صفت ( adjective )
عبارات: prior to
عبارات: prior to
• (1) تعریف: being, existing, or occurring earlier in time or sequence; former; previous.
• مترادف: antecedent, earlier, former, precedent, preceding, previous
• متضاد: after, subsequent
• مشابه: anterior, early, elder, erstwhile, foregone, old, past, quondam, recent
• مترادف: antecedent, earlier, former, precedent, preceding, previous
• متضاد: after, subsequent
• مشابه: anterior, early, elder, erstwhile, foregone, old, past, quondam, recent
- I remember meeting him on a prior occasion.
[ترجمه گوگل] به یاد دارم که در یک موقعیت قبلی با او ملاقات کردم
[ترجمه ترگمان] یادمه که یه دفعه قبل دیدمش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یادمه که یه دفعه قبل دیدمش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A prior engagement kept her from attending the party.
[ترجمه گوگل] نامزدی قبلی او را از شرکت در مهمانی باز داشت
[ترجمه ترگمان] نامزدی قبلی مانع شرکت در مهمانی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نامزدی قبلی مانع شرکت در مهمانی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Prior experience had prepared him for this possibility.
[ترجمه گوگل] تجربه قبلی او را برای این امکان آماده کرده بود
[ترجمه ترگمان] تجربه قبلی او را برای این امکان آماده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تجربه قبلی او را برای این امکان آماده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The suspect was found to have prior arrests.
[ترجمه جواد تاجدینی] مظنون قبلاً دستگیر شده بود.|
[ترجمه گوگل] مظنون قبلاً دستگیر شده بود[ترجمه ترگمان] این مظنون دستگیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: preceding in value or importance.
• مشابه: leading, precedent, preeminent, pressing
• مشابه: leading, precedent, preeminent, pressing
- It was clear that they had prior interests.
[ترجمه گوگل] مشخص بود که آنها منافع قبلی داشتند
[ترجمه ترگمان] واضح بود که آن ها منافع قبلی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] واضح بود که آن ها منافع قبلی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: priorship (n.)
مشتقات: priorship (n.)
• : تعریف: a priest in charge of a monastery or other religious house, ranking second to an abbot.
• مشابه: brother, cenobite, cleric, ecclesiastic, monastic, monk, priest, prioress
• مشابه: brother, cenobite, cleric, ecclesiastic, monastic, monk, priest, prioress