recoup

/rɪˈkuːp//rɪˈkuːp/

معنی: جبران کردن، تلافی کردن، دوباره بدست اوردن
معانی دیگر: شیانیدن، باز یافتن، بازیافت کردن، دوباره به دست آوردن، (بدهی و غیره) پس دادن، تادیه کردن، باز پرداختن، (حقوق) بخشی از بدهی رانگهداشتن (به دلایل قانونی)، کسر کردن، بازیابی، به دست آوری مجدد

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: recoups, recouping, recouped
• : تعریف: to regain, or recover an equivalent in value of, (something lost, stolen, or damaged).
مترادف: recover, recuperate, regain
مشابه: retrieve

- We were lucky to recoup our original investment.
[ترجمه گوگل] ما خوش شانس بودیم که سرمایه اولیه خود را جبران کردیم
[ترجمه ترگمان] ما خوش شانس بودیم که سرمایه گذاری اصلی مان را جبران کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- How long will it take to recoup from this?
[ترجمه گوگل] چه مدت طول می کشد تا از این وضعیت جبران شود؟
[ترجمه ترگمان] چقدر طول می کشه تا از این جبران بشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: recoupable (adj.), recoupment (n.)
• : تعریف: the act or an instance of recouping.
مترادف: recovery

جمله های نمونه

1. to recoup a loss
ضرری را جبران کردن

2. to recoup one's health
سلامتی خود را دوباره به دست آوردن

3. an attempt to recoup his wealth
کوششی برای باز یافتن ثروت خود

4. They are trying to recoup themselves for their losses.
[ترجمه گوگل]آنها سعی می کنند باخت های خود را جبران کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی دارند جبران خسارت خود را جبران کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It took the firm five years to recoup its losses.
[ترجمه گوگل]این شرکت پنج سال طول کشید تا زیان خود را جبران کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت پنج سال طول کشید تا جبران خسارت های خود را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It takes a while to recoup the initial costs of starting up a business.
[ترجمه گوگل]مدتی طول می کشد تا هزینه های اولیه راه اندازی یک کسب و کار جبران شود
[ترجمه ترگمان]این کار مدتی طول می کشد تا هزینه های اولیه راه اندازی یک کسب وکار را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Insurance companies are trying to recoup their losses by increasing premiums.
[ترجمه گوگل]شرکت های بیمه تلاش می کنند با افزایش حق بیمه زیان خود را جبران کنند
[ترجمه ترگمان]شرکت های بیمه تلاش می کنند تا زیان های خود را با افزایش حق بیمه جبران کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is impossible for me to recoup.
[ترجمه گوگل]جبرانش برایم غیر ممکن است
[ترجمه ترگمان]برای من غیر ممکن است که بتوانم جبران کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sears is yet to recoup its investment in Discover.
[ترجمه گوگل]سیرز هنوز سرمایه خود را در Discover پس نگرفته است
[ترجمه ترگمان]Sears هنوز قادر به جبران سرمایه گذاری خود در کشف نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When the time comes, it can recoup any water loss and rehydrate very rapidly, although not by drinking.
[ترجمه گوگل]زمانی که زمانش فرا می رسد، می تواند اتلاف آب را جبران کند و خیلی سریع آبرسانی کند، البته نه با نوشیدن
[ترجمه ترگمان]زمانی که زمان به دست می آید، می تواند هر گونه تلفات آب را جبران کند و با این حال، با نوشیدن آن، خیلی سریع عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Olaf died in battle, attempting to recoup his losses.
[ترجمه گوگل]اولاف در نبرد جان خود را از دست داد و تلاش کرد تلفات خود را جبران کند
[ترجمه ترگمان]اولاف در نبرد کشته شد و تلاش کرد تا خسارت های خود را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. While attempting to recoup some of its losses, Codelco is seeking unspecified damages from the defendants.
[ترجمه گوگل]کودلکو در حالی که تلاش می کند برخی از ضررهای خود را جبران کند، به دنبال خسارت نامشخص از متهمان است
[ترجمه ترگمان]کودلکو در حالی که تلاش می کند تا برخی از خسارت های خود را جبران کند، به دنبال خسارت های نامعلوم از طرف متهمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I shall recoup my losses.
[ترجمه گوگل]ضررهایم را جبران خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]من خسارت خودمو جبران می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Three of the team are actively involved with Recoup.
[ترجمه گوگل]سه نفر از تیم به طور فعال با Recoup درگیر هستند
[ترجمه ترگمان]سه نفر از اعضای تیم به طور فعال با recoup درگیر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It needs time to recoup its investment in Pentium, and still has plenty left to milk in the 8048
[ترجمه گوگل]برای جبران سرمایه گذاری خود در پنتیوم به زمان نیاز دارد و هنوز مقدار زیادی شیر در 8048 باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]این به زمان نیاز دارد تا سرمایه گذاری اش در پنتیوم را جبران کند، و هنوز مقدار زیادی برای شیر در ۸۰۴۸ باقی مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جبران کردن (فعل)
rectify, repair, remedy, redress, atone, expiate, compensate, offset, gratify, make up, reimburse, requite, reciprocate, countervail, recoup

تلافی کردن (فعل)
revenge, counter, compensate, avenge, retaliate, reprise, pay, reciprocate, repay, recoup

دوباره بدست اوردن (فعل)
recover, retrieve, regain, recoup, resume

تخصصی

[حقوق] کسر کردن، نگاه داشتن یا کسر کردن بخشی از بدهی (توسط بدهکار)، جبران کردن، تلافی کردن، تهاتر کردن، تهاتر ادعا

انگلیسی به انگلیسی

• pay back, reimburse; get back, recover
if you recoup a sum of money that you have spent or lost, you get it back.

پیشنهاد کاربران

یر به یر کردن

to get back an amount of money you have lost or spent SYN recover
دوباره برگشتن
احساس خوبی داشتن
از خجالت کسی در اومدن
خوشحال بودن از
زنده کردن پول

بپرس