rabid

/ˈræbəd//ˈræbɪd/

معنی: بد اخلاق، خشمگین، متعصب، هار، وابسته به هاری
معانی دیگر: دچار بیماری هاری، پر خشم و خشونت، دیوانه وار، پر تب و تاب، مفرط، افراطی، تندرو، تند و تیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: rabidly (adv.), rabidity (n.), rabidness (n.)
(1) تعریف: of or pertaining to rabies or to one infected with rabies.
مترادف: mad
مشابه: crazy, foaming, frothing, insane

- He was bitten by a rabid dog and was rushed to the hospital.
[ترجمه گوگل] او توسط یک سگ هار گاز گرفته شد و به سرعت به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه ترگمان] یه سگ هار گاز گرفته شد و به بیمارستان رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: extreme in opinion or action; fanatical.
مترادف: extreme, fanatical, zealous
مشابه: ardent, drastic, fanatic, fervent, passionate, vehement

- Even his wife considered him a rabid conservative.
[ترجمه شان] حتی زنش ، او را یک محافظه کار افراطی ( تند رو ) می دانست.
|
[ترجمه گوگل] حتی همسرش او را یک محافظه کار هار می دانست
[ترجمه ترگمان] حتی همسرش هم او را یک محافظه کار متعصب می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: extremely violent; raging.
مترادف: berserk, frenzied, raging, raving, violent
مشابه: furious, maniacal, possessed, wild, wild-eyed

- rabid hunger
[ترجمه Mrjn] گرسنگی مفرط
|
[ترجمه گوگل] گرسنگی هار
[ترجمه ترگمان] با گرسنگی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a rabid dog
سگ هار

2. a rabid football fan
کسی که دیوانه ی فوتبال است

3. he was rabid in his hatred of his rival
دیوانه وار از حریف خود متنفر بود.

4. The party has distanced itself from the more rabid nationalist groups in the country.
[ترجمه گوگل]این حزب از گروه‌های ملی‌گرای خشن‌تر در کشور فاصله گرفته است
[ترجمه ترگمان]این حزب خود را از گروه های ملی گرای more در کشور دور کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Even the survey's most rabid critics acknowledge the utility of this kind of data.
[ترجمه گوگل]حتی خشمگین ترین منتقدان این نظرسنجی نیز به کاربرد این نوع داده ها اذعان دارند
[ترجمه ترگمان]حتی منتقدان rabid نظرسنجی از کاربرد این نوع داده ها قدردانی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Stephenson drew huge, rabid crowds on his barnstorming tours of the Indiana countryside.
[ترجمه گوگل]استفنسون در تورهای طوفانی خود در حومه ایندیانا، جمعیت عظیم و خشمگینی را به سوی خود کشاند
[ترجمه ترگمان]استیفنسون، جمعیت بزرگ و متعصب را در تورهای barnstorming در حومه شهر ایندیانا کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The more rabid federalists became impatient with procedural delays and wanted to effect a return to the federal system at once.
[ترجمه گوگل]فدرالیست های خشمگین تر نسبت به تأخیرهای رویه ای بی تاب شدند و می خواستند فوراً به سیستم فدرال بازگردند
[ترجمه ترگمان]The more نسبت به تاخیره ای رویه ای impatient شد و خواستار بازگشت فوری به سیستم فدرال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Neither event was marked by screaming headlines or rabid editorials.
[ترجمه گوگل]هیچ یک از این رویدادها با تیترهای فریاد زده یا سرمقاله های خشمگین مشخص نشد
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از این رویدادها با تی تر روزنامه ها یا editorials تعصب نشان داده نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A rabid dog may froth at the mouth.
[ترجمه گوگل]سگ هار ممکن است از دهانش کف کند
[ترجمه ترگمان]یک سگ هار هم ممکن است کف دهانش را پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Only the heel-clicking and rabid younger officers wanted to continue, and even they were heartsick .
[ترجمه گوگل]فقط افسران جوان‌تر که پاشنه‌کلیک می‌کردند و خشمگین می‌خواستند ادامه دهند و حتی آنها هم دلشان به هم می‌خورد
[ترجمه ترگمان]تنها the که روی پاشنه پا ایستاده بودند، می خواستند ادامه دهند و حتی آن ها heartsick هم بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A rabid dog may froth AT the mouth.
[ترجمه گوگل]یک سگ هار ممکن است از دهانش کف کند
[ترجمه ترگمان]یک سگ هار پر ممکن است در دهان بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Only the heel and rabid younger officers wanted to continue, and even they were heartsick.
[ترجمه گوگل]فقط افسران جوان پاشنه پا و هار می خواستند ادامه دهند و حتی آنها هم دلشان می سوخت
[ترجمه ترگمان]فقط دو افسر جوان و متعصب مایل بودند که ادامه دهند، و حتی آن ها heartsick هم بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Note to rabid Simon and Garfunkel fans: There is an entire chapter on her relationship with Paul. And a pic or two.
[ترجمه گوگل]توجه به طرفداران هار سایمون و گارفونکل: یک فصل کامل در رابطه او با پل وجود دارد و یک یا دو عکس
[ترجمه ترگمان]به طرفداران rabid (سیمون)و fans (Garfunkel)توجه کنید: یک فصل کامل در رابطه با پاول وجود دارد یکی دو بار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A rabid dog that Became the terror of the neighBorhood.
[ترجمه شان] سگ هاری که موجب وحشت در محله شد.
|
[ترجمه گوگل]سگ هاری که وحشت محله شد
[ترجمه ترگمان] یه سگ هار بود که تبدیل به وحشت the شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The attack is believed to have been carried out by a group of rabid anti-semites.
[ترجمه شان] گمان می رود که حمله توسط یک گروه افراطی ضد سامی ، صورت گرفته باشد.
|
[ترجمه گوگل]گمان می رود این حمله توسط گروهی از یهودی ستیزان هار انجام شده باشد
[ترجمه ترگمان]معتقدند که این حمله توسط گروهی از semites anti صورت گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بد اخلاق (صفت)
bad, vile, acid, moody, impatient, reprobate, orgiastic, immoral, ill-humored, licentious, dissolute, rabid, pettish, ill-humoured, ill-natured, uncurbed

خشمگین (صفت)
angry, exasperate, furious, indignant, irate, fierce, wroth, wrathful, rabid, snappish, snuffy

متعصب (صفت)
furious, bigoted, fanatical, zealous, intolerant, rabid, dogmatic, hard-shell

هار (صفت)
rabid

وابسته به هاری (صفت)
rabid

انگلیسی به انگلیسی

• infected with rabies; extreme, fanatical
you use rabid to describe someone who you think has very strong and unreasonable opinions.
a rabid animal is infected with rabies.

پیشنهاد کاربران

مثال:
It’s a bloodthirsty regime, a wolf - like regime, and the US’s rabid dog in the region.
این {رژیم صهونیسیتی} یک رژیم خون آشام، یک رژیم گرگ صفت و سگ �هار� آمریکا در منطقه است.
( صفت ) آدم متعصب و با عقاید نامعقول
irate
خشمگین
صفت:
having or proceeding from an extreme or fanatical support of or belief in something. داشتن یا ادامه دادن از حمایت شدید یا متعصبانه یا باور به چیزی.
"the show's small but rabid fan base"

...
[مشاهده متن کامل]

( of an animal ) affected with rabies. ( یک حیوان ) مبتلا به هاری.
"her mother was bitten by a rabid dog""مادرش توسط یک سگ هار گاز گرفته شد"

هار
fierce

بپرس