proof

/ˈpruːf//pruːf/

معنی: محک، اثبات، نشانه، عیار، برهان، مدرک، ملاک، چرک نویس، گواه، دلیل، مقیاس خلوص الکل
معانی دیگر: دلیل آوری، استوانش، شاهد، فرنود، سند، مصداق، آزمون، امتحان، آزمایش، (قدیمی - بیشتر در مورد زره) استحکام، محکمی، نمونه ی چاپی، نمونه ی چاپخانه، خبر، (ریاضی) برهان، بازنمود، مقاوم، پایدار، ایستا، (نوشابه) دارای الکل به مقدار استاندارد (استانده)، نمونه ی چاپی (یا عکسی و غیره) برداشتن، نمونه ی آزمایشی برداشتن، (نوشابه) میزان الکل (رجوع شود به: proof spirit)، درجه ی خلوص الکل، (عکاسی) نمونه ی عکس، نسخه ی آزمایشی، (گردآوری سکه) سکه هایی که به منظور خاص (مثلا یادبود) ضرب شده، سکه ی ویژه، (حقوق) دلایل و مدارک جرم، ایمن، مصون، درامان، (مخفف) رجوع شود به: proofread، (پارچه و غیره را در برابر آب یا گاز و غیره) نفوذ ناپذیر کردن، چرکنویس
proof _
پسوند: ضد، پاد، مقاوم

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
(1) تعریف: unable to be penetrated by (something specified).

- waterproof
[ترجمه گوگل] ضدآب
[ترجمه ترگمان] ضد آب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- burglarproof
[ترجمه mahdisan] ضد حریق
|
[ترجمه گوگل] ضد سرقت
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- fireproof
[ترجمه گوگل] نسوز
[ترجمه ترگمان] ضد آتش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: able to resist or withstand, or protected from or against, (something specified).

- rustproof
[ترجمه محمد] زنگ نزن
|
[ترجمه گوگل] ضد زنگ
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- heatproof
[ترجمه محمد] جد
|
[ترجمه محمد] حرارت دادن
|
[ترجمه سارا] ضد حرارت
|
[ترجمه گوگل] ضد حرارت
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: evidence that proves the truth or existence of something.
مترادف: demonstration, evidence, substantiation
مشابه: documentation, support, testimony, token, warrant

(2) تعریف: a demonstration or proving.
مترادف: demonstration
مشابه: manifestation, verification

(3) تعریف: the act or process of testing for truth or quality.
مترادف: test
مشابه: assay, assessment, examination, inspection, scrutiny

- We will put them to the proof.
[ترجمه ابوالفضل گرمنجانی] ما انها را به اثبات خواهیم رساند.
|
[ترجمه محمد] ما آن ها را به اثبات خواهیم رساند
|
[ترجمه گوگل] ما آنها را به اثبات می رسانیم
[ترجمه ترگمان] ما آن ها را به اثبات می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: measurement of alcohol in a beverage in relation to a standard of strength.

- 90 proof gin
[ترجمه گوگل] جین اثبات 90
[ترجمه ترگمان] نود و سه بار جین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a trial piece of printed matter used for detecting mistakes before final printing.
مترادف: galley, galley proof

(6) تعریف: a photograph printed for testing purposes.
مشابه: photograph, print

(7) تعریف: in mathematics, an operation to verify the correctness of a solution.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: resistant to penetration or damage; impenetrable; impervious.
مترادف: impenetrable, impermeable, impervious, tight
مشابه: impregnable, repellent, resistant, treated, waterproof

- proof against water
[ترجمه گوگل] اثبات در برابر آب
[ترجمه ترگمان] اثباتی بر آب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having standard alcoholic strength.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: proofs, proofing, proofed
(1) تعریف: to check for flaws; test.
مترادف: check, test
مشابه: evaluate, examine, inspect

(2) تعریف: to make resistant to damage or penetration.
مشابه: waterproof

(3) تعریف: to proofread.
مترادف: proofread
مشابه: edit, redact
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to proofread.
مترادف: proofread

جمله های نمونه

1. proof theory
نظریه ی برهان

2. proof whiskey
ویسکی دارای الکل به میزان معمول

3. no proof of identity is needed
نیازی به اثبات هویت نیست.

4. ocular proof
اثبات بصری

5. the proof of a theory
اثبات یک نظریه

6. to proof a negative
از فیلم عکاسی نمونه گرفتن

7. written proof
مدرک کتبی

8. living proof
گواه زنده،اثبات عینی

9. the proof of the pudding is in the eating
مشک آنست که خود ببوید نه آنکه عطار گوید

10. a wind proof coat
پالتو بادشکن

11. armor of proof
زره پر استحکام

12. faith is proof against temptation
ایمان در برابر وسوسه مقاوم است.

13. he is proof against criticism
انتقاد خم به ابرویش نمی آورد.

14. the first proof of this book was full of errors
نمونه ی اول این کتاب پر از غلط بود.

15. crisis is the proof of a man's personality
بحران محک شخصیت مرد است.

16. the burden of proof
مسئولیت اثبات ادعا

17. we have positive proof that he is guilty
ما دلایل قطعی در دست داریم که او گناهکار است.

18. put to the proof
در محک آزمایش قراردادن،در معرض سنجش قرار دادن

19. a theory susceptible of proof
یک تئوری قابل اثبات

20. later experiment illustrated the proof of her claim
تجربیات بعدی،صحت ادعای او را روشن کرد.

21. i am in love; my proof (is) this shredded heart
من عاشقم ; گواه من این قلب چاک چاک

22. your claim is incapable of proof
ادعای شما قابل اثبات نیست.

23. darwin adduced the fossil record as proof for his theory
داروین از تاریخ فسیل ها برای اثبات نظریه ی خود استفاده کرد.

24. belief in the existence of god needs no proof
ایمان به وجود خدا نیازی به اثبات ندارد.

25. since you are accusing him, the burden of proof is on you
چون او را متهم می کنی مسئول اثبات ادعای خود هستی.

26. There is no proof that the knife belonged to her.
[ترجمه حمید سرفرازیان] هیچ دلیلی دال بر این که چاقو متعلق به اوست در دست نیست.
|
[ترجمه گوگل]هیچ مدرکی وجود ندارد که چاقو متعلق به او باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ مدرکی وجود نداره که اون چاقو متعلق به اون باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. We have no positive proof of her guilt.
[ترجمه گوگل]ما هیچ مدرک مثبتی دال بر گناهکاری او نداریم
[ترجمه ترگمان]ما هیچ مدرک مثبتی از گناه اون نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Can you provide any proof of identity?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید مدرکی برای اثبات هویت ارائه دهید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید مدرکی برای هویت ارائه کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. We have abundant proof of his guilt.
[ترجمه گوگل]ما مدارک فراوانی دال بر گناهکاری او داریم
[ترجمه ترگمان]ما دلایل زیادی از گناه او داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Keep the receipt as proof of purchase.
[ترجمه گوگل]رسید را به عنوان مدرک خرید نگه دارید
[ترجمه ترگمان]دریافت را به عنوان اثباتی برای خرید نگاه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محک (اسم)
acid test, benchmark, test, criterion, touchstone, proof, exam, examination, examen, pons asinorum

اثبات (اسم)
affirmation, assertion, proof, show, demonstration, proving, substantiation, argument, ascertainment, positivity, predication

نشانه (اسم)
allegory, proof, indication, token, sign, mark, emblem, symptom, reminiscence, presage, omen, impress, sacrament, marker, portent

عیار (اسم)
proof, alloy, cutie, carat, shifter, assay, karat, rover, trickster, dodger

برهان (اسم)
proof, argument, logic

مدرک (اسم)
proof, document, evidence, lead, testimony, witness, record, clue, voucher, muniment

ملاک (اسم)
support, ground, reason, criterion, proof, exemplar, pattern, sample, landowner, landlord, landholder

چرک نویس (اسم)
scratch, proof, draft, scratchpad

گواه (اسم)
proof, evidence, witness, testifier, voucher, warranter

دلیل (اسم)
reason, proof, testimony, sake, symptom

مقیاس خلوص الکل (اسم)
proof

تخصصی

[صنعت] برهان، دلیل، اثبات
[حقوق] دلیل، اثبات، گواهی، مدرک
[نساجی] نمونه گیری در چاپ - غیر قابل نفوذ - دلیل - نشانه -آزمایش - درجه - مقاوم
[ریاضیات] اثبات، دلیل، برهان

انگلیسی به انگلیسی

• substantiation, demonstration; corroboration, evidence; trial print that is inspected for errors (printing)
make resistant; make impervious; make a trial print for proofreading; proofread, edit
resistant, invulnerable; impervious, sealed; durable, capable of withstanding; used in proofreading, serving as a trial print
-proof combines with nouns to form adjectives which indicate that something cannot be damaged by a particular thing or person.
proof is a fact or a piece of evidence which shows that something is true or exists.
a proof is a first printed copy of something such as a book. it is produced so that mistakes can be corrected before more copies are printed.
proof is used after a number to show the alcoholic strength of a drink such as whisky or brandy.

پیشنهاد کاربران

تاییدیه.
هرچیزی یا مدرکی که گواه بر تایید چیز دیگری باشد.
مدرک
مثال: She presented proof of her qualifications for the job.
او مدرک تأیید صلاحیت هایش برای شغل را ارائه داد.
قضیه
do you have any proof?
اسم آلبوم بوی بند/گروه جهانـی بی تی اس
با پیوستن به بعضی کلمه ها در فارسی پسوند ضد میگیرن مث: Bullet proof & waterproof
بعضی جاها هم به معنای مدرک نقیض چیزی بودن ( to be the proof of something )
اینو با prove اشتباه نگیرید
توی پخت نون، به معنی تخمیر یا آخرین پف کردن خمیر قبل از پخته شدنه
Evidence that help us to show something is true Keep you receipts as proof
در وکالت : قرینه
Indisputable proof
قرینه قطعی
Fly proof
نصب کردن تورهای که برای جلوگیری مگس به داخل
fly proof
ضد مگس ( دامپروری )
اثبات، برهان، دلیل، مدرک
Proof of Work
الگوریتم اثبات کار ( در موضوع ارزهای دیجیتال )
گواه اثبات کار
مدرک
شواهد
دلیل
proof ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: ورآمدن 1
تعریف: عمل افزایش حجم خمیر براثر تخمیر، قبل یا بعد از شکل دادن خمیر
مدرک
گواهی
سند
عایق
ضد
Mosquito proof : پشه بند
بوته آزمایش
گواهی ، مدرک.
Ducument=سند ، مدرک.
دلیل قابل اثبات
There are plenty of geological proof to consider
یک عالمه دلیل قابل اثبات زمین شناسانه وجودارد که درنظر بگیریم
evidence
1 - سند و مدرک
2 - ضد
3 - عکس خام ( بدون رتوش و افکت )
Adjective :
مقاوم
Verb :
ضدآب کردن پارچه
فعال کردن مخمر ( مانند خمیرمایه نان ) با افزودن آب به آن
۱ - مدرک ( که قطعیه و باعث اثبات جرم، واقعه، تیئوری و . . . میشه )
ولی evidence قطعی نیست و ممکنه رد بشه
۲ - پسوند:
bulletproof ضد گلوله
waterproof ضد آب
oven proof ضد گرما ( که میشود داخل فر قرار داد )
Emily showed her passport as proof of her identity
امیلی پاسپورتش رو به عنوان نشانه ی هویتش نشون داد↗️
دلایل اثبات
مصداق، مدرک مثبته
حجیت
معنی انگلیسی:
Evidence that shows or help to show that
something is true or is a fact
معنی فارسی:
شواهدی که نشان می دهد چیزی درست یا واقعیت است.
دلیل_مدرک
مقاوم
اثبات
Impervious
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس