اسم ( noun )
• (1) تعریف: a brief, forceful emission of breath, air, or vapor.
• مشابه: gust
• مشابه: gust
- a puff of smoke
[ترجمه گوگل] یک پف دود
[ترجمه ترگمان] دود غلیظی از آن بیرون می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دود غلیظی از آن بیرون می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the sound made by this emission.
• (3) تعریف: the substance that is emitted in a puff.
• (4) تعریف: an instance of inhalation and exhalation, as when smoking tobacco.
• مشابه: drag, pull
• مشابه: drag, pull
• (5) تعریف: a light pastry, often filled with a sweet cream or custard mixture.
• (6) تعریف: a small, soft cosmetic pad.
- a powder puff
• (7) تعریف: a section of material that has been gathered to create fullness, as in the sleeve of a garment.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: puffs, puffing, puffed
حالات: puffs, puffing, puffed
• (1) تعریف: to emit in short, strong gusts or blasts.
- The smokestack puffed a thick, black cloud of smoke.
[ترجمه گوگل] دودکش ابر غلیظ و سیاهی از دود را پف کرد
[ترجمه ترگمان] دودکش ساختمان ابری غلیظ و سیاه از دود بلند شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دودکش ساختمان ابری غلیظ و سیاه از دود بلند شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to inhale smoke from (a cigarette or cigar); smoke.
• (3) تعریف: to cause to swell or inflate.
• مشابه: billow, bloat, distend
• مشابه: billow, bloat, distend
- His ankle was puffed up from the sprain.
[ترجمه گوگل] مچ پایش از رگ به رگ شدن پف کرده بود
[ترجمه ترگمان] قوزک پایش از پیچ خوردگی پا به باد رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قوزک پایش از پیچ خوردگی پا به باد رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to inflate with conceit or pride.
• (5) تعریف: to make (hair, the sleeve of a garment, or the like) fuller.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: puff up
عبارات: puff up
• (1) تعریف: to breathe rapidly and with great force; pant.
• مشابه: pant
• مشابه: pant
- The runner was puffing after the first mile.
[ترجمه گوگل] دونده بعد از اولین مایل پف می کرد
[ترجمه ترگمان] دونده بعد از یک مایل اول نفس نفس می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دونده بعد از یک مایل اول نفس نفس می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to blow or release short gusts of air, smoke, or the like.
• مشابه: gust
• مشابه: gust
• (3) تعریف: to inhale smoke from a cigarette, cigar, or pipe.
• (4) تعریف: to become swollen or inflated; swell.
• مشابه: bloat, bosom
• مشابه: bloat, bosom
- His bruised eye puffed up.
[ترجمه گوگل] چشم کبودش پف کرد
[ترجمه ترگمان] چشم کبود شده اش از جا بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چشم کبود شده اش از جا بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید