صفت ( adjective )
مشتقات: punctually (adv.), punctuality (n.), punctualness (n.)
مشتقات: punctually (adv.), punctuality (n.), punctualness (n.)
• (1) تعریف: on time; prompt.
• مترادف: prompt
• متضاد: late, tardy, unpunctual
• مشابه: expeditious, on the dot, timely, well-timed
• مترادف: prompt
• متضاد: late, tardy, unpunctual
• مشابه: expeditious, on the dot, timely, well-timed
- a punctual arrival
[ترجمه Aida] یک رسیدن به موقع|
[ترجمه mahshid] وقت شناس|
[ترجمه سید عباس حسینی] یک ورود ( رسیدن ) به موقع ( سر وقت )|
[ترجمه Mohsen] یک ورود به موقع|
[ترجمه گوگل] یک ورود وقت شناس[ترجمه ترگمان] در این موقع درست به موقع رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: habitually on time.
• متضاد: unpunctual
• مشابه: regular, reliable
• متضاد: unpunctual
• مشابه: regular, reliable
- a punctual friend
[ترجمه گوگل] یک دوست وقت شناس
[ترجمه ترگمان] یک دوست خوب و وقت شناس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک دوست خوب و وقت شناس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید