صفت ( adjective )
حالات: rasher, rashest
مشتقات: rashly (adv.), rashness (n.)
حالات: rasher, rashest
مشتقات: rashly (adv.), rashness (n.)
• (1) تعریف: reckless, ill-considered, or hasty.
• مترادف: hasty, heedless, ill-considered, reckless
• متضاد: considered, prudent
• مشابه: careless, helter-skelter, ill-advised, impetuous, imprudent, pell-mell, precipitate, thoughtless
• مترادف: hasty, heedless, ill-considered, reckless
• متضاد: considered, prudent
• مشابه: careless, helter-skelter, ill-advised, impetuous, imprudent, pell-mell, precipitate, thoughtless
- She warned him not to make any rash decisions that he might regret later.
[ترجمه گوگل] او به او هشدار داد که هیچ تصمیمی عجولانه نگیرد که ممکن است بعداً پشیمان شود
[ترجمه ترگمان] او به او هشدار داد که نباید هیچ تصمیم عجولانه ای بگیرد که بعدا پشیمان خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به او هشدار داد که نباید هیچ تصمیم عجولانه ای بگیرد که بعدا پشیمان خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: tending to behave in a hasty or ill-considered manner; impetuous.
• مترادف: brash, impetuous, imprudent, incautious, precipitate, reckless
• متضاد: cautious, prudent
• مشابه: careless, foolhardy, hasty, heedless, impulsive, thoughtless
• مترادف: brash, impetuous, imprudent, incautious, precipitate, reckless
• متضاد: cautious, prudent
• مشابه: careless, foolhardy, hasty, heedless, impulsive, thoughtless
- He was a good kid, but he was rash and often got himself into trouble.
[ترجمه Gunner] او بچه خوبی بود، اما بی پروا بودو اغلب خودش را توی دردسر می انداخت|
[ترجمه گوگل] او بچه خوبی بود، اما عجول بود و اغلب خودش را به دردسر می انداخت[ترجمه ترگمان] او بچه خوبی بود، اما he بود و اغلب دچار دردسر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: rashlike (adj.)
مشتقات: rashlike (adj.)
• (1) تعریف: an eruption of the skin, often accompanied by inflammation or blisters.
• مترادف: efflorescence, eruption, inflammation
• مترادف: efflorescence, eruption, inflammation
- A rash broke out all over my legs after walking in the woods.
[ترجمه حمید عباسی] بعد از پیاده روی در میان جنگل، روی پاهایم یک عالَم جوش و کهیر ظاهر شد.|
[ترجمه گوگل] بعد از راه رفتن در جنگل، جوش در تمام پاهایم ظاهر شد[ترجمه ترگمان] بعد از راه رفتن توی جنگل، یه جوش روی پاهام شکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a sudden outbreak of many similar occurrences in a short period; flurry.
• مترادف: flurry, spate
• مترادف: flurry, spate
- There has been a rash of burglaries in the neighborhood recently.
[ترجمه گوگل] اخیرا سرقت های زیادی در این محله رخ داده است
[ترجمه ترگمان] اخیرا یه سرقت از این محله صورت گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اخیرا یه سرقت از این محله صورت گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید