running

/ˈrənɪŋ//ˈrʌnɪŋ/

معنی: مداوم، جاری، دونده، پویا، مناسب برای مسابقه دو
معانی دیگر: وضع زمین مسابقه، هر چیز جاری یا روان، میزان جریان، روانی، دویدن با گام های تند، دو سرعت، در حال چرک کردن یا خونریزی، مستقیم، سر راست، بی وقفه، متداول، رایج، همزمان، همراه متن، با دورخیز، در حال دویدن، (اتوبوس و ترن و غیره) مدت سفر، پشت سرهم، مدام، آزگار، اداره کننده (رجوع شود به: run)، زودگذر، تندرو، زودگیر، اسب مسابقه ی سرعت، اسب تیز پا، در حال آب شدن، در حال ذوب، در گداز، (گیاه خزنده) بالا رو، دار دوست، دوندگی، خر دوی، (ماشین و غیره) روشن، در حال کار کردن، به آسانی یا راحتی حرکت کردن یا پیش رفتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: in the running, out of the running
(1) تعریف: the act or activity of one that runs.

- She took up running two years ago and now she's preparing for a marathon.
[ترجمه نیما چوبین] او دو سال پیش به دویدن علاقه مند شد ( جذب دویدن شد ) ، و حالا برای ماراتن آماده می شود.
|
[ترجمه گوگل] او دو سال پیش شروع به دویدن کرد و اکنون برای یک ماراتن آماده می شود
[ترجمه ترگمان] دو سال پیش فرار کرد و حالا داره برای یه ماراتون آماده میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: directing or managing, as of a business.

- After his heart attack, he gave over the running of the business to his brother.
[ترجمه نیما چوبین] پس از حمله قلبی، رسیدگی به کسب و کار را به برادرش سپرد. ( واگذار کرد )
|
[ترجمه گوگل] پس از سکته قلبی، اداره کار را به برادرش سپرد
[ترجمه ترگمان] بعد از حمله قلبی، او جریان کار را به برادرش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: flowing.

- We could hear the sound of running water.
[ترجمه گوگل] صدای آب جاری را می شنیدیم
[ترجمه ترگمان] صدای شرشر آب را شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: begun or carried out while running.
مشابه: active, operative

- The receiver made a brilliant running catch.
[ترجمه گوگل] گیرنده در حال دویدن درخشان بود
[ترجمه ترگمان] گوشی به سرعت برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: linear.

- The lumber is sold by the running foot.
[ترجمه گوگل] الوار با پای دویدن فروخته می شود
[ترجمه ترگمان] الوار با پای پیاده فروخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: extending continuously; sustained.

- She and I have had this running argument for as long as we can remember.
[ترجمه گوگل] من و او تا زمانی که به یاد می آوریم این مشاجره جاری را داشتیم
[ترجمه ترگمان] اون و من تا وقتی که یادمون باشه این بحث رو ادامه دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: in continuous sequence; consecutively.
مترادف: straight

- He's been absent from work for nine days running.
[ترجمه گوگل] او نه روز متوالی است که از سر کار غیبت کرده است
[ترجمه ترگمان] نه روز است که از کار بی کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. running 20 kilometers is no mean task
بیست کیلومتر دویدن کار کوچکی نیست.

2. running costs
مخارج جاری

3. running in the sun made her thirsty
دوندگی در آفتاب او را تشنه کرد.

4. running water
آب روان

5. running water
آب جاری

6. running water and trees make the air humid
آب جاری و درخت هوا را مرطوب می کند.

7. running around in circles
(عامیانه) سگ دو زدن،بیهوده تقلا کردن

8. a running account
حساب جاری

9. a running commentary
تفسیر بدون وقفه

10. a running jump
پرش با دورخیز

11. a running meter
یک متر مستقیم

12. a running race
مسابقه ی دو

13. a running race
مسابقه دو

14. a running race
مسابقه ی سرعت

15. a running sore
زخمی که از آن چرک یا خون می آید

16. a running time of two hours
مدت سفر دو ساعته

17. a running translation
ترجمه ی همزمان

18. a running wound
زخم چرک ریز (یا خونریز)

19. apples running 7 to a kilo
هر 7 تا سیب یک کیلو وزن دارد.

20. endurance running
دو استقامت

21. gutters running blood
جوی هایی که خون در آن جاری است

22. she's running to defend her 400 meteres title.
او می کوشد تا رکورد 400 متر خود را حفظ کند.

23. the running champion was a tall, lean man
قهرمان دو،مردی قد بلند و لاغر بود.

24. the running was very muddy
زمین مسابقه پر از گل بود.

25. a law running for 25 years
قانونی که 25 سال است به قوت خود باقیست

26. a rumor running through the town
شایعه ای که در شهر زبانزد شده است

27. a ship running before the wind
یک کشتی که در جلو باد به تندی حرکت می کند

28. a vine running over the wall
درخت مو که از دیوار بالا می رود

29. he is running ahead of his democratic opponent
او از حریف دموکرات خود جلو است.

30. in the running race he gave me a start of ten meters and still beat me!
در مسابقه ی دو به من ده متر آوانس داد ولی باز برنده شد!

31. prices are running high
قیمت ها بالا هستند.

32. she came running pitapat down the corridor in her bare feet
او با پای برهنه تاپ تاپ در راهرو می دوید.

33. she is running an instant risk of suffocating
او در خطر فوری خفه شدن است.

34. three years running
سه سال آزگار

35. we are running low on gasoline
بنزین مان دارد ته می کشد.

36. we were running out of water and provisions
آب و خواربار ما داشت تمام می شد.

37. he won the running race
او در مسابقه ی دو اول شد.

38. her eyes were running with tears
چشمانش از اشک لبریز بودند.

39. her husband was running around with another woman
شوهرش با یک زن دیگر رابطه داشت.

40. she has been running a fever for three days
سه روز است تب دارد.

41. she is always running to the police
او مرتبا به پلیس مراجعه می کند.

42. that horse was running at odds of five to one
آن اسب با شرط بندی پنج به یک در مسابقه شرکت داشت.

43. the company is running out of funds
نقدینگی شرکت رو به اتمام است.

44. the huge faults running across california
گسله های عظیمی که در سرتاسر کالیفرنیا امتداد دارد.

45. the music of running brooks
موسیقی نهرهای روان

46. the sands are running out
لحظات به سرعت می گذرند.

47. the singer was running through his whole gamut of tone
خواننده همه ی دانگ های صدای خود را به کار می گرفت.

48. the train was running behind
ترن تاخیر داشت.

49. a machine that is running
موتوری که دارد کار می کند

50. i imagined i was running in the street naked
خیال کردم دارم لخت در خیابان می دوم !

51. keep your children from running into the middle of the street
جلو بچه هایتان را بگیرید که به وسط خیابان ندوند.

52. a minority of households have running water
تعداد قلیلی از خانواده ها آب لوله کشی دارند.

53. our supply of water was running low
ذخیره آب ما داشت ته می کشید.

54. in (or out) of the running
در (یا حذف شده از) مسابقه،دارای (یا فاقد) شانس برد

55. he cleared the fence with a running jump
او در حالی که می دوید از روی حصار پرید.

56. he had little breath left for running
به واسطه ی دویدن نفس نداشت.

57. he, too, cottoned on and came running
او هم شستش خبردار شد و دوان دوان آمد.

58. one early morning i saw him running
یک صبح زود او را در حال دویدن دیدم.

59. the memory of that accident keeps running through my mind
خاطره ی آن حادثه مرتبا در فکرم خطور می کند.

60. a brood of chickens were peeping and running after their mother
یک دسته جوجه جیک جیک کنان دنبال مادر خود می دویدند.

61. he is out of breath from the running
به خاطر دویدن از نفس افتاده است.

62. the dog was wiggling its tail and running behind his master
سگ دم تکان می داد و دنبال صاحبش می دوید.

63. he walked for a while, then he started running
مدتی پیاده روی کرد و سپس شروع کرد به دویدن.

64. his father has given him a free hand in running the company
پدرش دست او را در اداره ی کارخانه باز گذاشته است.

65. it was then that i conceived the idea of running away
در آن هنگام بود که فکر فرار به مغزم خطور کرد.

مترادف ها

مداوم (صفت)
stable, persistent, continuous, uninterrupted, steady, unremitting, continuing, ongoing, running

جاری (صفت)
current, going, volant, running, sluicy

دونده (صفت)
running, cursorial, runny

پویا (صفت)
searching, running, seeking, dynamic

مناسب برای مسابقه دو (صفت)
running

تخصصی

[فوتبال] دویدن
[نساجی] رانینگ - از مراحل تشکیل حلقه در بافندگی حلقوی - مرحله ای که حلقه درون قلاب با حرکت سوزن به طرف بالا روی زبانه قرار می گیرد ( در سوزن زبانه دار ) جاری - مداوم

انگلیسی به انگلیسی

• act of jogging or moving quickly; act of competing in a race or election; leakage, act of dripping
moving or jogging quickly; fleeing, escaping; competing in a race or election; leaking, dripping
running is the activity of running, especially as a sport.
the running of an organization, company, and so on is the activity of managing or organizing it.
you can also use running to describe things such as disputes that are continuous.
you also use running to say that something happens repeatedly. for example, if something has happened every day for five days, you can say that it has happened for five days running, or that it has happened for the fifth day running .
running water is flowing rather than standing still.
see also run.
if someone makes the running in a situation, they take the initiative or advantage because they are more active than the other people involved.
if someone is in the running for something, they have a good chance of winning or obtaining it. if they are out of the running, they have no chance of winning or obtaining it.

پیشنهاد کاربران

در حال اجرا
مثال: The marathon is currently running through the city streets.
ماراتن در حال حاضر از طریق خیابان های شهر اجرا می شود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
دَوِش
( Davesh )
مداوم
کش دار
Running battle
نزاع ادامه دار
دویدن
اداره کردن
در حال چرک کردن یا خونریزی بودن
دایر کردن. اداره
کاندید شدن - ثبت نام کردن
اکران شدن
The film hasnt been running for ten minutes yet.
فیلم به مدت 10دقیقه هست اکران نشده.
west - running
جریان غربی ( در مورد رودخانه، آب و هوا و . . . )
Imrunning tothe school
دو میدانی ( ورزش )
در نمایش به معنای اجرا هم به کار می رود.
running speech گفتار پیوسته
Running for the presidencyقبول کردن نماینگی
You're nose is running بینیت داره میریزه
اجرا کردن برنامه در کامپیوتر مانند running the blockchain
Running into some body به معنی ملاقات کردن و دیدن یک نفر هم هست
جریان
I’m sorry about running the night
بابت جریان امشب متاسفم ( یعنی اظهار تاسف بخاطر اتفاقی که امشب افتاد ) .
دندان درد
برقرار
در جریان، دایر
جاری ریزش دویدن
جست و خیز
پویا، فعال، مشغله دار، تو مایه های active و busy
فعلی، حال حاضر
درحال تمام شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس