صفت ( adjective )
مشتقات: prudently (adv.)
مشتقات: prudently (adv.)
• (1) تعریف: having or showing wisdom and caution in practical matters; sensible.
• مترادف: judicious, sagacious, sage, wise
• متضاد: impolitic, imprudent, rash, reckless, unwise
• مشابه: careful, cautious, discerning, levelheaded, politic, practical, safe, sapient, sensible, well
• مترادف: judicious, sagacious, sage, wise
• متضاد: impolitic, imprudent, rash, reckless, unwise
• مشابه: careful, cautious, discerning, levelheaded, politic, practical, safe, sapient, sensible, well
- Being naturally prudent, she was not inclined to take such a risk.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که به طور طبیعی محتاط بود، تمایلی به پذیرش چنین ریسکی نداشت
[ترجمه ترگمان] او که طبیعتا محتاط بود، مایل نبود چنین ریسکی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او که طبیعتا محتاط بود، مایل نبود چنین ریسکی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Postponing the expansion was a prudent decision.
[ترجمه علی پ] به تعویق انداختن گسترش مرز اقدامی سنجیده بود.|
[ترجمه گوگل] به تعویق انداختن توسعه یک تصمیم محتاطانه بود[ترجمه ترگمان] از سوی دیگر، این توسعه یک تصمیم عاقلانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: characterized by wise or careful planning for the future; provident.
• مترادف: provident
• متضاد: improvident
• مشابه: careful, deliberate, farsighted, judicious, practical, shrewd
• مترادف: provident
• متضاد: improvident
• مشابه: careful, deliberate, farsighted, judicious, practical, shrewd
- They've made prudent retirement plans.
[ترجمه گوگل] آنها برنامه های محتاطانه ای برای بازنشستگی تنظیم کرده اند
[ترجمه ترگمان] برنامه های بازنشستگی محتاطانه ای انجام دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برنامه های بازنشستگی محتاطانه ای انجام دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: aware of the probable consequences of one's actions.
• مترادف: circumspect, discreet, mindful
• متضاد: imprudent, rash, reckless, shortsighted
• مشابه: cautious, chary, guarded, judicious, mindful, possible, safe, wary
• مترادف: circumspect, discreet, mindful
• متضاد: imprudent, rash, reckless, shortsighted
• مشابه: cautious, chary, guarded, judicious, mindful, possible, safe, wary
- On these occasions, she was always prudent in her choice of words.
[ترجمه گوگل] در این مواقع او همیشه در انتخاب کلمات محتاط بود
[ترجمه ترگمان] در این موارد او همیشه در انتخاب کلمات محتاط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در این موارد او همیشه در انتخاب کلمات محتاط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید