reactionary

/riˈækʃəˌneri//rɪˈækʃənri/

معنی: مرتجع، ادم مرتجع، استبدادی، مرتجع، ارتجاعی، واکشنی
معانی دیگر: واپس گرایانه، واپس گری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: characterized by reaction, esp. political movement toward extreme conservatism.
مترادف: right-wing, ultraconservative
متضاد: liberal, progressive, radical
مشابه: conservative, fascist, right

- His reactionary views are well-known, and even his conservative friends find them extreme at times.
[ترجمه گوگل] نظرات ارتجاعی او مشهور است و حتی دوستان محافظه کار او نیز گاهی اوقات آنها را افراطی می دانند
[ترجمه ترگمان] دیدگاه های ارتجاعی او به خوبی شناخته می شوند و حتی دوستان محافظه کار او نیز گاهی اوقات آن ها را افراطی می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: reactionaries
• : تعریف: a person who supports or advocates political reaction.
مترادف: conservative, right-winger, ultraconservative
متضاد: progressive, radical
مشابه: fascist, obstructionist, tory

- He's always been a conservative, but recently he's become a true reactionary.
[ترجمه گوگل] او همیشه محافظه‌کار بوده است، اما اخیراً به یک مرتجع واقعی تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان] او همیشه محافظه کار بوده است، اما اخیرا یک ارتجاعی واقعی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the reactionary mind
فکر ارتجاعی

2. he is a reactionary in the literal sense of the word
او یک مرتجع تمام و کمال است.

3. his politics are reactionary
او دارای عقاید ارتجاعی است.

4. The men are hidebound and reactionary.
[ترجمه موسی] این مردان متحجر و مرتجع هستند.
|
[ترجمه گوگل]مردان پنهان و مرتجع هستند
[ترجمه ترگمان]مردان خودرای و ارتجاعی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The reactionary police made a baton charge on the demonstrating crowd.
[ترجمه گوگل]پلیس مرتجع با باتوم به جمعیت تظاهرکننده حمله کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس مرتجع با باتوم به جمعیت معترض حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The reactionary government tried vainly to take the steam out of the protest movement.
[ترجمه موسی] دولت مرتجع بیهوده تلاش کرد تا جنبش اعتراضی را خاموش کند.
|
[ترجمه گوگل]حکومت ارتجاعی بیهوده تلاش کرد تا بخار جنبش اعتراضی را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]دولت مرتجع به عبث سعی کرد که بخاری را از جنبش اعتراضی بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The reactionary officer then ordered him arrested.
[ترجمه گوگل]سپس افسر ارتجاع دستور دستگیری او را داد
[ترجمه ترگمان]سپس افسر ارتجاعی به او دستور داد که او را دستگیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Reactionary forces/elements in the industry are preventing its progress towards greater efficiency. .
[ترجمه گوگل]نیروها/عناصر واکنشی در صنعت از پیشرفت آن به سمت کارایی بیشتر جلوگیری می کنند
[ترجمه ترگمان]نیروهای Reactionary \/ عناصر در این صنعت مانع پیشرفت آن به سمت کارایی بیشتر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Critics viewed him as a reactionary.
[ترجمه گوگل]منتقدان او را یک مرتجع می دانستند
[ترجمه ترگمان]منتقدان او را ارتجاعی دیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The reactionary regime was thrown down by an armed uprising.
[ترجمه گوگل]رژیم ارتجاعی با یک قیام مسلحانه سرنگون شد
[ترجمه ترگمان]رژیم ارتجاعی براثر یک قیام مسلحانه به پایین پرتاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This threw the reactionary police into utter panic.
[ترجمه گوگل]این امر پلیس مرتجع را در وحشت مطلق فرو برد
[ترجمه ترگمان]این امر پلیس reactionary را به وحشت انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the reactionary left rejected change, to the present detriment of those it claims to represent.
[ترجمه گوگل]اما چپ ارتجاعی تغییر را رد کرد، به زیان فعلی کسانی که مدعی نمایندگی آنهاست
[ترجمه ترگمان]اما ارتجاعی، تغییر را رد کرد، به ضرر کنونی کسانی که ادعا می کند نماینده آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Other reactionary politicians vie to appropriate historical symbols of pre-communist antiquity.
[ترجمه گوگل]دیگر سیاستمداران مرتجع برای نمادهای تاریخی مناسب دوران باستان پیش از کمونیستی رقابت می کنند
[ترجمه ترگمان]سایر سیاستمداران ارتجاعی به نمادهای تاریخی مناسبی از قدمت پیش از کمونیسم رقابت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That Ptolemy was a conservative, even a reactionary in certain respects, is undeniable.
[ترجمه گوگل]این که بطلمیوس محافظه کار بود، حتی از جهاتی مرتجع بود، انکارناپذیر است
[ترجمه ترگمان]که بطلمیوس یک محافظه کار، حتی ارتجاعی در برخی جنبه ها، غیرقابل انکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Conveyancing is a reactionary adversarial system-and in the main it stinks.
[ترجمه گوگل]انتقال یک سیستم متخاصم ارتجاعی است - و در اصل بوی تعفن می دهد
[ترجمه ترگمان]Conveyancing یک سیستم adversarial ارتجاعی است - و در اصلی آن بوی تعفن می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرتجع (اسم)
reactionary, reactionist

ادم مرتجع (اسم)
reactionary

استبدادی (صفت)
absolute, autocratic, reactionary

مرتجع (صفت)
reactionary, elastic

ارتجاعی (صفت)
reactionary, resilient, recessive

واکشنی (صفت)
reactionary, responsive

انگلیسی به انگلیسی

• one who opposes progress, one who seeks to return to a previous state or condition
resistant to progress, aspiring to return to a previous state or condition
someone who is reactionary tries to prevent social or political changes; used showing disapproval. adjective here but can also be used as a count noun. e.g. ...political reactionaries.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Opposing progress or reform; holding traditional views ✋️
🔍 مترادف: Conservative
✅ مثال: The reactionary politician opposed any form of social progress
گذشته گرا
منفعلانه، انفعالی
reactionary ( noun ) = واپسگرا محافظه کار، سنت گرا، مرتجع
Definition = شخصی که مخالف تغییرات سیاسی یا اجتماعی یا ایده های جدید است/
exampele:
1 - Reactionaries are preventing reforms.
واپسگرایان از اصلاحات جلوگیری می کنند.

reactionary ( adj ) = مرتجع، ارتجاعی، واپسگرا، مخالف پیشرفت، واپسگرایانه، مرتجعانه
Definition = مخالف تغییرات سیاسی یا اجتماعی یا ایده های جدید/
reactionary attitudes = نگرش های مرتجعانه
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - Reactionary forces/elements in the industry are preventing its progress towards greater efficiency.
نیروها/عناصر ارتجاعی ( واپسگرا ) در صنعت مانع از پیشرفت آن به سمت بهره وری بیشتر می شوند.
2 - They have made a career out of this reactionary, sentimental nonsense.
آنها به درست کردن این مزخرفات ارتجاعی و احساسی عادت کرده اند.
3 - Reactionary forces opposed to the president’s reforms could move to oust him.
نیروهای ارتجاعی مخالف اصلاحات رئیس جمهور می توانند برای برکناری وی اقدام کنند.

Reactionary attitudes: اندیشه های ارتجاعی
کسی که شدیدا مخالف تغییرات اجتماعی و سیاسی باشه
=extremely conservative
ارتجاعی
کسی که مخالف تغییر و پیشرفت هست
adj. Strongly opposed to political or social change __ a reactionary n.
واکنشی
انفعالی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس