ready

/ˈredi//ˈredi/

معنی: اماده، حی و حاضر، فراهم، مهیا، موجود، اماده کردن، مهیا کردن، حاضر کردن
معانی دیگر: آماده، حاضر، تیار، روبراه، علاقمند، مشتاق، مایل، مستعد، کمربسته، میان بسته، در پی بهانه، در شرف، متمایل، منتظر، (جسمی و فکری) سریع، فرز، چابک، تیز -، حاضر-، بی درنگ، فوری، بی تاخیر، نقد، در دسترس، (در ترکیب با اسم مفعول) قبلا، پیش، (با هایفن و اسم) - آماد، (به ویژه خود را) آماده کردن، آمادن، تیار کردن، (مهجور- هنگام حاضر غایب کردن) حاضر!

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: readier, readiest
(1) تعریف: having done the necessary things to get underway; prepared.
مترادف: set
متضاد: unready
مشابه: fit, forward, game, organized, prepared, prepared, primed

- ready to go to work
[ترجمه Z] آماده رفتن مدرسه
|
[ترجمه گوگل] آماده رفتن به سر کار
[ترجمه ترگمان] حاضر است که به سرکار برود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- ready to play the game
[ترجمه پری] آماده ی بازی کردن
|
[ترجمه گوگل] آماده بازی
[ترجمه ترگمان] آماده بود که بازی را بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: able to operate or perform; fit.
متضاد: unready
مشابه: able, conditioned, fit, prepared, prepared, ripe, serviceable, usable

- The new computers are ready to use now.
[ترجمه گوگل] کامپیوترهای جدید اکنون آماده استفاده هستند
[ترجمه ترگمان] اکنون کامپیوترهای جدید آماده استفاده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: mentally or emotionally prepared.
متضاد: unready

- He felt ready to take on the enemy.
[ترجمه گوگل] او برای مقابله با دشمن احساس آمادگی کرد
[ترجمه ترگمان] آماده بود که دشمن را باخود ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She wasn't ready for marriage.
[ترجمه گوگل] او برای ازدواج آماده نبود
[ترجمه ترگمان] او برای ازدواج آماده نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: having or showing quickness in responding, comprehending, or communicating.
مترادف: quick, sharp
مشابه: adroit, agile, alert, apt, bright, deft, dextrous, discerning, facile, keen, perceptive, percipient, wide-awake

- a ready sense of humor
[ترجمه گوگل] حس شوخ طبعی آماده
[ترجمه ترگمان] حس شوخ طبعی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: disposed; willing.
مترادف: willing
متضاد: grudging, reluctant, unwilling
مشابه: apt, disposed, eager, favorable, forward, glad, inclined, prone, well-disposed

- He showed a ready inclination to obey.
[ترجمه گوگل] او تمایل آماده ای به اطاعت نشان داد
[ترجمه ترگمان] او تمایلی به اطاعت از خود نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The dog is always ready to go for a walk.
[ترجمه گوگل] سگ همیشه آماده رفتن به پیاده روی است
[ترجمه ترگمان] سگ همیشه حاضر است برای پیاده روی برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: available for immediate use.
مترادف: on hand
مشابه: accessible, available, handy, in store, on tap, ripe, usable

- ready cash
[ترجمه گوگل] پول نقد آماده
[ترجمه ترگمان] پول نقد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: readies, readying, readied
• : تعریف: to cause to be or to make ready; prepare.
مترادف: gear up, prepare, prime
مشابه: activate, arrange, condition, equip, fit, get, lay, mobilize, psych, season, set

- He readied himself for the fight.
[ترجمه گوگل] خودش را برای مبارزه آماده کرد
[ترجمه ترگمان] او خود را برای مبارزه آماده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ندا ( interjection )
مشتقات: readiness (n.)
• : تعریف: used in directing runners to prepare for the beginning of the race.

- Ready! Get set! Go!
[ترجمه گوگل] آماده! آماده باش! برو!
[ترجمه ترگمان] ! آماده! آماده - - - - - - - - - -! برو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. ready cash
نقدینه،پول آماده

2. ready for combat
مهیای کارزار

3. ready to go
آماده ی رفتن

4. a ready reply
پاسخ بی درنگ

5. a ready wit
هوش تیز،حاضرجوابی

6. a ready worker
کارگر کمربسته

7. always ready for an excuse
همیشه منتظر بهانه

8. make ready
1- آماده کردن،فراهم کردن،روبه راه کردن 2- سامان دادن 3- لباس پوشیدن

9. the ready (or the readies)
(انگلیس - عامیانه) پول نقد،نقدینه

10. cuirassed and ready to fight
زره پوشیده و آماده ی نبرد

11. dinner is ready
شام حاضر است.

12. he is ready to snap at any opportunity
آماده است که هر فرصتی را قاپ بزند.

13. he was ready to take his licks like a man
او آماده بود که مردانه گوشمالی را تحمل کند.

14. heaped baskets ready to be ironed
سبدهای پر (از لباس) آماده ی اتو شدن

15. i am ready
حاضرم

16. i am ready to plump for any play for tax reduction
حاضرم از هر برنامه ی کاهش مالیاتی هواداری کنم.

17. i am ready to stake my life on it
حاضرم جانم را سر آن شرط بندی کنم.

18. i am ready to start the project afresh
آماده ام که پروژه را از نو آغاز کنم.

19. i am ready to witness that the signature is genuine
آماده ام که صحت آن امضا را تضمین کنم

20. i was ready to embark upon any adventure
آماده ی دست زدن به هر ماجرایی بودم.

21. i'll be ready in just a minute
چند لحظه ی دیگر آماده ام.

22. nato is ready to throw an air umbrella over europe
ناتو آماده است که اروپا را زیر پوشش هوایی قرار بدهد.

23. she was ready to accept the challenges of the new job
او آماده بود که چالش های شغل جدید را بپذیرد.

24. tanks were ready to backstop the infantry
تانک ها آماده بودند که پیاده نظام را تقویت کنند.

25. they are ready to die for their country
آنها حاضرند در راه میهن خود کشته شوند.

26. they were ready to defend any breach in the walls
آنان برای دفاع از هر گونه رخنه در دیوارها آماده بودند.

27. they were ready to give the enemy beans
آماده بودند که یک گوشمالی حسابی به دشمن بدهند.

28. they were ready to nuke the chinese
آماده بودند که با سلاح اتمی به چینی ها حمله کنند.

29. to make ready
آماده کردن

30. we got ready for a row on the lake
برای پاروزنی روی دریاچه آماده شدیم.

31. we were ready to do grim battle for our freedom
ما آماده بودیم در راه آزادی تا سر حد جان مبارزه کنیم.

32. we¨ll be ready in a couple of ticks
تا چند لحظه ی دیگر آماده خواهیم بود.

33. at the ready
به حالت آماده باش،مهیا،آماده ی عمل

34. ahmad is always ready to put the blame on others
احمد همیشه آماده است که تقصیر را به گردن دیگران بیاندازد.

35. i am quite ready now
حالا درست آماده ام.

36. land that is ready for developement
زمین آماده ی خانه سازی

37. leave whenever you're ready
هر وقت آماده هستی برو.

38. one must be ready for one's hour
آدم باید برای مرگ خود آماده باشد.

39. our forces are ready for battle
نیروهای ما آماده ی رزم اند.

40. she is always ready to take the spotlight
او برای این که مرکز توجه باشد همیشه آمادگی دارد.

41. the children were ready to spite their elders
بچه ها مساعد بودند که لج بزرگترها را به دل بگیرند.

42. the furrows were ready for planting
شیارها برای کشت آماده شده بودند.

43. the natives were ready to revolt
بومیان آماده ی شورش بودند.

44. the parts are ready for assembly
اجزا آماده ی سوار کردن هستند.

45. the police are ready
پاسبانان آماده اند،ماموران پلیس آماده هستند.

46. the tiger crouched ready to strike
پلنگ خف کرد و آماده ی حمله شد.

47. these motors are ready for use
این موتورها آماده ی استفاده هستند.

48. they were getting ready for the kill
آنان برای کشتار آماده می شدند.

49. he figured we were ready to go
او فهمید که ما آماده ی رفتن بودیم.

50. now that you are ready we can go
حالا که آماده ای می توانیم برویم.

51. one must always be ready
آدم باید همیشه آماده باشد.

52. reserves are not permanently ready for action but can be used in emergencies
قوای ذخیره دایما آماده ی عمل نیستند ولی می توان در موارد ناگه اضطراری از آنها استفاده کرد.

53. the betrothed are getting ready for marriage
نامزدها برای ازدواج آماده می شوند.

54. the embattled troops were ready for action
قشون صف آرایی شده آماده ی عمل بود.

55. wait until lunch is ready
صبر کن تا ناهار آماده شود.

56. anyway, the food was finally ready
به هر حال خوراک بالاخره آماده شد.

57. the airplane is trim and ready for flight
هواپیما بی عیب و نقص و آماده ی پرواز است.

58. the express for mashad was ready to go
قطار تندروی مشهد آماده ی رفتن بود.

59. the horses were saddled and ready to go
اسب ها زین کرده و آماده ی رفتن بودند.

60. the new building won't be ready for donkey's years
ساختمان جدید تا مدت ها آماده نخواهد شد.

61. you can also buy bread ready cut
نان را می توان به صورت از پیش بریده هم خرید.

62. hey, stop dilly-dallying and start getting ready to go
ای بابا دست از دو دلی بردار و برای رفتن آماده شو.

63. the boil has gathered and is ready to be lanced
دمل رسیده شده و برای نیشتر زنی آماده است.

64. to hold a gun at the ready
تپانچه را آماده ی تیراندازی نگهداشتن

65. the cat was in a crouching position, ready to attack
گربه خف کرده بود و می خواست حمله کند.

66. the soldier wadded the barrel and got ready to fire
سرباز لوله ی تفنگ را (با پنبه یا پارچه) کیپ کرد و آماده ی شلیک شد.

67. the soldiers, he noted, were not yet ready for battle
او متذکر شد که سربازان هنوز آمادگی رزمی ندارند.

68. we messaged the other boat to get ready to attack
ما به آن کشتی دیگر پیام فرستادیم که آماده ی حمله بشود.

69. according to the program, we have to be ready by ten o'clock
طبق برنامه باید ساعت ده آماده باشیم.

70. while he was not poor, he had no ready cash
با آنکه فقیر نبود پول نقد در دسترس نداشت.

مترادف ها

اماده (صفت)
able, apt, ready, provided, present, stock, handy, beforehand, presentient, fresh, prompt

حی و حاضر (صفت)
ready, accessible

فراهم (صفت)
prepared, ready, accumulated, gathered, collected

مهیا (صفت)
prepared, ready, at hand

موجود (صفت)
ready, present, stock, available, handy, going, real, existing, existent, extant

اماده کردن (فعل)
ready, prime, provide, draft, gird, belay, prepare, list, confect, unlimber

مهیا کردن (فعل)
ready, unlimber

حاضر کردن (فعل)
ready

تخصصی

[فوتبال] حاضر-آماده

انگلیسی به انگلیسی

• prepare, make ready, get set
prepared, set; eager, willing; quick, fast
get set!, prepare yourself! (command)
if someone or something is ready, they are properly prepared for something, or they now have the right qualities for something.
if something is ready, it is able to be used, taken, or bought after a period of preparation.
if you are ready to do something, you are willing to do it or are about to do it.
if you are ready for something, you need it or want it.
ready money or ready cash is in the form of notes or coins rather than cheques or credit cards, and so it can be used immediately.
when you ready something, you prepare it for a particular purpose; a formal use.

پیشنهاد کاربران

آماده
مثال: Are you ready to leave?
آیا آماده برای رفتن هستید؟
ready 2 ( n ) ( rɛdi ) at the ready ( idiom ) =available to be used immediately, e. g. Ball kids at the ready. We all had our cameras at the ready. Have your questions at the ready.
ready
ready 1 ( v, adj ) ( rɛdi ) =to prepare sth, sb or yourself for sth, e. g. Western companies were readying themselves for the challenge from Eastern markets. readily ( adv ) , readiness ( n )
ready
علاوه بر صفت، فعل هم هست. مثال:
◀️ Ready your Cannons : توپ اندازهایتان را آماده کنید.
ready: آماده
آمادگی پیدا کردن
حاضربه یراق
صفت ready به معنای آماده و حاضر
معادل فارسی صفت ready آماده و حاضر است.
- صفت ready در مفهوم برای کار یا عملی، کاملا آماده بودن و یا شرایط انجام کاری را داشتن. مثال:
. give me a call when you're ready ( هر وقت آماده بودی با من تماس بگیر. )
...
[مشاهده متن کامل]

- صفت ready در مفهوم کاملا آماده برای مصرف یا استفاده و یا قابل دسترس بودن برای انجام کاری. مثال:
!come on, dinner's ready ( زود باش، غذا حاضر است! )
?when will the book be ready for publication ( چه زمانی کتاب برای منتشر شدن آماده میشود؟ )
- برای انجام کاری تمایل داشتن. مثال:
. he's always ready to help his friend ( او همیشه آماده کمک کردن به دوستش است. )
منبع: سایت بیاموز

ready ( verb ) = حاضر کردن، آماده کردن
example :
1 - British companies were readying themselves for big changes.
شرکت های انگلیسی خود را برای تغییرات بزرگ آماده می کردند.
ready ( adj ) = آماده، حاضر، مهیا، فراهم، موجود/در دسترس، دم دست/مایل، راغب، مشتاق/قبلاً، از پیش/نقد/در زمین شناسی به معنای سبک
ready use = دم دستی
ready wit = حاضرجوابی
ready money = پول نقد
...
[مشاهده متن کامل]

ready earth = اراضی سبک
ready mixed = از قبل یا از پیش مخلوط شده
combat ready = آماده به رزم
ready to die = آماده برای مرگ
mission ready = آماده ماموریت، آماده پرواز
ready missile = موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
ready made dress = لباس از پیش دوخته شده
ready for connection to the mains = آماده جهت اتصال به شبکه
examples:
1 - Keep your identity ready to hand.
هویت خود را آماده دست نگه دارید.
2 - Give me a call when you're ready.
هر وقت آماده بودی با من تماس بگیر.
3 - We're going at eight, so you've got an hour to get ready.
ما ساعت هشت می رویم، بنابراین تو یک ساعت وقت داری تا حاضر شوی.
4 - When will the book be ready for publication?
چه زمانی کتاب برای منتشر شدن آماده می شود؟
5 - Right, we're ready to go.
بسیار خوب، ما آماده ایم که برویم [آماده رفتن هستیم].
6 - He's always ready to help his friend"
او همیشه آماده ( مایل به ) کمک کردن به دوستش است.
7 - I was ready myself to fight my opponent.
من خودم را برای مبارزه با حریف آماده کرده بودم.

آماده
حاضر
اماده برای شروع کردن
امادگی اولیه
آماده ( برای انجام کاری )
اماده بودن
حاضر بودن
به طور مثال
?Are you ready to order
یعنی:ایا شما اماده اید برای سفارش دادن یا دستور دادن
پول نقد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس