retrieve

/rəˈtriːv//rɪˈtriːv/

معنی: جبران کردن، حصول مجدد، پس گرفتن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، اصلاح یا تهذیب کردن
معانی دیگر: بازیابی کردن، دوباره به دست آوردن، دوباره یافتن، بازآوردن، برگرداندن، پس آوردن، (خسارات یا اشتباه و غیره) جبران کردن، اصلاح کردن، سر و سامان دادن، احیا کردن، (سگ شکاری) شکار تیرخورده را یافتن و بازآوردن، (ورزش های با راکت) شوت حریف را پاسخ دادن، (توپ مشکل یا دور از دسترس را به حریف) پس زدن، بازگردانی، بازپس گیری، اعاده، بازآوری (retrieval هم می گویند)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: retrieves, retrieving, retrieved
(1) تعریف: to bring or get back; regain; recover.
مترادف: recover, regain
مشابه: access, get, recapture, reclaim, recoup, recuperate, redeem, retake, take back

- Fortunately, I was able to retrieve my wallet from the restaurant where I'd left it.
[ترجمه بهنام] خوشبختانه، توانستم کیف پولم را از رستورانی که انرا جا کذاشته بودم پس بکیرم.
|
[ترجمه گوگل] خوشبختانه، توانستم کیف پولم را از رستورانی که در آن جا گذاشته بودم، پس بگیرم
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه، توانستم کیف پولم را از رستورانی که آنجا را ترک کرده بودم بردارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of hunting dogs, to find and bring (killed or wounded game); fetch.
مترادف: fetch
مشابه: bring, find, get

- The pheasant was hit and the dog set off to retrieve it.
[ترجمه کوروش شفیعی] قرقاول تیر خورد و سگ رفت تا آن را بگیرد و بیاورد. ❤️
|
[ترجمه گوگل] قرقاول مورد اصابت قرار گرفت و سگ به راه افتاد تا آن را پس بگیرد
[ترجمه ترگمان] قرقاول خورد و سگه رفت که برش داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to return to an earlier, better state; restore.
مترادف: reclaim, reform, rehabilitate, reinstate, restore
مشابه: recall, remember

- It took some time for the company to retrieve its reputation after the forced recall of some of its products.
[ترجمه گوگل] مدتی طول کشید تا این شرکت پس از فراخوان اجباری برخی از محصولاتش، شهرت خود را به دست آورد
[ترجمه ترگمان] مدتی طول کشید تا این شرکت اعتبار خود را پس از یاد گرفتن برخی از محصولات خود بازیابی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to bring to mind; recall; remember.
مترادف: recall, remember
مشابه: recognize

(5) تعریف: in tennis, to return (a difficult shot by one's opponent).
مشابه: get, return
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: of hunting dogs, to bring killed or wounded game to the hunter.
مترادف: fetch

(2) تعریف: to reel in a fishing line.
مشابه: reel in
اسم ( noun )
مشتقات: retrievable (adj.)
• : تعریف: the act or process of retrieving, as in tennis or fishing.
مشابه: get, return

جمله های نمونه

1. to retrieve data from a disk
(در کامپیوتر) بازیابی کردن اطلاعات از دیسک

2. ferdowsi wrote to retrieve iran's heroic past
فردوسی برای احیای گذشته ی حماسی ایران نگارش می کرد.

3. they can only retrieve the situation by increasing production
آنها فقط با اضافه کردن تولید می توانند وضع را سروسامان بدهند.

4. She bent down to retrieve her earring.
[ترجمه گوگل]خم شد تا گوشواره اش را بیاورد
[ترجمه ترگمان]خم شد تا گوشواره را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was determined to retrieve his honor.
[ترجمه گوگل]او مصمم بود که افتخار خود را پس بگیرد
[ترجمه ترگمان]اون مصمم بود که افتخارش رو پس بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She bent to retrieve her comb from the floor.
[ترجمه گوگل]خم شد تا شانه اش را از روی زمین بیرون بیاورد
[ترجمه ترگمان]خم شد تا شانه خود را از زمین بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The men were trying to retrieve weapons left when the army abandoned the island.
[ترجمه گوگل]وقتی ارتش جزیره را ترک کرد، مردان در تلاش بودند تا اسلحه‌های باقی مانده را پس بگیرند
[ترجمه ترگمان]وقتی ارتش جزیره را ترک کرد، افراد سعی می کردند سلاح های خود را به دست بیاورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The police have managed to retrieve some of the stolen money.
[ترجمه گوگل]پلیس موفق شده مقداری از پول های سرقتی را پس بگیرد
[ترجمه ترگمان]پلیس تونسته مقداری از پول دزدیده شده رو بازیابی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It took four days to retrieve all the bodies from the crash.
[ترجمه گوگل]چهار روز طول کشید تا همه اجساد از سقوط هواپیما خارج شوند
[ترجمه ترگمان]چهار روز طول کشید تا تمام جنازه ها رو از تصادف برداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The program allows you to retrieve items quickly by searching under a keyword.
[ترجمه گوگل]این برنامه به شما این امکان را می دهد که با جستجو در زیر یک کلمه کلیدی، موارد را به سرعت بازیابی کنید
[ترجمه ترگمان]این برنامه به شما این امکان را می دهد که با جستجوی کلید واژه، موارد را به سرعت بازیابی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They have to retrieve the situation by reducing their expenses.
[ترجمه گوگل]آنها باید با کاهش هزینه های خود وضعیت را بازیابی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبورند با کاهش هزینه های خود، وضعیت را بازیابی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This software helps firms archive and retrieve emails.
[ترجمه گوگل]این نرم افزار به شرکت ها کمک می کند تا ایمیل ها را بایگانی و بازیابی کنند
[ترجمه ترگمان]این نرم افزار به شرکت در بایگانی و بازیابی ایمیل ها کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Computers can instantly retrieve millions of information bits.
[ترجمه گوگل]رایانه ها می توانند فوراً میلیون ها بیت اطلاعات را بازیابی کنند
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها می توانند فورا میلیونها تکه اطلاعات را بازیابی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Employers are anxious to retrieve the investment they have made in training their employees.
[ترجمه گوگل]کارفرمایان مشتاق هستند که سرمایه گذاری هایی را که برای آموزش کارکنان خود انجام داده اند، پس بگیرند
[ترجمه ترگمان]کارفرمایان نگران بازیابی سرمایه گذاری هستند که در آموزش کارکنان خود انجام داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The general made one last desperate effort to retrieve the situation.
[ترجمه امیرحسین اصغری] ژنرال با تمام وجود خود آخرین تلاششو برای بازیابی وضعیت کرد
|
[ترجمه sara] ژنرال آخرین تلاش نافرجامش را برای برقراری مجدد وضعیت انجام داد.
|
[ترجمه گوگل]ژنرال آخرین تلاش ناامیدانه را برای بازیابی وضعیت انجام داد
[ترجمه ترگمان]ژنرال آخرین کوشش خود را برای بدست آوردن این وضع به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جبران کردن (اسم)
quittance, compensation, retrieve

حصول مجدد (اسم)
retrieve

پس گرفتن (فعل)
retrieve, recapture, retake, regain, take back, unsay

دوباره بدست اوردن (فعل)
recover, retrieve, regain, recoup, resume

باز یافتن (فعل)
recover, retrieve, regain, resume

اصلاح یا تهذیب کردن (فعل)
retrieve

تخصصی

[ریاضیات] بازیابی، بازیافتن

انگلیسی به انگلیسی

• recover, regain; bring back, fetch; find and bring back; rescue, save; find information and display it as output (computers)
if you retrieve something, you get it back from a particular place, especially from a place where it should not be; a formal word.
if you retrieve a situation, you bring it back into a more acceptable state; a formal word.
to retrieve information from a computer means to get it back; a formal word.

پیشنهاد کاربران

retrieve ( v ) ( rɪˈtriv ) =to bring or get sth back, especially from a place where it should not be, e. g. She bent to retrieve her comb from the floor. retrievable ( adj ) , retrieval ( n )
retrieve
در مبحث پایگاه های داده به عمل خواندن اطلاعات از جدول یا پایگاه داده می گویند.
اما نمیگیم که اطلاعات رو پس گرفتم
می گیم اطلاعات رو از روی ( هرمحل ذخیره داده ای ) خوندم
یا
اطلاعات رو فراخوانی کردم.
She retrieved her pen
دوباره به دست گرفتن
در ترجمه می توان به جای پس گرفتن، فقط گرفتن معنی کرد. اینطوری بار معنایی طلبکارانه حذف میشه ولی معنای یکسانی میده♥
احیا کردن
بازیابی کردن , پیدا کردن و برگرداندن
# He managed to retrieve most of the data
# You can retrieve information from the database
# She taught her dog to retrieve a ball
# He retrieved his ball from their garden
get back
بازگشتن
Retrieve the over - coupling narratives you listed in the previous exercise
examples:
1 - ?Will Detroit retrieve its status as the car manufacturing center of the world
آیا "دترویت" موقعیت خود را به عنوان مرکز جهانی تولید خودرو پس خواهد گرفت؟
2 - to retrieve information from the database
...
[مشاهده متن کامل]

بازیابی کردن اطلاعات از پایگاه داده ها
3 - Most dogs can be trained to retrieve objects that their owners have thrown.
می توان اکثر سگ ها را آموزش داد که اشیایی را که صاحبان آن ها پرتاب می کنند، برگردانند.

پس گرفتن
دوباره بدست آوردن
بازیابی کردن برگرداندن
retrieve ( verb ) = recover ( verb )
به معناهای: بازیافتن، احیا کردن، دوباره به دست آوردن
جمع آوری کردن
بازیابی
سرو سامان - اصلاح کردن
به درآوردن، مثلاً retrieve sth from oblivion: چیزی را از فراموشی به درآوردن
رفتن و آوردن
یاد آوری
دریافت کردن، پس گرفتن، بازیابی
پس گرفتن، دوباره به دست آوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس