ridicule

/ˈrɪdəˌkjuːl//ˈrɪdɪkjuːl/

معنی: مسخره، ریشخند، سخره، تمسخر، استهزاء، سخریه، استهزا، تمسخر کردن، دست انداختن
معانی دیگر: شیشکی، زمترا، تسخر، مچل سازی، مچل کردن، لاغیدن، ریشخند کردن، تسخر زدن، مورد استهزا قرار دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: language or actions that make unkind fun of someone or something; mockery; derision.
مترادف: derision, mockery, scorn
مشابه: gibe, mock, sport

- The way his mother dressed him subjected him to ridicule by the other boys.
[ترجمه ملیکا] طوری که مادرش به او لباس می پوشاند باعث می شد توسط پسرهای دیگر تمسخر شود.
|
[ترجمه احمد قربانی سینی] طرز لباس پوشیدن مادرش او را مورد تمسخر سایر پسرها قرار داد.
|
[ترجمه گوگل] طرز لباس پوشیدن مادرش او را مورد تمسخر سایر پسرها قرار داد
[ترجمه ترگمان] به طوری که مادرش او را در معرض تمسخر قرار می داد و بقیه پسرها را مسخره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ridicules, ridiculing, ridiculed
مشتقات: ridiculer (n.)
• : تعریف: to make fun of or laugh at, esp. unkindly or contemptuously; mock; deride.
مترادف: deride, gibe, jape, mock, scorn, taunt
متضاد: respect
مشابه: caricature, disdain, fleer, jeer, lampoon, make fun of, parody, poke fun at, put down, roast, sneer, travesty, twit

- Although he'd moved to the area years ago, some of the locals still ridiculed the way he spoke.
[ترجمه گوگل] اگرچه او سال ها پیش به این منطقه نقل مکان کرده بود، برخی از مردم محلی هنوز نحوه صحبت کردن او را مسخره می کردند
[ترجمه ترگمان] اگرچه او سال ها پیش به این منطقه نقل مکان کرده بود، اما برخی از محلی ها هنوز نحوه صحبت او را مورد تمسخر قرار می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was not good at sports, and she was usually ridiculed when she came on the field.
[ترجمه گوگل] او در ورزش خوب نبود و معمولاً وقتی به زمین می آمد مورد تمسخر قرار می گرفت
[ترجمه ترگمان] او در ورزش خوب نبود و معمولا هنگامی که به میدان می آمد مورد تمسخر دیگران قرار می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. ridicule is the best solvent for bigotry
تمسخر بهترین برطرف کننده ی تعصب است.

2. the barbs of ridicule
طعنه های تمسخرآمیز

3. expose to public ridicule
مورد تمسخر همگان قرار دادن

4. hold up to ridicule
مورد تمسخر قرار دادن

5. they pelted him with ridicule
او را مورد تمسخر شدید قرار دادند.

6. lay oneself open to ridicule
خود را در معرض تمسخر قرار دادن

7. he could not stand their ridicule concerning his large nose
تاب تحمل تمسخر آنها درباره ی دماغ بزرگش را نداشت.

8. to turn hassan's remarks to ridicule
گفته های حسن را مورد تمسخر قرار دادن

9. A faintly comic figure, he fears ridicule above all else.
[ترجمه گوگل]او که شخصیتی کم‌معنا است، بیش از هر چیز از تمسخر می‌ترسد
[ترجمه ترگمان]او با صدایی ضعیف و مضحک از هر چیز دیگر از تمسخر ترس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The prime minister was becoming an object of ridicule.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر در حال تبدیل شدن به موضوع تمسخر بود
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر در حال تبدیل شدن به یک موضوع مسخره بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They seek to draw down ridicule on me.
[ترجمه گوگل]آنها به دنبال این هستند که من را مورد تمسخر قرار دهند
[ترجمه ترگمان] اونا میخوان منو مسخره کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Silly mistakes often arouse ridicule.
[ترجمه گوگل]اشتباهات احمقانه اغلب باعث تمسخر می شود
[ترجمه ترگمان]اشتباه ات احمقانه اغلب مورد تمسخر قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is exposed to the ridicule of the public.
[ترجمه گوگل]او در معرض تمسخر عموم قرار دارد
[ترجمه ترگمان]او در معرض تمسخر مردم قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She feared becoming an object of ridicule.
[ترجمه گوگل]او از تبدیل شدن به موضوع تمسخر می ترسید
[ترجمه ترگمان]از آن می ترسید که مورد استهزا قرار بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her plans were held up to ridicule.
[ترجمه گوگل]نقشه های او به تمسخر کشیده شد
[ترجمه ترگمان]نقشه های او را به استهزا گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Such a statement could lay her open to ridicule.
[ترجمه گوگل]چنین اظهاراتی می تواند او را مورد تمسخر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]این حرف می توانست او را مسخره کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسخره (اسم)
flout, antic, mockery, ridicule, scoff, zany, aunt sally, irony, patch, gibe, butt, jeer, bob, jest, taunt, buffoon, clown, droll, laughingstock, staring-quarter, cut-up, witticism, merry-andrew, mickey, own-glass, pickle herring, punchball

ریشخند (اسم)
ridicule, scoff, cajolement, blandishment, sarcasm, cajolery, jeer

سخره (اسم)
ridicule, scoff, corvee, laughingstock, derision, staring-quarter

تمسخر (اسم)
ridicule, scoff, irony, mock, scorn, jest, derision, sneer, fleer

استهزاء (اسم)
mockery, ridicule, scoff, jeer, derision, sneer, fleer

سخریه (اسم)
ridicule, scoff, laughingstock, derision, staring-quarter

استهزا (اسم)
raillery, ridicule

تمسخر کردن (فعل)
ridicule, scoff, jest, deride, fleer

دست انداختن (فعل)
flout, game, fool, ridicule, put on, kid, banter, spoof, hoax, gibe, befool, mock, bullyrag, lark, laverock

انگلیسی به انگلیسی

• mockery, derision, scorn
scorn, mock, deride, tease
if you ridicule someone, you make fun of them in an unkind way. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. his prophecy was greeted with a good deal of ridicule.

پیشنهاد کاربران

مضحک بودن_مسخره بودن - خنده دار بودن
بسته به بافت جمله باید ببینید چی میشه
to laugh at someone in an unkind way:
خندیدن به کسی به روشی ناخوشایند
She rarely spoke her mind out of fear of being ridiculed
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : ridicule
✅️ اسم ( noun ) : ridicule / ridiculousness
✅️ صفت ( adjective ) : ridiculous
✅️ قید ( adverb ) : ridiculously
کشانده منتقل
He had a stroke and was taken to Tabriz for ridicule
او سکته کرد و به شهر تبریز منتقل شد ( با تمسخر )
He had a stroke and was taken to Tabriz for ridicule
او سکته مغزی کرد و به شهر تبریز برای تمسخر کشانده شد
make unkind jekes about someone or something

بپرس