اسم ( noun )
حالات: quarries
حالات: quarries
• : تعریف: a large open hole or pit dug for mining stone, marble, gravel, or the like.
- Work in the quarry had ceased long ago, and its huge expanse had filled with water from rain and underground springs.
[ترجمه گوگل] کار در معدن مدتها پیش متوقف شده بود و وسعت عظیم آن از آب باران و چشمه های زیرزمینی پر شده بود
[ترجمه ترگمان] کار معدن را مدت ها پیش متوقف کرده و پهنه وسیع آن از آب باران و چشمه های زیرزمینی پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کار معدن را مدت ها پیش متوقف کرده و پهنه وسیع آن از آب باران و چشمه های زیرزمینی پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quarries, quarrying, quarried
مشتقات: quarriable (adj.)
حالات: quarries, quarrying, quarried
مشتقات: quarriable (adj.)
• (1) تعریف: to take, blast, or cut (stone, marble, or the like) from or as if from a quarry.
• (2) تعریف: to excavate for use as a quarry.
اسم ( noun )
حالات: quarries
حالات: quarries
• (1) تعریف: an animal hunted for food or sport.
• مترادف: game, prey
• مشابه: big game, catch, kill, take
• مترادف: game, prey
• مشابه: big game, catch, kill, take
- They lost track of their quarry at the river.
[ترجمه گوگل] آنها مسیر معدن خود را در رودخانه گم کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها رد quarry را در رودخانه از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها رد quarry را در رودخانه از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: anything that is sought or pursued.
• مترادف: chase, prey
• مشابه: big game, goal, mark, objective, prize, target, victim
• مترادف: chase, prey
• مشابه: big game, goal, mark, objective, prize, target, victim
اسم ( noun )
حالات: quarries
حالات: quarries
• : تعریف: something that is in the shape of a square or diamond, esp. a tile or small windowpane.