recumbent

/rɪˈkʌmbənt//rɪˈkʌmbənt/

معنی: خوابیده، برزمین گستر
معانی دیگر: لمیده، تکیه داده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: lying down; reclining.
متضاد: erect, upright

- That recumbent figure on the lawn turned out to be her son; he was studying the grass looking for four-leaf clovers.
[ترجمه گوگل] معلوم شد که آن چهره دراز کشیده روی چمن، پسرش است او مشغول مطالعه علف‌ها بود و به دنبال شبدرهای چهار برگی بود
[ترجمه ترگمان] بر روی چمن دراز کشیده بود که پسر او باشد؛ داشت علف ها را تماشا می کرد که برای شبدر چهار تا علف روییده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: reposed or in repose; at rest.

(3) تعریف: of an organ or plant, supported along the surface out of which it grows.
متضاد: erect
اسم ( noun )
مشتقات: recumbently (adv.), recumbence (n.), recumbency (n.)
• : تعریف: a person or thing that is lying down or resting.

جمله های نمونه

1. He looked down at the recumbent figure.
[ترجمه گوگل]او به چهره دراز کشیده نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]به پیکر دراز کشیده خوابیده نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She looked at Timothy's recumbent form beside her.
[ترجمه گوگل]او به حالت دراز کشیده تیموتی در کنارش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]به چهره خوابیده وتی که در کنارش نشسته بود نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Midwestern tourists stopped to consider the recumbent women.
[ترجمه گوگل]گردشگران غرب میانه ایستادند تا زنان دراز کشیده را در نظر بگیرند
[ترجمه ترگمان]توریست های ساکن منطقه Midwestern توقف کردند تا زنان خوابیده را در نظر بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One must have served as a recumbent tombstone, since it has a slot at one end to hold a vertical cross.
[ترجمه گوگل]یکی باید به عنوان سنگ قبر دراز کشیده باشد، زیرا در یک انتها شکافی برای نگه داشتن صلیب عمودی دارد
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها باید به عنوان سنگ قبر خوابیده عمل کرده باشد، چون یک شکاف در یک طرف دارد تا یک صلیب عمودی نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To his horror, he discerned a recumbent shape at the side of the line.
[ترجمه گوگل]در کمال وحشت، شکلی دراز کشیده را در کنار خط تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]در کمال وحشت تشخیص او را در کنار مرز تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He could not, for he was lying recumbent and unconscious on the carefully tended garden.
[ترجمه گوگل]او نمی توانست، زیرا دراز کشیده و بیهوش در باغی که به دقت مراقبت شده بود، دراز کشیده بود
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست، زیرا او خوابیده بود و بی هوش روی باغچه مراقبت از مراقبت قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And there was Iris Sunderby's recumbent body sprawled in the back.
[ترجمه گوگل]و بدن دراز کشیده آیریس ساندربی در پشت پراکنده بود
[ترجمه ترگمان]و بدن دراز کشیده ایریس روی پشتش ولو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He searched the recumbent form of his captive roughly and, straightening, tossed a slim package to Alexei.
[ترجمه گوگل]او شکل دراز کشیده اسیر خود را تقریباً جستجو کرد و در حالی که صاف می شد، بسته ای باریک را به سمت الکسی پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]او شکل دراز زندانی خود را که با خشونت اسیر شده بود جستجو کرد و بسته کوچکی را به آل کسی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The situation that mess has recumbent government and industry body must be changed now.
[ترجمه گوگل]وضعیت نابسامانی که دولت و بدنه صنعت را در حال خوابانده است، اکنون باید تغییر کند
[ترجمه ترگمان]وضعیتی که در آن آشفتگی دولت و بدنه صنعت را به هم ریخته است باید تغییر کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Orion appears in a recumbent position when he first enters the stage of sky.
[ترجمه گوگل]جبار زمانی که برای اولین بار وارد صحنه آسمان می شود در حالت دراز کشیده ظاهر می شود
[ترجمه ترگمان]اوریون هنگام ورود به مرحله آسمان ظاهر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Or a reader perching atop a recumbent hippo?
[ترجمه گوگل]یا خواننده ای که بر فراز یک اسب آبی دراز کشیده نشسته است؟
[ترجمه ترگمان]یا یه خواننده روی یه کرگدن خوابیده خوابیده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Recumbent animals exhibit opisthotonus, head tilt, strabismus and nystagmus.
[ترجمه گوگل]حیوانات دراز کشیده اپیستوتونوس، کج شدن سر، استرابیسم و ​​نیستاگموس را نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]حیوانات Recumbent، opisthotonus، کج کردن سر، strabismus و nystagmus را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bicycles, bikes, MTB, mountain bikes, road bikes recumbent, components, gears.
[ترجمه گوگل]دوچرخه، دوچرخه، MTB، دوچرخه کوهستان، دوچرخه جاده خوابیده، قطعات، دنده
[ترجمه ترگمان]دوچرخه، دوچرخه، دوچرخه، دوچرخه کوهستان، دوچرخه راه ها، اجزا، دنده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It glided noiselessly towards the recumbent woman.
[ترجمه گوگل]بی صدا به سمت زن دراز کشیده می چرخید
[ترجمه ترگمان]بی صدا و بی صدا به طرف خانم خوابیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The assumption of the recumbent position is associated with shoulder pain.
[ترجمه گوگل]فرض وضعیت درازکش با درد شانه همراه است
[ترجمه ترگمان]فرض وضعیت خوابیده با درد شانه مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوابیده (صفت)
asleep, sleeping, recumbent, dormant, resting, torpid

بر زمین گستر (صفت)
recumbent

انگلیسی به انگلیسی

• lying down, reclining
if you are recumbent, you are lying down; a literary word.

پیشنهاد کاربران

خفته
Right / Left lateral recumbent
به پهلوی راست یا چپ خوابیدن
Right / Left leteral recumbent به پهلوی راست یا چپ خوابیدن
recumbent bike
دوچرخه ی خوابیده، دوچرخه ای که آن را در حالت درازکش یا خوابیده می رانند
دراز کشیدن
در حال استراحت

بپرس