drank no alcohol, the blackouts didn't recure
Limitless 2011🎥
تنبیه مالی - جریمه
عود کردن، دوباره رخ دادن، بروز مجدد

بپرس