فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: provides, providing, provided
حالات: provides, providing, provided
• (1) تعریف: to supply (necessary things); furnish.
• مترادف: furnish, purvey, serve, supply
• متضاد: deprive, refuse, withhold
• مشابه: accommodate, afford, allow, find, give, provision, victual
• مترادف: furnish, purvey, serve, supply
• متضاد: deprive, refuse, withhold
• مشابه: accommodate, afford, allow, find, give, provision, victual
- The school provides textbooks to the students.
[ترجمه Ali] این مدرسه به دانش آموزان کتابهای درسی ارائه می دهد.|
[ترجمه Kiyana] مدرسه کتاب ها را به دانش آموزان تحمیل می کند.|
[ترجمه T] مدرسه کتابهارا برای دانش آموزان تدارک میبیند|
[ترجمه mohammad] مدرسه کتابهای درسی دانش آموزان راتهیه کرده است|
[ترجمه محمد حسین شاه علی] این مدرسه به دانش آموزان کتابهای درسی میدهد|
[ترجمه kimia] مدرسه کتاب های درسی برای دانش آموزان ارائه کرده است|
[ترجمه ...] مدرسه کتاب های درسی را برای دانش آموزان ارائه می کند|
[ترجمه شان] این مدرسه، برای دانش آموزان کتاب های درسی فراهم کرده است.|
[ترجمه غلامرضا ثمری] مدرسه, کتابهای درسی رو برای دانش آموزان تامین می کنه.|
[ترجمه گوگل] مدرسه کتاب های درسی را در اختیار دانش آموزان قرار می دهد[ترجمه ترگمان] این مدرسه کتاب های درسی را برای دانش آموزان فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to supply things that are needed to.
- The relief agency provided the earthquake victims with food.
[ترجمه Behzaf] آژانس امداد رسانی برای قربانیان زلزله غذا ارائه داد|
[ترجمه A.A] نیروهای امدادی غذای زلزله زدگان را تامین کردند|
[ترجمه شان] آژانس ( ماموران ) امداد، برای قربانیان زمین لرزه، غذا فراهم کردند.|
[ترجمه نورمحمدی] امدادگران غذا در اختیار زلزله زدگان گذاشتند.|
[ترجمه گوگل] سازمان امداد به زلزله زدگان غذا داد[ترجمه ترگمان] آژانس امداد رسان با غذا، قربانیان زلزله را تامین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to make available for use; afford.
• مترادف: afford, offer, proffer, tender
• مشابه: administer, carry, extend, fulfill, give, implement, perform, render, serve
• مترادف: afford, offer, proffer, tender
• مشابه: administer, carry, extend, fulfill, give, implement, perform, render, serve
- The volunteer organization provides an important service within the community.
[ترجمه گوگل] سازمان داوطلبانه خدمات مهمی را در جامعه ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان] سازمان داوطلب خدمت مهمی را در جامعه ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سازمان داوطلب خدمت مهمی را در جامعه ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The store provides shopping carts for the use of their customers.
[ترجمه گوگل] این فروشگاه سبدهای خرید را برای استفاده مشتریان خود فراهم می کند
[ترجمه ترگمان] این فروشگاه کارت های خرید را برای استفاده از مشتریان خود تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این فروشگاه کارت های خرید را برای استفاده از مشتریان خود تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to arrange or specify beforehand.
• مشابه: forearm, guard against, specify
• مشابه: forearm, guard against, specify
- This law provides that speeders will be fined.
[ترجمه گوگل] این قانون پیش بینی می کند که سرعت گیران جریمه می شوند
[ترجمه ترگمان] این قانون مقرر می دارد که جریمه نقدی جریمه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این قانون مقرر می دارد که جریمه نقدی جریمه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: providable (adj.), provider (n.)
مشتقات: providable (adj.), provider (n.)
• (1) تعریف: to take precautionary action (usu. fol. by for or against).
• مترادف: prepare, stock up, store up
• مشابه: gear up, guard
• مترادف: prepare, stock up, store up
• مشابه: gear up, guard
- The village provided for a harsh winter.
[ترجمه مهرناز] دهکده برای زمستان سخت آماده است.|
[ترجمه شان] دهکده خود را برای یک زمستان سخت، آماده ( تجهیز ) کرد.|
[ترجمه گوگل] این روستا زمستان سختی را فراهم می کرد[ترجمه ترگمان] دهکده برای زمستان سخت فراهم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to supply necessities such as money (often fol. by for).
• مترادف: attend, deliver, minister
• متضاد: neglect
• مشابه: care for, cater, outfit, serve
• مترادف: attend, deliver, minister
• متضاد: neglect
• مشابه: care for, cater, outfit, serve
- She provides for her children.
[ترجمه گوگل] او خرج فرزندانش را می دهد
[ترجمه ترگمان] او بچه هایش را تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او بچه هایش را تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to make an arrangement, agreement, or condition.
• مترادف: deliver, perform, yield
• مشابه: carry out, cater
• مترادف: deliver, perform, yield
• مشابه: carry out, cater
- The system provides for free medical care.
[ترجمه گوگل] این سیستم خدمات پزشکی رایگان را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان] این سیستم مراقبت های پزشکی رایگان را تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این سیستم مراقبت های پزشکی رایگان را تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید