فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: raps, rapping, rapped
حالات: raps, rapping, rapped
• (1) تعریف: to hit (something) with a rapid, hard stroke; strike.
• مترادف: hit, knock
• مشابه: box, strike, tap, thwack, whack
• مترادف: hit, knock
• مشابه: box, strike, tap, thwack, whack
- She rapped the door three times.
[ترجمه گوگل] سه بار به در زد
[ترجمه ترگمان] سه بار به در ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سه بار به در ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to cause (something) to hit on or against something else with a rapid, hard stroke.
• مترادف: thwack, whack
• مشابه: hit, knock, tap
• مترادف: thwack, whack
• مشابه: hit, knock, tap
- He rapped the book against the table.
[ترجمه گوگل] کتاب را به میز کوبید
[ترجمه ترگمان] کتاب را روی میز کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کتاب را روی میز کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She rapped her knuckles nervously on the desktop.
[ترجمه گوگل] بند انگشت هایش را عصبی روی دسکتاپ می کوبد
[ترجمه ترگمان] با دلواپسی دستش را روی میز کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با دلواپسی دستش را روی میز کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to express sharply or with vehemence (sometimes fol. by out).
• مشابه: blurt, ejaculate, exclaim, snap, vociferate
• مشابه: blurt, ejaculate, exclaim, snap, vociferate
- She rapped out her criticisms one by one.
[ترجمه گوگل] او انتقادات خود را یکی یکی بیان کرد
[ترجمه ترگمان] به یکی از one انتقاد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به یکی از one انتقاد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to lay blame on; criticize.
• مترادف: criticize, rebuke
• مشابه: bash, blame, chastise, rag, upbraid
• مترادف: criticize, rebuke
• مشابه: bash, blame, chastise, rag, upbraid
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to strike something with a quick, hard blow; knock.
• مترادف: knock, strike
• مشابه: bang, hit, tap, whack
• مترادف: knock, strike
• مشابه: bang, hit, tap, whack
- I heard somebody rapping at the door.
[ترجمه گوگل] شنیدم که کسی پشت در رپ می کند
[ترجمه ترگمان] شنیدم یکی به در ضربه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شنیدم یکی به در ضربه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: beat the rap, take the rap
عبارات: beat the rap, take the rap
• (1) تعریف: a quick blow; knock.
• مترادف: bang, blow, knock, tap
• مترادف: bang, blow, knock, tap
- She gave him a rap on the head with her book.
[ترجمه گوگل] او با کتابش رپ روی سرش داد
[ترجمه ترگمان] با کتابش به او ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با کتابش به او ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the sound made by a quick blow on a hard surface; tap.
• مترادف: tap, whack
• مترادف: tap, whack
- We were awakened by a rap on the door.
[ترجمه گوگل] با صدای رپ روی در از خواب بیدار شدیم
[ترجمه ترگمان] با صدای خفه ای از خواب بیدار شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با صدای خفه ای از خواب بیدار شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (slang) blame or punishment, esp. a prison sentence.
• مترادف: punishment
• مترادف: punishment
- Three years in prison isn't a bad rap for what he did.
[ترجمه گوگل] سه سال زندان برای کاری که انجام داد رپ بدی نیست
[ترجمه ترگمان] سه سال حبس برای کاری که اون کرد بد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سه سال حبس برای کاری که اون کرد بد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (slang) a negative aspersion or characterization.
• مترادف: dirt
• مشابه: lick
• مترادف: dirt
• مشابه: lick
- He's really a good teacher, but he gets a bad rap among students because he gives a lot of homework.
[ترجمه گوگل] او واقعا معلم خوبی است، اما در بین دانش آموزان رپ بدی دریافت می کند زیرا تکالیف زیادی می دهد
[ترجمه ترگمان] او واقعا معلم خوبی است، اما در بین دانش آموزان رپ بدی دریافت می کند، چون تکالیف زیادی به او می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او واقعا معلم خوبی است، اما در بین دانش آموزان رپ بدی دریافت می کند، چون تکالیف زیادی به او می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) the slightest amount; a tiny bit.
• مترادف: bit, whit
• مترادف: bit, whit
- He doesn't care a rap about his students.
[ترجمه گوگل] او به یک رپ برای شاگردانش اهمیتی نمی دهد
[ترجمه ترگمان] او توجهی به دانش students ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او توجهی به دانش students ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a type of popular music of combined Jamaican and African-American origin in which rhymed verses are spoken, accompanied by a heavy repetitive beat, usu. on synthesizers or drums.
- Rap became a widely popular form of music in the U.S. in the 1980s.
[ترجمه گوگل] رپ در دهه 1980 به شکل گسترده ای از موسیقی در ایالات متحده تبدیل شد
[ترجمه ترگمان] رپ در دهه ۱۹۸۰ به محبوبیت گسترده ای در موسیقی در آمریکا تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رپ در دهه ۱۹۸۰ به محبوبیت گسترده ای در موسیقی در آمریکا تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a song or performance in the style of rap.
- His band liked the rap that he wrote.
[ترجمه گوگل] گروه او از رپی که او می نوشت خوشش آمد
[ترجمه ترگمان] گروه موسیقی او از rap که او می نوشت لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گروه موسیقی او از rap که او می نوشت لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: (slang) to talk, esp. frankly and at length.
• مترادف: converse, talk
• مشابه: chat, chew the fat
• مترادف: converse, talk
• مشابه: chat, chew the fat
• (2) تعریف: to say the words of a rap.