rash

/ˈræʃ//ræʃ/

معنی: دانه، جوش، محل خارش یا تحریک روی پوست، تند، بی پروا، عجول، بی احتیاط
معانی دیگر: (حرف یا عمل) شتابزده، نسنجیده، عجولانه، بی ملاحظه، کهیر، بثور پوستی، جوش (skin rash هم می گویند)، اگزما، (ناگهانی) وفور، زیادتی، سیل، موج

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: rasher, rashest
مشتقات: rashly (adv.), rashness (n.)
(1) تعریف: reckless, ill-considered, or hasty.
مترادف: hasty, heedless, ill-considered, reckless
متضاد: considered, prudent
مشابه: careless, helter-skelter, ill-advised, impetuous, imprudent, pell-mell, precipitate, thoughtless

- She warned him not to make any rash decisions that he might regret later.
[ترجمه گوگل] او به او هشدار داد که هیچ تصمیمی عجولانه نگیرد که ممکن است بعداً پشیمان شود
[ترجمه ترگمان] او به او هشدار داد که نباید هیچ تصمیم عجولانه ای بگیرد که بعدا پشیمان خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: tending to behave in a hasty or ill-considered manner; impetuous.
مترادف: brash, impetuous, imprudent, incautious, precipitate, reckless
متضاد: cautious, prudent
مشابه: careless, foolhardy, hasty, heedless, impulsive, thoughtless

- He was a good kid, but he was rash and often got himself into trouble.
[ترجمه Gunner] او بچه خوبی بود، اما بی پروا بودو اغلب خودش را توی دردسر می انداخت
|
[ترجمه گوگل] او بچه خوبی بود، اما عجول بود و اغلب خودش را به دردسر می انداخت
[ترجمه ترگمان] او بچه خوبی بود، اما he بود و اغلب دچار دردسر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: rashlike (adj.)
(1) تعریف: an eruption of the skin, often accompanied by inflammation or blisters.
مترادف: efflorescence, eruption, inflammation

- A rash broke out all over my legs after walking in the woods.
[ترجمه حمید عباسی] بعد از پیاده روی در میان جنگل، روی پاهایم یک عالَم جوش و کهیر ظاهر شد.
|
[ترجمه گوگل] بعد از راه رفتن در جنگل، جوش در تمام پاهایم ظاهر شد
[ترجمه ترگمان] بعد از راه رفتن توی جنگل، یه جوش روی پاهام شکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a sudden outbreak of many similar occurrences in a short period; flurry.
مترادف: flurry, spate

- There has been a rash of burglaries in the neighborhood recently.
[ترجمه گوگل] اخیرا سرقت های زیادی در این محله رخ داده است
[ترجمه ترگمان] اخیرا یه سرقت از این محله صورت گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a rash act
کار عجولانه

2. a rash generalization on the basis of inadequate data
حکم کلی و شتابزده بر مبنای داده های ناکافی

3. a rash of complaints
سیلی از شکایات

4. a rash of public protests
موج اعتراضات همگانی

5. his rash statements
گفته های نسنجیده ی او

6. It is rash to threaten an action you cannot carry out.
[ترجمه گوگل]تهدید به کاری که نمی توانید انجام دهید عجولانه است
[ترجمه ترگمان]هر کاری که از دستشان بربیاید انجام می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sun brought her out in an itchy rash.
[ترجمه گوگل]آفتاب او را با بثورات خارش دار بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]خورشید او را با جوش و جوش بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Whatever you do, just don't make any rash decisions.
[ترجمه گوگل]هر کاری که می کنید، فقط هیچ تصمیم عجولانه ای نگیرید
[ترجمه ترگمان]هر کاری می کنی، فقط تصمیم عجولانه نگیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I woke up covered in a rash.
[ترجمه گوگل]پوشیده از جوش بیدار شدم
[ترجمه ترگمان] من با یه جوش از خواب بیدار شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It would be rash to rely on such evidence.
[ترجمه Amir jcat] بی احتیاطی است اگر به این گونه مدارک تکیه کنیم
|
[ترجمه گوگل]تکیه بر چنین شواهدی عجولانه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]به این مدارک اعتماد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He made a rash decision and now he is suffering for it.
[ترجمه گوگل]او تصمیمی عجولانه گرفت و اکنون به خاطر آن عذاب می کشد
[ترجمه ترگمان]او تصمیم عجولانه گرفت و حالا به خاطر آن رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When I'm stressed I break out in a rash.
[ترجمه Mahsa] من وقتی که استرس دارم جوش درمیارم
|
[ترجمه گوگل]وقتی استرس دارم دچار جوش می شوم
[ترجمه ترگمان]وقتی استرس دارم از جوش بیرون می ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Please Jessie, don't do anything rash.
[ترجمه گوگل]لطفا جسی، هیچ کاری عجولانه انجام نده
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم جسی، هیچ کار نسنجیده ای انجام ندهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That was a rash decision - you didn't think about the costs involved.
[ترجمه گوگل]این یک تصمیم عجولانه بود - شما به هزینه های مربوطه فکر نکردید
[ترجمه ترگمان]این یک تصمیم عجولانه بود - شما به هزینه های مربوط به آن فکر نکردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I come out in a rash if I eat chocolate.
[ترجمه گوگل]اگر شکلات بخورم با جوش بیرون می آیم
[ترجمه ترگمان] اگه شکلات بخورم، جوش می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She broke out in a rash after eating some strawberries.
[ترجمه گوگل]او پس از خوردن مقداری توت فرنگی دچار جوش شد
[ترجمه ترگمان]بعد از خوردن چند تا توت فرنگی قاطی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Scratching the rash will make it worse.
[ترجمه گوگل]خاراندن بثورات آن را بدتر می کند
[ترجمه ترگمان] و جوش رو هم بدتر می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. There has been a rash of burglaries in the area over the last month.
[ترجمه گوگل]در ماه گذشته سرقت های زیادی در این منطقه رخ داده است
[ترجمه ترگمان]در عرض یک ماه گذشته، یک سرقت به وجود آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دانه (اسم)
grain, kernel, bait, seed, granulation, bean, piece, granule, berry, pill, birdseed, furuncle, rash, whelk, knurl, currant, semen

جوش (اسم)
boil, ferment, burble, spout, effervescence, effervescency, furuncle, pimple, eruption, simmer, weld, rash, solder, whelk, gush

محل خارش یا تحریک روی پوست (اسم)
rash

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

بی پروا (صفت)
adventurous, reckless, unscrupulous, heady, headlong, audacious, brave, bold, confident, foolhardy, fearless, dashing, rash, heedless, daredevilish, insouciant, hare-brained, inconsiderate, impetuous, incautious, irregardless, unadvised, slapdash, temerarious

عجول (صفت)
fast, speedy, rash, hurried, precipitous, hasty, hasteful

بی احتیاط (صفت)
rash, imprudent, improvident, injudicious, indiscreet, incautious, unadvised

تخصصی

[زمین شناسی] یک زغال بسیار ناخالص که آنقدر با مواد غیرزغالی (رس، شیل یا سایر مواد آرژیلی از راس یا قاعده رگه زغال) مخلوط شده که فروختنی نمی باشد. یک ماده تیره حدواسط بین زغال و شیل را گویند. یک زغال کثیف یا ناخالص. نباید با rashing اشتباه شود.

انگلیسی به انگلیسی

• inflammation or eruption on the skin; large number of unexpected events
reckless, hasty, impetuous
if someone's behaviour is rash, they do foolish things because they act without thinking carefully first.
a rash is an area of red spots on your skin which appear when you are ill or have an allergy.
a rash of events is a large number of them that all happen within a short period of time.

پیشنهاد کاربران

1 - شتاب زده
2 - جوش
شیوع چیزی در مدت کوتاه
بثورات پوستی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : rashness
✅️ صفت ( adjective ) : rash
✅️ قید ( adverb ) : rashly
( از لغات کتاب 1100 واژه 📚 )
( adjective )
🖊 توضیح: acting or done without careful consideration of the possible consequences
🔍 مترادف: reckless; impetuous
💡 معادل فارسی: بی احتیاط، عجولانه، نسنجیده
...
[مشاهده متن کامل]

✅ مثال: That was a rash decision - you didn't think about the costs involved.

rash
ضایعه پوستی
rash ( پزشکی )
واژه مصوب: جوش 1
تعریف: بثورات موقتی بر روی پوست که معمولاً با سرخی یا خارش همراه باشد|||متـ . دانه 3
a lot of distance that take an area in a short time.
التهاب پوستی
Get a rash
جوش زدن
If I eat this sweet, I will get a rash

Just don't do anything rash
فقط کار عجولانه ای انجام نده
rash یعنی جوش روی صورت - عجولانه
مسابقه اسب سواری که فارسی بهش بگن ریس
همون race مشه race یعنی مسابقه دو
race horse مسابقه اسب سواری
rash
واژه ای ایرانی - اروپایی که هنوز در زبان های ایرانی از جمله : سمنانی ، سنگسری به جای مانده به سورت :
رِکه یا ریکه ، در جمله :
رِکه با = زود باش ، عجله کن ، یالا ، بجنب
هَدس ( حدس ) و گُمان :
...
[مشاهده متن کامل]

اَسبریس = اَسب ریس در واژه نامه ها به مینه ی میدان اسب دوانی آمده ولی شاید این مینه دُوُم باشد و مینه ی یکم اَسب دوانی تند و سریع ( سَریگ ) یا هَماوَردی ( مسابقه ) اسب دوانی که ریس شاید همین rash باشد ، یا شاید با رِس از رِسیدن یا رَسیدن هم ریشه باشد!!!

Rash یعنی آبله مورغون
■ R A S H :
( Adj )
۱. عجول / عجولانه / شتابزده - همون hasty
۲. بی احتیاط
( Noun )
۳. جوش ( لکه های قرمز پوستی ) ( noun )
۴. موج عظیمی از اتقاقات منفی و سریالی که در دوره کوتاهی اتفاق میفتن ( noun )
حالات دیگه : rashness / rashly
■ R U S H :
( Verb )
۱. کاری را عجله ای انجام دادن
۲. هول کردن - کسی را مجبور به انجام دادن کردن کاری اونم به شکل سریع
۳. عجولانه و شتابزده کاری را انجام دادن ( بدون تفکر قبلی و اهمیت دادن بهش )
۴. با فشار و سرعت خیلی زیاد به سمتی حرکت کردن
۵. آوردن یا فرستادن فردی به جایی بطور سریع
۶. عجولانه کاری را انجام دادن
( Noun )
۱. یک حرکت سریع
۲. عجله
۳. هجمه ی عظیم مردم به جایی� - � ازدحام مردم
۴. خواسته ی فوری مردم
۵. شوک و هیجان
۶. نی بوریا ( که برای حصیربافی بکار میره )
ابله مرغان ، جوش ، سرخک
عجول
بی احتیاط
عجله کردن
جوش محل خارش
موجی از . . .
جوش، محل خارش
سرخک
دانه و جوش

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس