remaining

/rəˈmeɪ.nɪŋ//rəˈmeɪ.nɪŋ/

معنی: باقی مانده، مانده
معانی دیگر: بقایا، بقیه السیف، اثار، جسد، جنازه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: being what is left or still present.

- In the remaining minutes, let's review today's lesson.
[ترجمه پارسا] بیایید درس امروز را در دقایق باقی مانده مرور کنیم
|
[ترجمه هستی] در دقایق باقی مانده بیاید درس امروز را مرور کنیم
|
[ترجمه گوگل] در دقایق باقیمانده به بررسی درس امروز می پردازیم
[ترجمه ترگمان] در دقایق باقیمانده، اجازه دهید درس امروز را مرور کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a remaining memory
خاطره ای پا برجا

2. the money remaining in my pocket
پول باقیمانده در جیبم

3. they divided up the remaining food
آنها بقیه ی خوراک را توزیع کردند.

4. many scenes were cut off and the remaining films were spliced into a one-hour movie
صحنه های فراوانی را بریدند و فیلم های باقی مانده را به هم چسباندند و یک فیلم یک ساعته ساختند.

5. The few remaining guests were in the kitchen.
[ترجمه گوگل]چند مهمان باقی مانده در آشپزخانه بودند
[ترجمه ترگمان]چند مهمان دیگر در آشپزخانه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The suspense over the two remaining hostages ended last night when the police discovered the bullet ridden bodies.
[ترجمه گوگل]تعلیق دو گروگان باقیمانده شب گذشته با کشف اجساد گلوله‌شده توسط پلیس به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]آخرین گروگان ها شب قبل، وقتی پلیس اجساد را کشف کرد، آخرین گروگان ها به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hippos are unable to submerge in the few remaining water holes.
[ترجمه گوگل]اسب‌های آبی نمی‌توانند در چند سوراخ آبی باقی‌مانده غوطه‌ور شوند
[ترجمه ترگمان]Hippos قادر به زیر آب رفتن در چند سوراخ باقیمانده آب نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mix in the remaining ingredients and serve immediately.
[ترجمه گوگل]بقیه مواد را با هم مخلوط کرده و بلافاصله سرو کنید
[ترجمه ترگمان]ترکیبات باقیمانده را ترکیب کنید و فورا خدمت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The department store is auctioning off the remaining inventory.
[ترجمه گوگل]فروشگاه بزرگ موجودی باقیمانده را به حراج می گذارد
[ترجمه ترگمان]این فروشگاه بخش باقیمانده را به مزایده گذاشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The captain rationed the remaining water out among the shipwrecked passengers.
[ترجمه گوگل]کاپیتان آب باقیمانده را بین مسافران کشتی شکسته جیره بندی کرد
[ترجمه ترگمان]ناخدا آب باقیمانده را که در میان جاشو ان کشتی شکسته بود جیره بندی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mix in half the butter and keep the remaining 50g for later.
[ترجمه گوگل]نصف کره را با هم مخلوط کنید و 50 گرم باقیمانده را برای بعد نگه دارید
[ترجمه ترگمان]نصف کره را مخلوط کنید و برای بعد ۵۰ گرم باقیمانده را نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Remaining in the deep water for a while, she begins to kick her way up towards the surface.
[ترجمه گوگل]او که مدتی در اعماق آب باقی می ماند، شروع به پا زدن به سمت سطح می کند
[ترجمه ترگمان]برای مدتی در آب عمیق باقی مانده، شروع به لگد زدن به سمت سطح می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is every prospect of the weather remaining dry this week.
[ترجمه گوگل]احتمال خشک ماندن هوا در این هفته وجود دارد
[ترجمه ترگمان]این هفته هر منظره ای از آب و هوا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The building stands as the last remaining relic of the town's cotton industry.
[ترجمه گوگل]این ساختمان به عنوان آخرین یادگار باقی مانده از صنعت پنبه شهر است
[ترجمه ترگمان]این ساختمان آخرین بازمانده باقیمانده صنعت پنبه شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Guests were crowded into the few remaining rooms.
[ترجمه گوگل]مهمانان در چند اتاق باقی مانده شلوغ شده بودند
[ترجمه ترگمان]میهمانان در چند اتاق دیگر ازدحام کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There were only ten minutes remaining.
[ترجمه گوگل]فقط ده دقیقه مانده بود
[ترجمه ترگمان]فقط ده دقیقه باقی مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باقی مانده (صفت)
residual, residuary, extant, remaining, relict

مانده (صفت)
stale, tired, weary, residuary, forworn, remaining, fagged, remained, fatigued, worn-out

تخصصی

[نساجی] باقی مانده

پیشنهاد کاربران

باقیمانده، باقی مانده
مثال: She finished half of her meal and saved the remaining for later.
او نیمی از غذای خود را خورد و باقیمانده را برای بعدا نگه داشت.
ماندگاری
1 - بقیه2 - مانده چیزی
ته مانده
آماده بکار بودن، آماده استفاده
remaining
پایدار ، پابرجا، آماده بکار، در خدمت بودن
باقی مانده
جسد . مردار
نگه داشتن

بپرس