quash

/ˈkwɒʃ//kwɒʃ/

معنی: باطل کردن، نقض کردن، له کردن، با ضربه زدن، الغا کردن
معانی دیگر: (حقوق) باطل کردن، فسخ کردن، کنار گذاشتن، (اعلام جرم یا اتهام را) برطرف کردن، (شورش و بلوا و غیره) سرکوب کردن، منکوب کردن، نق­ کردن، فرو نشاندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quashes, quashing, quashed
• : تعریف: to subdue or suppress forcefully and decisively.
مترادف: crush, extinguish, put down, quell, squash, stifle, subdue, suppress
متضاد: stir
مشابه: break, choke, demolish, nip, overwhelm, quench, repress, rout, ruin, smash, squelch, stamp out, stop

- The police quashed the demonstration.
[ترجمه گوگل] پلیس تظاهرات را سرکوب کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس این تظاهرات را سرکوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Troops were sent to quash the rebellion.
[ترجمه گوگل] نیروهایی برای سرکوب شورش اعزام شدند
[ترجمه ترگمان] نیروهای نظامی برای فرونشاندن شورش فرستاده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quashes, quashing, quashed
• : تعریف: to declare to be of no effect, esp. in a legal proceeding; set aside; annul.
مترادف: abate, annul, nullify, override, overrule
متضاد: validate
مشابه: abrogate, invalidate, negate, repeal, repudiate, rescind, retract, reverse, revoke, suppress, undo, void, withdraw

- The judge quashed her indictment.
[ترجمه گوگل] قاضی کیفرخواست او را نقض کرد
[ترجمه ترگمان] قاضی اعلام کرد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to quash a rebellion
شورشی را سرکوب کردن

2. The company moved quickly to quash rumours/speculation that it is losing money.
[ترجمه گوگل]این شرکت به سرعت برای رد شایعات/ گمانه زنی ها مبنی بر از دست دادن پول خود حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]این شرکت به سرعت شروع به پخش شایعات و گمانه زنی هایی کرد که در حال از دست دادن پول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Graham attempted to quash rumours of growing discontent.
[ترجمه گوگل]گراهام تلاش کرد تا شایعات نارضایتی فزاینده را رد کند
[ترجمه ترگمان]گراه ام تلاش کرد شایعات افزایش نارضایتی را باطل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The government immediately moved to quash the revolt.
[ترجمه گوگل]دولت بلافاصله برای سرکوب شورش اقدام کرد
[ترجمه ترگمان]دولت بی درنگ برای فرونشاندن شورش اقدام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Chief Executive issued a statement to quash rumours of financial problems.
[ترجمه گوگل]رئیس اجرائیه برای رفع شایعه مشکلات مالی بیانیه ای صادر کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر ارشد اجرایی بیانیه ای را برای بی اثر کردن شایعات مشکلات مالی صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The police were brought in to quash the strike.
[ترجمه گوگل]پلیس برای سرکوب اعتصاب وارد شد
[ترجمه ترگمان]پلیس برای فرونشاندن این اعتصاب به اینجا آورده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Chronic alcohol use can quash the libido of both men and women.
[ترجمه گوگل]مصرف مزمن الکل می تواند میل جنسی مردان و زنان را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]استفاده از الکل مزمن می تواند هر دو جنس زن و مرد را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The company tried to quash the unwanted publicity.
[ترجمه گوگل]این شرکت سعی کرد تبلیغات ناخواسته را خنثی کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت تلاش کرد تا تبلیغات ناخواسته را باطل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The jurisdiction to quash a decision only exists when there has in fact been an error of law.
[ترجمه گوگل]صلاحیت ابطال تصمیم تنها زمانی وجود دارد که در واقع اشتباه قانونی وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]صلاحیت نادیده گرفتن یک تصمیم تنها زمانی وجود دارد که در حقیقت یک اشتباه در قانون وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They stamp out graffiti, quash drug deals, bust carjacking rings, rescue drug overdose victims, even prevent suicides.
[ترجمه گوگل]آن‌ها گرافیتی را خنثی می‌کنند، معاملات مواد مخدر را خنثی می‌کنند، حلقه‌های سرقت ماشین‌ها را منهدم می‌کنند، قربانیان مصرف بیش از حد مواد مخدر را نجات می‌دهند، حتی از خودکشی جلوگیری می‌کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها دیوار نوشته ها را تمبر زده اند، معاملات مواد مخدر را نقض می کنند، حلقه های قاچاق مواد مخدر را از بین می برند، قربانیان بیش از حد مواد مخدر را نجات می دهند، حتی از خودکشی جلوگیری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I was about to learn how to quash hunger.
[ترجمه گوگل]نزدیک بود یاد بگیرم چگونه گرسنگی را از بین ببرم
[ترجمه ترگمان]می خواستم یاد بگیرم که چطور این گرسنگی را نادیده بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The applicant seek judicial review to quash the bind - over order.
[ترجمه گوگل]متقاضی به دنبال بررسی قضایی برای لغو حکم الزام آور است
[ترجمه ترگمان]متقاضی به دنبال بررسی قضایی برای فرو نشاندن نظم به ترتیب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. While European regulators didn't outright quash that deal, they outlined harsh conditions required to gain approval.
[ترجمه گوگل]در حالی که تنظیم‌کننده‌های اروپایی به طور کامل این معامله را لغو نکردند، اما شرایط سختی را که برای کسب تایید لازم است را مشخص کردند
[ترجمه ترگمان]در حالی که قانونگذاران اروپایی به طور کامل این معامله را نادیده نگرفتند، شرایط سخت مورد نیاز برای تصویب را بیان کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The applicant sought judicial review to quash the bin - dover order.
[ترجمه learner] تصحیح :bind - over
|
[ترجمه learner] متقاضی به دنبال بررسی قضایی برای لغو حکم الزام آور بود
|
[ترجمه گوگل]متقاضی برای ابطال حکم بن دوور به دنبال بررسی قضایی بود
[ترجمه ترگمان]متقاضی به دنبال بررسی قضایی برای فرو نشاندن دستور bin بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The applicant seeks judicial review to quash the order.
[ترجمه گوگل]متقاضی برای ابطال حکم به دنبال رسیدگی قضایی است
[ترجمه ترگمان]متقاضی به دنبال بررسی قضایی برای فرونشاندن نظم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باطل کردن (فعل)
abrogate, annul, cancel, override, undo, invalidate, void, frank, derogate, dispense, frustrate, disannul, invalid, quash, strike out

نقض کردن (فعل)
break, breach, gainsay, reverse, violate, quash, contravene, disaffirm, infract

له کردن (فعل)
squelch, weigh, squash, pummel, contuse, quash, maul, squish, mangle, squeeze, rase, scotch

با ضربه زدن (فعل)
quash

الغا کردن (فعل)
quash

تخصصی

[حقوق] نقض کردن، باطل کردن، لغو کردن

انگلیسی به انگلیسی

• suppress, quell, put down forcibly; invalidate, annul
if someone in authority quashes a decision or judgement, they officially reject it so that it is no longer legally valid.
if someone in authority quashes something such as a movement of resistance or a rumour, they destroy it or end it firmly.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To stop something forcefully
🔍 مترادف: Suppress
💡 معادل فارسی: سرکوب کردن
✅ مثال: The government quickly quashed the rebellion
quash
بر باد فنا رفتن
1 -
To say officially that something, especially an earlier official decision, is no longer to be accepted
رسماً، بویژه یک تصمیم دولتی را رد کردن، امتناع کردن از پذیرش یک تصمیم رسمی
His conviction was quashed in March 1986 after his counsel argued that the police evidence was all lies
...
[مشاهده متن کامل]

In 1844, Smith and his brother Hyrum were arrested in Illinois and charged with treason after attempting to quash public discussion of polygamy and using a local militia
2 -
to forcefully stop something that you do not want to happen
سرکوب کردن، با استفاده از زور، مانع اتفاق چیزی شدن
The revolt was swiftly quashed by government troops
The company moved quickly to quash rumours/speculation that it is losing money

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/quash?q=quash
به صفر رساندن
منع تعقیب
مثال:
That idea seems to have been quashed.
The Guardian ( 2015 )
We urge the government to quash these convictions.
The Guardian ( 2015 )
This has been corrected to say the high court quashed the verdicts.
...
[مشاهده متن کامل]

The Guardian ( 2016 )
All three had their convictions quashed after the relationship between the detective and juror was discovered.
The Guardian ( 2019 )
If the appeal is successful she could face a retrial or her conviction could be quashed.
The Guardian ( 2021 )
If not the Court of Appeal had correctly quashed it.
Times, Sunday Times ( 2011 )
And while Britain's courts can quash administrative acts they cannot abolish primary law.
Times, Sunday Times ( 2006 )
The High Court quashed that verdict last year.
The Sun ( 2016 )
He fought for a decade to clear his name after release until his conviction was quashed by the Court of Appeal last year.
Times, Sunday Times ( 2008 )

1. از بین بردن یا سرکوب کامل؛ رام کردن
2. بطلان، فسخ یا کنار گذاشتن ( قانون، کیفرخواست، تصمیم و غیره )
متوقف کردن stop
ملغی کردن، غیر قانونی اعلام کردن declair invalid
سرکوب کردن put down by force
They lobbied the other members directly to quash the deal
سر کوب کردن
کنار گذاشتن ( در قضاوت در مورد دیگران )

بپرس