صفت ( adjective )
• (1) تعریف: restricted to the participation or knowledge of specified people.
• مترادف: closed, restricted
• متضاد: common, open, public
• مشابه: confidential, exclusive, limited, privileged, secret
• مترادف: closed, restricted
• متضاد: common, open, public
• مشابه: confidential, exclusive, limited, privileged, secret
- I'm sorry, but this is a private meeting and no outsiders are allowed to attend.
[ترجمه زینب♡] متاسفم اما این یک جلسه خصوصی است و هیچ شخص غریبه ای اجازه شرکت در این جلسه را ندارد|
[ترجمه اسماعیل فیروزی] متاسفم. اما ابن یک جلسه خصوصی است و افراد متفرقه اجازه حضور در ان را ندارند.|
[ترجمه مسعود منش] این یک گردهمایی نهانی است|
[ترجمه گوگل] متاسفم، اما این جلسه خصوصی است و افراد خارجی اجازه حضور ندارند[ترجمه ترگمان] متاسفم، اما این یک ملاقات خصوصی است و هیچ غریبه ای اجازه شرکت در این جلسه را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These papers are private, so I keep them in the locked file cabinet.
[ترجمه سامان کیوانمهر] این اوراق محرمانه است، بنابراین آنها را در کابینه قفل دار فایلها قرار می دهم|
[ترجمه شان] این اوراق ، محرمانه است ، بنابراین آن ها را در قفسه مقفل ( قفل شده ) پرونده ها، نگهداری می کنم .|
[ترجمه گوگل] این اوراق خصوصی هستند، بنابراین من آنها را در کابینت پرونده قفل شده نگه می دارم[ترجمه ترگمان] این کاغذها خصوصی هستند، برای همین آن ها را در قفسه پرونده ها نگه می دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: rightfully personal and not to be shared or intruded upon.
• مترادف: innermost, intimate, personal
• مشابه: confidential, exclusive, individual, internal, secret, unrevealed
• مترادف: innermost, intimate, personal
• مشابه: confidential, exclusive, individual, internal, secret, unrevealed
- This is my private opinion, so I'm trusting you not to announce it to others.
[ترجمه گوگل] این نظر خصوصی من است، پس به شما اعتماد دارم که آن را به دیگران اعلام نکنید
[ترجمه ترگمان] این عقیده شخصی من است، بنابراین به شما اعتماد دارم که آن را به دیگران معرفی نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این عقیده شخصی من است، بنابراین به شما اعتماد دارم که آن را به دیگران معرفی نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wrote his private thoughts in his journal.
[ترجمه گوگل] او افکار خصوصی خود را در دفتر خود می نوشت
[ترجمه ترگمان] افکار خصوصی خود را در دفتر خاطراتش نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] افکار خصوصی خود را در دفتر خاطراتش نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: available only to owners or members and excluding the general public.
• مترادف: closed, confined, exclusive, limited, privileged, restricted
• متضاد: open, public
• مشابه: nonpublic
• مترادف: closed, confined, exclusive, limited, privileged, restricted
• متضاد: open, public
• مشابه: nonpublic
- The yacht club is a private club, so only members can use the facilities.
[ترجمه گوگل] باشگاه قایق بادبانی یک باشگاه خصوصی است، بنابراین فقط اعضا می توانند از امکانات استفاده کنند
[ترجمه ترگمان] باشگاه تفریحی یک باشگاه خصوصی است، بنابراین تنها اعضا می توانند از امکانات استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باشگاه تفریحی یک باشگاه خصوصی است، بنابراین تنها اعضا می توانند از امکانات استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: of funds or other resources, not coming from the government.
• متضاد: public, state
• مشابه: individual
• متضاد: public, state
• مشابه: individual
- The museum was built with private funds.
[ترجمه گوگل] این موزه با سرمایه شخصی ساخته شده است
[ترجمه ترگمان] این موزه با سرمایه های خصوصی ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این موزه با سرمایه های خصوصی ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: unconnected with public renown; out of the attention of the public.
• متضاد: public
• مشابه: personal, solitary
• متضاد: public
• مشابه: personal, solitary
- She returned to private life after the governorship.
[ترجمه گوگل] او پس از استانداری به زندگی خصوصی بازگشت
[ترجمه ترگمان] او پس از فرمانداری به زندگی خصوصی بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او پس از فرمانداری به زندگی خصوصی بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: of property, owned by an individual or group rather than by the government.
• مترادف: personal
• متضاد: public, state
• مشابه: individual, nonpublic
• مترادف: personal
• متضاد: public, state
• مشابه: individual, nonpublic
- It's a private foundation dedicated to helping people move out of poverty.
[ترجمه گلی افجه ] این بنیاد خصوصی وقف کمک به مردم برای رهایی از فقر است|
[ترجمه شان] این بنیاد خصوصی، وقف کمک به مردم برای رهایی آنان از فقر و ناداری است.|
[ترجمه گوگل] این یک بنیاد خصوصی است که به مردم کمک می کند تا از فقر خارج شوند[ترجمه ترگمان] این یک بنیاد خصوصی است که به کمک به مردم برای خروج از فقر اختصاص دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: of a school, supported by money from nongovernment sources.
• متضاد: public, state
• مشابه: nonpublic, prep, preparatory
• متضاد: public, state
• مشابه: nonpublic, prep, preparatory
- My daughter is attending a private college, but my son is at the state college.
[ترجمه گوگل] دخترم در یک کالج خصوصی تحصیل می کند، اما پسرم در کالج دولتی است
[ترجمه ترگمان] دخترم در یک کالج خصوصی شرکت می کند، اما پسرم در دانشکده دولتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دخترم در یک کالج خصوصی شرکت می کند، اما پسرم در دانشکده دولتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: hidden from view, or preventing persons or things to be viewed by other people.
• مترادف: secluded
• متضاد: unconcealed
• مشابه: concealed, hidden, invisible, isolated, remote, secret
• مترادف: secluded
• متضاد: unconcealed
• مشابه: concealed, hidden, invisible, isolated, remote, secret
- They found a private spot in the woods.
[ترجمه گوگل] آنها یک نقطه خصوصی در جنگل پیدا کردند
[ترجمه ترگمان] اونا یه نقطه خصوصی توی جنگل پیدا کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اونا یه نقطه خصوصی توی جنگل پیدا کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They like to sunbathe on their private balcony.
[ترجمه گلی افجه ] انها دوست دارند در بالکن خوصی خود حمام افتاب بگیرند|
[ترجمه گوگل] آنها دوست دارند در بالکن خصوصی خود آفتاب بگیرند[ترجمه ترگمان] دوست دارند روی بالکن خصوصی خود بایستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: tending not to reveal personal information or feelings.
• مترادف: discreet, reserved
• متضاد: open
• مشابه: aloof, close-mouthed, closed, intimate, remote, reticent, shy
• مترادف: discreet, reserved
• متضاد: open
• مشابه: aloof, close-mouthed, closed, intimate, remote, reticent, shy
- My father is a very private person, so I was surprised when he told me this.
[ترجمه گوگل] پدرم فردی بسیار خصوصی است، بنابراین وقتی این را به من گفت تعجب کردم
[ترجمه ترگمان] پدرم آدم خیلی خصوصی است، بنابراین وقتی این را به من گفت تعجب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پدرم آدم خیلی خصوصی است، بنابراین وقتی این را به من گفت تعجب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: privately (adv.), privateness (n.)
عبارات: in private
مشتقات: privately (adv.), privateness (n.)
عبارات: in private
• (1) تعریف: a soldier belonging to one of the lowest ranks.
• مشابه: enlisted man, GI, grunt, regular, soldier
• مشابه: enlisted man, GI, grunt, regular, soldier
- He was quickly promoted from private to specialist.
[ترجمه گوگل] او به سرعت از خصوصی به متخصص ارتقا یافت
[ترجمه ترگمان] او به سرعت از بخش خصوصی به متخصص ارتقا یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به سرعت از بخش خصوصی به متخصص ارتقا یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (pl.) the genitals.
• مترادف: genitals
• مترادف: genitals
- He got kicked in the privates.
[ترجمه گوگل] توی خلوت لگد خورد
[ترجمه ترگمان] با لگد به the زده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با لگد به the زده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید