private

/ˈpraɪvət//ˈpraɪvɪt/

معنی: سرباز، اعضاء تناسلی، خصوصی، خلوت، شخصی، محرمانه، اختصاصی، خودمانی، خاص، مستور، پوشیده، مخصوص
معانی دیگر: وابسته به خواص، محرم وار، دارای شغل شخصی (غیر دولتی و غیره)، دنج، دور از انظار، کنار افتاده، نهان، نهانی، انزوا طلب، گوشه گیر، نهانجوی، خلوت گرای، فردی، یک نفری، تکی، (جمع) اعضای تناسلی (private parts هم می گویند)، سرباز وظیفه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: restricted to the participation or knowledge of specified people.
مترادف: closed, restricted
متضاد: common, open, public
مشابه: confidential, exclusive, limited, privileged, secret

- I'm sorry, but this is a private meeting and no outsiders are allowed to attend.
[ترجمه زینب♡] متاسفم اما این یک جلسه خصوصی است و هیچ شخص غریبه ای اجازه شرکت در این جلسه را ندارد
|
[ترجمه اسماعیل فیروزی] متاسفم. اما ابن یک جلسه خصوصی است و افراد متفرقه اجازه حضور در ان را ندارند.
|
[ترجمه مسعود منش] این یک گردهمایی نهانی است
|
[ترجمه گوگل] متاسفم، اما این جلسه خصوصی است و افراد خارجی اجازه حضور ندارند
[ترجمه ترگمان] متاسفم، اما این یک ملاقات خصوصی است و هیچ غریبه ای اجازه شرکت در این جلسه را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These papers are private, so I keep them in the locked file cabinet.
[ترجمه سامان کیوانمهر] این اوراق محرمانه است، بنابراین آنها را در کابینه قفل دار فایلها قرار می دهم
|
[ترجمه شان] این اوراق ، محرمانه است ، بنابراین آن ها را در قفسه مقفل ( قفل شده ) پرونده ها، نگهداری می کنم .
|
[ترجمه گوگل] این اوراق خصوصی هستند، بنابراین من آنها را در کابینت پرونده قفل شده نگه می دارم
[ترجمه ترگمان] این کاغذها خصوصی هستند، برای همین آن ها را در قفسه پرونده ها نگه می دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: rightfully personal and not to be shared or intruded upon.
مترادف: innermost, intimate, personal
مشابه: confidential, exclusive, individual, internal, secret, unrevealed

- This is my private opinion, so I'm trusting you not to announce it to others.
[ترجمه گوگل] این نظر خصوصی من است، پس به شما اعتماد دارم که آن را به دیگران اعلام نکنید
[ترجمه ترگمان] این عقیده شخصی من است، بنابراین به شما اعتماد دارم که آن را به دیگران معرفی نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wrote his private thoughts in his journal.
[ترجمه گوگل] او افکار خصوصی خود را در دفتر خود می نوشت
[ترجمه ترگمان] افکار خصوصی خود را در دفتر خاطراتش نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: available only to owners or members and excluding the general public.
مترادف: closed, confined, exclusive, limited, privileged, restricted
متضاد: open, public
مشابه: nonpublic

- The yacht club is a private club, so only members can use the facilities.
[ترجمه گوگل] باشگاه قایق بادبانی یک باشگاه خصوصی است، بنابراین فقط اعضا می توانند از امکانات استفاده کنند
[ترجمه ترگمان] باشگاه تفریحی یک باشگاه خصوصی است، بنابراین تنها اعضا می توانند از امکانات استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of funds or other resources, not coming from the government.
متضاد: public, state
مشابه: individual

- The museum was built with private funds.
[ترجمه گوگل] این موزه با سرمایه شخصی ساخته شده است
[ترجمه ترگمان] این موزه با سرمایه های خصوصی ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: unconnected with public renown; out of the attention of the public.
متضاد: public
مشابه: personal, solitary

- She returned to private life after the governorship.
[ترجمه گوگل] او پس از استانداری به زندگی خصوصی بازگشت
[ترجمه ترگمان] او پس از فرمانداری به زندگی خصوصی بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: of property, owned by an individual or group rather than by the government.
مترادف: personal
متضاد: public, state
مشابه: individual, nonpublic

- It's a private foundation dedicated to helping people move out of poverty.
[ترجمه گلی افجه ] این بنیاد خصوصی وقف کمک به مردم برای رهایی از فقر است
|
[ترجمه شان] این بنیاد خصوصی، وقف کمک به مردم برای رهایی آنان از فقر و ناداری است.
|
[ترجمه گوگل] این یک بنیاد خصوصی است که به مردم کمک می کند تا از فقر خارج شوند
[ترجمه ترگمان] این یک بنیاد خصوصی است که به کمک به مردم برای خروج از فقر اختصاص دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: of a school, supported by money from nongovernment sources.
متضاد: public, state
مشابه: nonpublic, prep, preparatory

- My daughter is attending a private college, but my son is at the state college.
[ترجمه گوگل] دخترم در یک کالج خصوصی تحصیل می کند، اما پسرم در کالج دولتی است
[ترجمه ترگمان] دخترم در یک کالج خصوصی شرکت می کند، اما پسرم در دانشکده دولتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: hidden from view, or preventing persons or things to be viewed by other people.
مترادف: secluded
متضاد: unconcealed
مشابه: concealed, hidden, invisible, isolated, remote, secret

- They found a private spot in the woods.
[ترجمه گوگل] آنها یک نقطه خصوصی در جنگل پیدا کردند
[ترجمه ترگمان] اونا یه نقطه خصوصی توی جنگل پیدا کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They like to sunbathe on their private balcony.
[ترجمه گلی افجه ] انها دوست دارند در بالکن خوصی خود حمام افتاب بگیرند
|
[ترجمه گوگل] آنها دوست دارند در بالکن خصوصی خود آفتاب بگیرند
[ترجمه ترگمان] دوست دارند روی بالکن خصوصی خود بایستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(9) تعریف: tending not to reveal personal information or feelings.
مترادف: discreet, reserved
متضاد: open
مشابه: aloof, close-mouthed, closed, intimate, remote, reticent, shy

- My father is a very private person, so I was surprised when he told me this.
[ترجمه گوگل] پدرم فردی بسیار خصوصی است، بنابراین وقتی این را به من گفت تعجب کردم
[ترجمه ترگمان] پدرم آدم خیلی خصوصی است، بنابراین وقتی این را به من گفت تعجب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: privately (adv.), privateness (n.)
عبارات: in private
(1) تعریف: a soldier belonging to one of the lowest ranks.
مشابه: enlisted man, GI, grunt, regular, soldier

- He was quickly promoted from private to specialist.
[ترجمه گوگل] او به سرعت از خصوصی به متخصص ارتقا یافت
[ترجمه ترگمان] او به سرعت از بخش خصوصی به متخصص ارتقا یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (pl.) the genitals.
مترادف: genitals

- He got kicked in the privates.
[ترجمه گوگل] توی خلوت لگد خورد
[ترجمه ترگمان] با لگد به the زده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. private and/or government property
ملک خصوصی به تنهایی و یا ملک خصوصی و ملک دولتی

2. private ownership of land
مالکیت خصوصی زمین

3. private property
ملک خصوصی

4. private property -- no trespassing allowed!
ملک خصوصی -- ورود غیر مجاز ممنوع است !

5. private welfare foundations
بنیادهای خصوصی رفاهی

6. a private car
اتومبیل شخصی

7. a private citizen
شهروند ناوابسته به دولت

8. a private detective
کارآگاه خصوصی

9. a private dining room
اتاق ناهارخوری دنج

10. a private joke
یک شوخی خودمانی

11. a private matter
مطلب محرمانه

12. a private medical practice
طبابت دکتری که تک (یا برای خودش) کار می کند

13. a private organization
یک سازمان خصوصی

14. a private person
آدم گوشه گیر

15. a private room in a hospital
اتاق خصوصی در بیمارستان

16. a private tutor
معلم خصوصی

17. the private sector
بخش خصوصی

18. go private
(با خرید سهام در دست مردم) شرکت را به مالکیت خصوصی در آوردن

19. in private
به طور خصوصی،محرمانه،در خلوت

20. a buck private
سرباز جز

21. employment in the private section is on the increase
اشتغال در بخش خصوصی رو به افزایش است.

22. he closed his private practice and started working for a clinic
او مطب خصوصی خود را بست و در درمانگاهی مشغول به کار شد.

23. i also gave private lessons
من درس خصوصی هم دادم.

24. she has started taking private students
او شروع کرده است به گرفتن شاگردان خصوصی.

25. please, don't interfere in our private affairs!
لطفا در امور خصوصی ما دخالت نفرمایید!

26. trying to integrate government-owned and private factories was a big mistake
سعی در ادغام کردن کارخانه های دولتی و خصوصی اشتباه بزرگی بود.

27. for some conservatives government intervention in private matters was anathema
از نظر برخی محافظه کاران دخالت دولت در امور فردی منفور تلقی می شد.

28. his public utterances did not match his private deeds
حرف های او در ملا عام با اعمال او در خلوت جور در نمی آمد.

29. she is in the employ of a private company
او در استخدام یک شرکت خصوصی است.

30. the children were told to cover their private parts
به کودکان گفته شد که پایین تنه ی خود را بپوشانند.

31. the earthquake caused people to set aside private animosities
زلزله موجب شد که مردم دشمنی های شخصی را کنار بگذارند.

32. the limits of state interference in the private affairs of the people
حدود دخالت دولت در امور خصوصی مردم

33. the money was supplied from his own private purse
پول از محل منابع مالی خودش تامین شد.

34. they don't have to work; they have private means
آنها از خودشان درآمد دارند و نیازی به کار کردن ندارند.

35. this office will supplement rather than supplant private agencies
این اداره مکمل آژانس های خصوصی خواهد بود نه جانشین آنها.

36. akbar always wants to spy into other people's private affairs
اکبر همیشه می خواهد از کارهای خصوصی دیگران سر در بیاورد.

37. he considered the interior ministry as his own private preserve
او وزارت کشور را تیول شخصی خودش می پنداشت.

38. i will not tolerate any intrusions into my private life
هیچگونه دخالت در امور شخصی خودم را تحمل نخواهم کرد.

39. this newspaper published a detailed expose of her private life
این روزها شرح مفصلی درباره ی زندگی خصوصی او را چاپ کرد.

40. the paintings in this room have been lent by private collectors
نقاشی های این اتاق توسط صاحبان خصوصی آنها به طور موقت امانت داده شده است.

مترادف ها

سرباز (اسم)
private, knave, soldier, sepoy, ranker, man at arms

اعضاء تناسلی (اسم)
private

خصوصی (صفت)
private, specific, special, particular, peculiar, informal, personal, subjective

خلوت (صفت)
lonely, private, retired

شخصی (صفت)
own, private, personable, personal

محرمانه (صفت)
tete-a-tete, secret, surreptitious, private, arcane, confidential, closed, esoteric, backstage, hush-hush

اختصاصی (صفت)
separate, appropriative, dedicated, proprietary, private, privy, custom-built

خودمانی (صفت)
close, related, friendly, private, bosom, inner, intimate, familiar, comradely, heart-to-heart, hob-and-nob, hob-a-nob

خاص (صفت)
own, private, noble, specific, characteristic, privileged, elect, select, special, particular, peculiar, gently born

مستور (صفت)
hidden, private, covered

پوشیده (صفت)
secret, latent, private, occult, overcast, covert, recondite, impenetrable

مخصوص (صفت)
proper, express, private, specific, special, particular, peculiar, especial

تخصصی

[حقوق] خصوصی، شخصی، اختصاصی، محرمانه، مصون از افشاء

انگلیسی به انگلیسی

• soldier of the three lowest military ranks
intimate, for or pertaining to a small group of people; personal, of an individual
if something is private, it is for the use of one person or group only, rather than for the general public.
private discussions take place between a small group of people and are kept secret from others.
if you do something in private, you do it on your own or with only a few other people being present, usually because you want to keep it secret.
if you say something in private, you say it to one person or small group rather than to the general public.
private activities and belongings are connected with your personal life rather than with your work or business.
your private thoughts are personal and you do not discuss them with other people.
a private place is quiet and secluded from other people.
a private person is very quiet and does not share their thoughts and feelings with other people.
private is used to describe services or industries that are owned by an individual person or group, rather than being controlled by the state.
a private is a soldier of the lowest rank.

پیشنهاد کاربران

خصوصی
مثال: This is a private conversation.
این یک گفتگوی خصوصی است.
غیر علنی
Private خصوصی ، شخصی
Many people think that their salary is private information
خیلی افراد فکر میکنند که حقوق آنها اطلاعات شخصی است .
خصوصی
مثلاً: جذب منابع مالی خصوصی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : privatize
اسم ( noun ) : privatization / privacy
صفت ( adjective ) : private
قید ( adverb ) : privately
ترتیب درجه های نظامی:
recruit / private E - 1 سرباز صفر
private E - 2 سرباز دوم
private first class سرباز یکم
specialist / corporal سرجوخه
sergeant گروهبان سوم
staff sergeant گروهبان دوم
...
[مشاهده متن کامل]

sergeant first class گروهبان یکم
master sergeant / first sergeant استوار دوم
sergeant major استوار یکم
third lieutenant ستوان سوم
second lieutenant ستوان دوم
first lieutenant ستوان یکم
captain سروان
major سرگرد
lieutenant colonel سرهنگ دوم
colonel سرهنگ تمام
second brigadier general سرتیپ دوم
brigadier general سرتیپ
major general سرلشگر
lieutenant general سپهبد
general / full general ارتشبد
منبع: سایت chimigan. com

رازدار
خصوصی
the lowest rank in the army, below lance corporal or private first class
سرباز وظیفه پایین ترین درجه نظامی
private
منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Private_(rank)
یه جاهایی "دور از چشم" هم معنی میده
خصوصی , شخصی ؛ تودار ؛ سرباز وظیفه
– This is a private matter
– She wants to speak to me in private
– He refuses to talk about his private life
– She is a very private person, so I was surprised when she told me this
– "Saving Private Ryan" is one of my favorite films
آدم تودار
مدرسه خصوصی
مدرسه غیر انتفاعی
سرباز صفر
شخصی، خلوت، خودمانی
👈
👈👍

When you are talking in private
Do not repeat the discussion or report in public
وقتی در خلوت صحبت می کنید
بحث یا گزارش را در جمع تکرار نکنید
Let's talk in private
Do not disturb the eyes of people in general
در خلوت باهم صحبتی داشته باشیم
در عموم چشم اشخاصا نباشد
محرمانه
شیوه، سبک
بنام خدا
باسلام، معنی واژه فوق شخصی ، خصوصی میباشد.
خلوت^^
اختصاصی
شخصی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس