اسم ( noun )
• (1) تعریف: any undertaking that requires great effort or organization.
• مترادف: enterprise, undertaking, work
• مشابه: activity, assignment, campaign, job, operation, task, venture
• مترادف: enterprise, undertaking, work
• مشابه: activity, assignment, campaign, job, operation, task, venture
- The project of renovating the historic church will take years.
[ترجمه گوگل] پروژه بازسازی کلیسای تاریخی سال ها طول خواهد کشید
[ترجمه ترگمان] بازسازی این کلیسای تاریخی سال ها طول خواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازسازی این کلیسای تاریخی سال ها طول خواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His latest project is to put up shelves in the living room.
[ترجمه گوگل] آخرین پروژه او قرار دادن قفسه در اتاق نشیمن است
[ترجمه ترگمان] آخرین پروژه او قرار دادن قفسه ها در اتاق نشیمن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آخرین پروژه او قرار دادن قفسه ها در اتاق نشیمن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an academic undertaking involving research.
• مشابه: enterprise, research, study, undertaking, work
• مشابه: enterprise, research, study, undertaking, work
- She's at the library doing research for her science project.
[ترجمه گوگل] او در کتابخانه است و برای پروژه علمی خود تحقیق می کند
[ترجمه ترگمان] او در کتابخانه مشغول انجام تحقیقاتی برای پروژه علوم او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در کتابخانه مشغول انجام تحقیقاتی برای پروژه علوم او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (sometimes pl.) a large group of residential buildings, usually built with public money.
• مشابه: development
• مشابه: development
- The city is building a housing project for the elderly in this neighborhood.
[ترجمه گوگل] شهر در حال ساخت پروژه اسکان سالمندان در این محله است
[ترجمه ترگمان] این شهر در حال ساخت یک پروژه مسکونی برای افراد مسن در این محله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شهر در حال ساخت یک پروژه مسکونی برای افراد مسن در این محله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When my dad lost his job, we moved into the projects.
[ترجمه گوگل] وقتی پدرم شغلش را از دست داد، ما وارد پروژهها شدیم
[ترجمه ترگمان] زمانی که پدرم شغلش را از دست داد، ما وارد پروژه ها شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زمانی که پدرم شغلش را از دست داد، ما وارد پروژه ها شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: projects, projecting, projected
حالات: projects, projecting, projected
• (1) تعریف: to throw or cast forward or outward.
• مشابه: butt, cast, emit, extend, fling, radiate, send, throw, transmit
• مشابه: butt, cast, emit, extend, fling, radiate, send, throw, transmit
- He projects the image of a hero.
[ترجمه فائزه زارعکار] اوتصویر یک قهرمان راطراحی کرد|
[ترجمه حسناحاجیان] او تصویری ( واقعی ) است از یک قهرمان|
[ترجمه Mojtaba] او تصویر یک قهرمان را به نمایش میگذارد.|
[ترجمه گوگل] او تصویر یک قهرمان را به نمایش می گذارد[ترجمه ترگمان] او تصویر یک قهرمان را در نظر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her acting coach taught her how to project her voice.
[ترجمه گوگل] مربی بازیگری او به او یاد داد که چگونه صدایش را پخش کند
[ترجمه ترگمان] مربی بازیگری او به او یاد داد چطور صدایش را پروژه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مربی بازیگری او به او یاد داد چطور صدایش را پروژه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to plan or propose.
• مترادف: design, plan, propose
• مشابه: contrive, devise, draft, frame, invent, outline, present, scheme
• مترادف: design, plan, propose
• مشابه: contrive, devise, draft, frame, invent, outline, present, scheme
- They're projecting a joint venture between their company and ours.
[ترجمه گوگل] آنها در حال طرح ریزی یک سرمایه گذاری مشترک بین شرکت خود و ما هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک سرمایه گذاری مشترک بین شرکت و افراد ما را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها یک سرمایه گذاری مشترک بین شرکت و افراد ما را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to estimate or develop in one's imagination.
• مترادف: calculate, estimate, extrapolate
• مشابه: draft, forecast, outline, predetermine, predict
• مترادف: calculate, estimate, extrapolate
• مشابه: draft, forecast, outline, predetermine, predict
- Can you project the cost of this venture?
[ترجمه مبشر] آیا می توانند این کار را پلان نویسی کنید|
[ترجمه Mojtaba] آیا می توانند هزینه این سرمایه گذرای ( ریسکی ) را برآورد کنید.|
[ترجمه گوگل] آیا می توانید هزینه این سرمایه گذاری را پیش بینی کنید؟[ترجمه ترگمان] آیا می توانید هزینه این کار را پروژه کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to externalize (a thought or feeling) and ascribe to another person or thing.
• مشابه: externalize, objectify, transfer
• مشابه: externalize, objectify, transfer
- He says I look down on him, but he's simply projecting his own feelings of inferiority.
[ترجمه گوگل] او میگوید من به او از تحقیر نگاه میکنم، اما او به سادگی احساس حقارت خود را نشان میدهد
[ترجمه ترگمان] او می گوید که من به او نگاه می کنم، اما او فقط احساسات خودش را از خودش بروز می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او می گوید که من به او نگاه می کنم، اما او فقط احساسات خودش را از خودش بروز می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to cause (an image, light, or shadow) to extend forward or appear on a surface.
• مترادف: screen
• مشابه: flash, show
• مترادف: screen
• مشابه: flash, show
- In movie theaters, a machine is used to project film images onto a large screen.
[ترجمه گوگل] در سینماها از دستگاهی برای نمایش تصاویر فیلم بر روی صفحه نمایش بزرگ استفاده می شود
[ترجمه ترگمان] در سالن های سینما، از یک ماشین برای ساخت تصاویر فیلم بر روی یک صفحه بزرگ استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در سالن های سینما، از یک ماشین برای ساخت تصاویر فیلم بر روی یک صفحه بزرگ استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to extend outward; protrude.
• مترادف: jut out, poke out, protrude
• مشابه: beetle, bulge, jut, overhang, poke, pout, start, stick, stick out, tongue
• مترادف: jut out, poke out, protrude
• مشابه: beetle, bulge, jut, overhang, poke, pout, start, stick, stick out, tongue
- A balcony projects from the second floor.
[ترجمه گوگل] پروژه های بالکن از طبقه دوم
[ترجمه ترگمان] یک تراس از طبقه دوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک تراس از طبقه دوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to direct one's voice clearly and forcefully across a large space.
- You will have to project in order for the audience to hear you.
[ترجمه گوگل] برای اینکه مخاطب شما را بشنود باید فرافکنی کنید
[ترجمه ترگمان] شما باید برای حضار پروژه را اجرا کنید تا صدای شما را بشنوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما باید برای حضار پروژه را اجرا کنید تا صدای شما را بشنوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in psychology, to attribute one's own thoughts or feelings to someone else.