• : تعریف: the renewal or establishment of a friendly relationship, esp. between nations; state of reconciliation.
جمله های نمونه
1. the rapprochement between east and west
آشتی میان شرق و غرب
2. I hope for a rapprochement between our two countries.
[ترجمه عباس آقا] امیدورام آشتی بین دو کشورمان برقرار شود.
|
[ترجمه گوگل]من امیدوارم که بین دو کشور نزدیک شود [ترجمه ترگمان]من به ایجاد روابط حسنه بین دو کشور امیدوار هستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. There now seems little chance of rapprochement between the warring factions.
[ترجمه گوگل]اکنون به نظر می رسد شانس کمی برای نزدیکی میان جناح های متخاصم وجود داشته باشد [ترجمه ترگمان]اکنون به نظر می رسد شانس کمی برای ایجاد روابط حسنه بین جناح های متخاصم وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. There are signs of rapprochement between the warring factions.
[ترجمه گوگل]نشانه هایی از نزدیکی بین جناح های متخاصم وجود دارد [ترجمه ترگمان]نشانه هایی از ایجاد روابط حسنه بین جناح های متخاصم وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. There're signs of rapprochement between George and his son.
[ترجمه گوگل]نشانه هایی از نزدیکی جورج و پسرش وجود دارد [ترجمه ترگمان]در آنجا نشانه هایی از ایجاد روابط حسنه بین جورج و پسرش وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. This policy included a greater rapprochement with the fundamentalist Jamaat-i-Islami.
[ترجمه گوگل]این سیاست شامل نزدیکی بیشتر با جماعت اسلامی اصولگرا بود [ترجمه ترگمان]این سیاست شامل ایجاد روابط حسنه بیشتر با جماعت بنیادگرای اسلامی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The encouraging rapprochement between Tehran and London that we'd heard so much about the previous year was at an end.
[ترجمه گوگل]نزدیکی دلگرمکننده بین تهران و لندن که سال گذشته درباره آن بسیار شنیده بودیم به پایان رسیده بود [ترجمه ترگمان]ایجاد روابط حسنه بین تهران و لندن که در مورد سال قبل شنیده بودیم پایان یافت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A slow process of rapprochement therefore began in the autumn of 194
[ترجمه گوگل]بنابراین روند کند نزدیک شدن در پاییز 194 آغاز شد [ترجمه ترگمان]از این رو، روند آرام روابط حسنه در پاییز (۱۹۴)آغاز شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The way was therefore open for a rapprochement between Childebert and Chilperic, who now adopted the former as his heir.
[ترجمه گوگل]بنابراین راه برای نزدیکی میان چیلدبرت و چیلپریک باز بود، که اکنون اولی را به عنوان وارث خود پذیرفته است [ترجمه ترگمان]بنابراین، این راه برای ایجاد روابط حسنه بین Childebert و chilperic افتتاح شد که اکنون آن را به عنوان جانشین خود برگزیده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Would there have been a rapprochement with John Kennedy?
[ترجمه گوگل]آیا رابطه نزدیکی با جان کندی وجود داشت؟ [ترجمه ترگمان]آیا با جان کندی روابط حسنه برقرار شده بود؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Such developments are paving the way to rapprochement between conventional and complementary medicine.
[ترجمه گوگل]چنین تحولاتی راه را برای نزدیک شدن بین طب متعارف و مکمل هموار می کند [ترجمه ترگمان]چنین تحولاتی در حال هموار کردن راه ایجاد روابط حسنه بین پزشکی متعارف و مکمل است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The simultaneous process of relaxing autarchy and rapprochement with the western democracies moved very slowly in the first half of the 1950s.
[ترجمه گوگل]روند همزمان کاهش استبداد و نزدیک شدن به دموکراسی های غربی در نیمه اول دهه 1950 بسیار کند پیش رفت [ترجمه ترگمان]روند همزمان آرامش و ایجاد روابط حسنه با دموکراسی های غربی در نیمه اول دهه ۱۹۵۰ بسیار آهسته حرکت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. If the AlomarHirschbeck rapprochement were to be achieved, it would only be the latest in a growing apology fad.
[ترجمه گوگل]اگر قرار بود نزدیکی AlomarHirschbeck حاصل شود، این تنها آخرین مورد در مد روز فزاینده عذرخواهی خواهد بود [ترجمه ترگمان]اگر ایجاد روابط حسنه AlomarHirschbeck به دست آید، تنها آخرین مد روز است که مد روز عذر خواهی قرار می گیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Drummond, also an outsider, started Radio 3's rapprochement with the outside world.
[ترجمه گوگل]دراموند، همچنین یک فرد خارجی، نزدیک شدن رادیو 3 را با جهان خارج آغاز کرد [ترجمه ترگمان]Drummond، همچنین یک غریبه، ایجاد نزدیکی به رادیو را با دنیای بیرون آغاز کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Michael Ryan has looked for a rapprochement between deconstruction and Marxism.
[ترجمه گوگل]مایکل رایان به دنبال نزدیکی بین ساختارشکنی و مارکسیسم بوده است [ترجمه ترگمان]مایکل رایان به دنبال ایجاد روابط حسنه بین واسازی و مارکسیسم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• establishment or restoration of friendly relations, reconciliation if there is a rapprochement between two countries, groups, or individuals, they start to become friendly again after a period of disagreement; a formal word.
پیشنهاد کاربران
### 📌 Root of rapprochement: Language of origin: French From: - “rapprocher” = to bring closer - “re - ” = again - “approcher” = to approach ( from Latin *appropiāre* → *ad - * "to" *prope* "near" ) ... [مشاهده متن کامل]
So, rapprochement literally means “the act of bringing closer again. ” - - - ### 📘 Meaning in English: A re - establishment of harmonious relations, especially between two countries, groups, or people after conflict or tension. Examples: - A political rapprochement between former enemies. - Efforts were made toward a rapprochement with the rival faction. ### 📌 معنی "rapprochement" در انگلیسی و فارسی: English: Rapprochement means the re - establishment of friendly or harmonious relations, especially after a period of conflict or distance. فارسی: Rapprochement یعنی نزدیکی دوباره، بهبود روابط، آشتی یا ترمیم روابط، به خصوص پس از تنش، دشمنی یا دوری. - - - ### ✅ Collocations with "rapprochement" ( ترکیب های رایج با معنی ) : 1. diplomatic rapprochement – نزدیکی دیپلماتیک 2. political rapprochement – آشتی سیاسی 3. seek rapprochement – تلاش برای نزدیکی 4. achieve rapprochement – رسیدن به آشتی 5. call for rapprochement – درخواست برای بهبود روابط 6. pursue rapprochement – دنبال کردن آشتی 7. military rapprochement – نزدیکی نظامی 8. economic rapprochement – نزدیکی اقتصادی - - - ### ✅ 8 Natural Sentences with Translation: 1. There has been a recent rapprochement between the two countries. اخیراً بین این دو کشور یک نزدیکی دوباره صورت گرفته است. 2. The leaders met to discuss the possibility of a diplomatic rapprochement. رهبران برای بررسی امکان آشتی دیپلماتیک دیدار کردند. 3. After years of tension, the two sides finally achieved a political rapprochement. پس از سال ها تنش، دو طرف سرانجام به یک آشتی سیاسی دست یافتند. 4. She welcomed the rapprochement between her estranged parents. او از آشتی بین پدر و مادر جدا شده اش استقبال کرد. 5. The new president is pursuing rapprochement with neighboring countries. رئیس جمهور جدید در حال دنبال کردن بهبود روابط با کشورهای همسایه است. 6. A cultural rapprochement can lead to stronger mutual understanding. نزدیکی فرهنگی می تواند به درک متقابل قوی تر منجر شود. 7. The treaty marked a significant step toward rapprochement. این پیمان، گامی مهم به سوی آشتی بود. 8. They are trying to build a rapprochement after years of hostility. آن ها در تلاشند پس از سال ها دشمنی، آشتی برقرار کنند. - - - ### 💬 Conversation 1: A: I heard the two countries are talking again. B: Yes, there’s a real chance for rapprochement this time. الف: شنیدم که دو کشور دوباره دارن صحبت می کنن. ب: آره، این بار واقعاً شانس نزدیکی دوباره وجود داره. - - - ### 💬 Conversation 2: A: Do you think rapprochement is possible between them? B: It depends. Without trust, any rapprochement will be temporary. الف: فکر می کنی آشتی بینشون ممکنه؟ ب: بستگی داره. بدون اعتماد، هر آشتی ای موقتی خواهد بود. chatgpt
🔊 دوستان تلفظ درست این کلمه ( رَپرُشمآن ) می باشد
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: The establishment or reestablishment of harmonious relations between countries or groups 🌍 🔍 مترادف: Reconciliation ✅ مثال: The two countries reached a rapprochement after years of tension and disagreement.
مصالحه و آشتی ( معمولا بین دو کشور که در گذشته روابط تیره و تار داشتند. )
مودت
. e. g Saudi foreign minister arrives in Tehran amid rapprochement Reuters. com@
formal an agreement reached by opposing groups or people رسمی/ توافق بین گروه های مخالف یا مردم، مصالحه There are signs of ( a ) rapprochement between the warring faction Both countries have agreed to seek a rapprochement Synonym; reconciliation