promiscuity

/ˌproməˈskjuːəti//ˌprɒmɪˈskjuːɪti/

معنی: بی قاعدگی، بیقیدی در امور اخلاقی و جنسی
معانی دیگر: بی بند و باری (به ویژه در امور جنسی)، بی عفتی، بی ناموسی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: promiscuities
(1) تعریف: the state or condition of being promiscuous.
متضاد: chastity, virtue

(2) تعریف: a promiscuous sexual encounter.

(3) تعریف: a diverse mixture; jumble.

جمله های نمونه

1. He has recently urged more tolerance of sexual promiscuity.
[ترجمه گوگل]او اخیراً خواستار تساهل بیشتر در مورد هرزگی جنسی شده است
[ترجمه ترگمان]او به تازگی تحمل بیشتر و تحمل آمیزش جنسی را داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Promiscuity is like never reading past the first page. Monogamy is like reading the same book over and over. Mason Cooley
[ترجمه گوگل]بی بند و باری مثل این است که هرگز صفحه اول را نخوانده باشید تک همسری مثل این است که یک کتاب را بارها و بارها بخوانید میسون کولی
[ترجمه ترگمان]Promiscuity مثل این است که هیچ وقت از صفحه اول کتاب نمی خواند Monogamy مثل خواندن همان کتاب بارها و بارها است می سون کولی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Although most birds are monogamous, promiscuity is not unusual among brood parasites.
[ترجمه گوگل]اگرچه بیشتر پرندگان تک همسر هستند، اما بی بند و باری در میان انگل های مولدین غیرعادی نیست
[ترجمه ترگمان]اگر چه بیشتر پرندگان، تک همسر هستند، اما بیبندوباری جنسی در میان این انگل ها غیر معمول نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Female promiscuity in monkeys and apes can be explained by the need to share paternity among many males to prevent infanticide.
[ترجمه گوگل]بی بند و باری ماده در میمون ها و میمون ها را می توان با نیاز به اشتراک پدری در میان بسیاری از نرها برای جلوگیری از کودک کشی توضیح داد
[ترجمه ترگمان]هرزگی زنان در میمون ها و میمون ها را می توان با نیاز به به اشتراک گذاشتن پدر در میان بسیاری از مردان برای جلوگیری از کشتن نوزاد توضیح داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sometimes there is promiscuity, when a woman confuses physical intimacy with emotional commitment.
[ترجمه جلیل خلیلی] گاهی اوقات، بی بندوباری جنسی زمانی رخ می دهد که زنی صمیمیت جسمی را با تعهد عاطفی اشتباه می گیرد.
|
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات بی بند و باری وجود دارد، زمانی که یک زن صمیمیت فیزیکی را با تعهد عاطفی اشتباه می گیرد
[ترجمه ترگمان]گاهی بی نظمی وجود دارد، در حالی که یک زن، صمیمیت فیزیکی را با تعهد عاطفی گیج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. excessive drinking and promiscuity.
[ترجمه گوگل]افراط در نوشیدن و بی بندوباری
[ترجمه ترگمان]مشروب و آمیزش زیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I am referring to a level of promiscuity which even the most liberal heterosexual would regard as immoral.
[ترجمه گوگل]من به سطحی از هرزگی اشاره می کنم که حتی لیبرال ترین دگرجنس گرایان نیز آن را غیراخلاقی می دانند
[ترجمه ترگمان]من به سطحی از اختلاط جنسی اشاره می کنم که حتی the همجنس باز هم آن را غیراخلاقی تلقی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Remember, masturbation, promiscuity, homosexuality and nymphomania were once classified as psychiatric diseases too.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید، خودارضایی، بی بند و باری، همجنس گرایی و نیمفومانیا زمانی به عنوان بیماری های روانپزشکی طبقه بندی می شدند
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باشید، استمنا، آمیزش جنسی، همجنس گرایی و nymphomania زمانی به عنوان بیماری های روانی طبقه بندی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In fact, bonobo promiscuity seems to be an example of this.
[ترجمه گوگل]در واقع به نظر می رسد بی بند و باری بونوبو نمونه ای از این موضوع باشد
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، به نظر می رسد که بونوبو از این ازدواج ها، یک نمونه از این مساله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This seems to be linked to Papuans' relative promiscuity: the majority of Papuan men report multiple sexual partners.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که این به بی بندوباری نسبی پاپوآیی ها مرتبط باشد: اکثر مردان پاپوآیی چندین شریک جنسی را گزارش می دهند
[ترجمه ترگمان]این به نظر می رسد که با بیبندوباری جنسی نسبی مرتبط است: اکثر مردان Papuan، چندین شریک جنسی را گزارش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Promiscuity went unpunished, divorce was permitted.
[ترجمه گوگل]فحشا بدون مجازات ماند، طلاق مجاز شد
[ترجمه ترگمان]Promiscuity بدون مجازات باقی ماند، طلاق مجاز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His is a hellish promiscuity, desperate not so much for love as for loss.
[ترجمه گوگل]او یک هرزگی جهنمی است، نه آنقدر از عشق که از دست دادن
[ترجمه ترگمان]این آمیزش جهنمی است، و نه به اندازه از دست دادن عشق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But those who dismiss monogamy as a strategy fail to consider the long-term consequences of maintaining a culture of promiscuity.
[ترجمه گوگل]اما کسانی که تک همسری را به عنوان یک استراتژی رد می کنند، عواقب بلندمدت حفظ فرهنگ هرزگی را در نظر نمی گیرند
[ترجمه ترگمان]اما کسانی که تکگانی را به عنوان یک استراتژی نادیده می گرفتند، پیامدهای بلندمدت حفظ فرهنگ بی بندوباری را در نظر می گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mary was so chagrined that she threw herself into a life of promiscuity.
[ترجمه گوگل]مریم به قدری ناراحت بود که خود را به زندگی بی بند و باری انداخت
[ترجمه ترگمان]مری آنقدر ناراحت بود که خود را به یک زندگی درهم گره انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There were flings, of course, but Nicholas was inept at all forms of promiscuity except gossip.
[ترجمه گوگل]البته کتک‌هایی هم وجود داشت، اما نیکلاس در همه انواع بی‌حوصلگی به جز شایعات ناتوان بود
[ترجمه ترگمان]البته ممکن بود که او را به حال خود رها کنند، اما نیکلای در تمام اشکال درهم و برهم، غیر از غیبت، بی دست و پا جلوه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی قاعدگی (اسم)
abnormality, irregularity, promiscuity, eccentricity, jog

بی قیدی در امور اخلاقی و جنسی (اسم)
promiscuity

انگلیسی به انگلیسی

• mixture, haphazard blend; wantonness, licentiousness; state of engaging in frequent sexual relations
promiscuity is the behaviour of someone who has sex with many different people; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

Having many sexual partners or engaging in sexual activity frequently with different people, often without commitment, exclusivity, or emotional connection.
It's not just about the number — it's also about lack of selectiveness or emotional ties.
بی بندوباری جنسی ( داشتن روابط جنسی متعدد و آزاد با افراد مختلف ) اسم
Example: Promiscuity can lead to health risks.
هرزگی ( داشتن روابط جنسی نامشروع و بی قید و بند ) اسم
Example: Society often judges women harshly for promiscuity.
...
[مشاهده متن کامل]

روابط جنسی آزاد ( داشتن رابطه جنسی خارج از چهارچوب ازدواج و تعهد ) اسم
Example: He has belief about his choice about Promiscuity

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : promiscuity
✅️ صفت ( adjective ) : promiscuous
✅️ قید ( adverb ) : promiscuously
تعدد روابط جنسی
بی بندوباری جنسی
شهوت رانی