quilted

جمله های نمونه

1. a quilted winter coat
پالتو لحاف دوزی شده ی زمستانی

2. His mother quilted a cotton - padded anorak for him.
[ترجمه گوگل]مادرش یک انارک پنبه‌ای برای او لحاف کرد
[ترجمه ترگمان]مادرش یک anorak پنبه دار در دستش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She wore a quilted satin jacket.
[ترجمه گوگل]او یک کت ساتن لحاف پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]لباس ساتن quilted پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He quilted together a collection of short stories within three months.
[ترجمه گوگل]او مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه را ظرف سه ماه جمع آوری کرد
[ترجمه ترگمان]او مجموعه ای از داستان های کوتاه را در عرض سه ماه جمع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She quilted the surface of the jacket with a new pattern.
[ترجمه گوگل]او سطح ژاکت را با یک الگوی جدید لحاف کرد
[ترجمه ترگمان]او سطح نیم تنه را با الگوی تازه ای درست کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The borrowed money was quilted in his belt.
[ترجمه گوگل]پول قرض گرفته شده در کمربند او بسته شده بود
[ترجمه ترگمان]پول قرض گرفته شد و در کمربند او قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He sat with Lula while she quilted, threading needles for her and telling her about his day.
[ترجمه گوگل]او در حالی که لولا لحاف می‌کرد، با او می‌نشست، برای او سوزن می‌زد و از روزش به او می‌گفت
[ترجمه ترگمان]در حالی که سوزن نخ را به سوی او می کشید و در مورد روزش به او می گفت، نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They open the thick navy blue quilted door and when I walk in I am somewhat amazed at what I see.
[ترجمه گوگل]در لحاف ضخیم سرمه ای را باز می کنند و وقتی وارد می شوم تا حدودی از آنچه می بینم شگفت زده می شوم
[ترجمه ترگمان]در را باز می کنند و وقتی وارد می شوم، تا حدی از چیزی که می بینم تعجب می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some were carrying bulky packages covered with thick quilted cloths.
[ترجمه گوگل]برخی بسته های حجیم پوشیده از پارچه های لحاف ضخیم حمل می کردند
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها بسته های بزرگی را حمل می کردند که با cloths ضخیم پوشانده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A quilted armour of dull gold covered him amply.
[ترجمه گوگل]یک زره لحافی از طلای مات به اندازه کافی او را پوشانده بود
[ترجمه ترگمان]زره quilted و طلایی او را فراوان پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Claude Montana's striking suede quilted shell jacket.
[ترجمه گوگل]ژاکت صدفی لحاف دار جیر چشمگیر کلود مونتانا
[ترجمه ترگمان]\"کلود مونتانا\" با نیم تنه پوست کفش جیر تهیه شده از جنس کفش جیر تهیه شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A quilted spread of ground descending an easy slope to the railway lines.
[ترجمه گوگل]گستره‌ای از زمین که از شیب آسانی به سمت خطوط راه‌آهن پایین می‌آید
[ترجمه ترگمان]زمین quilted شده بود و از شیبی آرام به سوی خط آهن سرازیر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A crisp winter morning greeted us with snow quilted in twinkling ice crystals.
[ترجمه گوگل]یک صبح سرد زمستانی با برف پوشیده شده در بلورهای یخ چشمک زن به استقبال ما آمد
[ترجمه ترگمان]یک روز صبح زمستانی سرد زمستانی ما را با برف در مقابل کریستال های یخی خوش آمد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Also popular for travelling are quilted, overblown pseudo-ski jackets in pink or blue that look like duvets rampant.
[ترجمه گوگل]همچنین برای مسافرت، کاپشن‌های اسکی شبه لحاف‌دار و ابری به رنگ صورتی یا آبی که شبیه لحاف‌های رایج هستند، محبوب هستند
[ترجمه ترگمان]همچنین پوشش خز دوزی شده با لباس های صورتی یا آبی که به نظر می رسد رواج زیادی داشته باشد، بسیار محبوب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The seats were cushioned and quilted, the windows glazed with fragments of stained glass.
[ترجمه گوگل]صندلی‌ها بالشتک‌دار و لحاف‌بندی شده بودند، پنجره‌ها با تکه‌های شیشه رنگی پوشیده شده بودند
[ترجمه ترگمان]صندلی ها با quilted و quilted پوشانده شده و پنجره های آن با تکه های شیشه منقوش بسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• filled with soft stuffing, padded; sewed with a quilted pattern
quilted clothes or coverings consist of two layers of fabric with a layer of thick material between them.

پیشنهاد کاربران

روی هم بافته شده، داری لایه های مختلف پارچه روی هم که بهم کوک خوردن و یا دوخته شدن
ضخیم

بپرس