prickle

/ˈprɪkl̩//ˈprɪkl̩/

معنی: خار، نیش، خراش کوچک، خارنوک تیز، تیر کشیدن، سوزش کردن، سک زدن
معانی دیگر: (گیاه) تیغ، خس، خسک، شوک، احساس اثر خار یا تیغ و غیره، سوزش، سوزن سوزن، احساس زبری، (با چیزی خار مانند) خراشاندن، خلاندن، خراشیدن، رجوع شود به: tingle، خارتیغ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small, sharp, pointed growth or extension, such as a plant thorn.
مشابه: bur, needle, spur, thorn

- The guide warned us that these pine cones are covered with prickles.
[ترجمه شمیم] رهنما به ما هشدار داد که مخروط کاج پوشیده شده از تیغ است
|
[ترجمه گوگل] راهنما به ما هشدار داد که این مخروط های کاج با خار پوشیده شده اند
[ترجمه ترگمان] راهنما به ما هشدار داد که این مخروط کاج پوشیده از prickles است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a sensation of being pricked; prick or tingle.
مترادف: prick, tingle
مشابه: itch, pins and needles
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prickles, prickling, prickled
(1) تعریف: to make a slight prick or pricks in or on.
مشابه: nick, pink, prick

(2) تعریف: to cause a sensation of being lightly pricked in or on.
مشابه: tickle

- Fear prickled his skin.
[ترجمه گوگل] ترس پوستش را می خارید
[ترجمه ترگمان] ترس در پوست او می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to feel a tingling as though lightly pricked.
مشابه: tickle, tingle

- My scalp prickled with fear.
[ترجمه گوگل] از ترس پوست سرم خاردار شد
[ترجمه ترگمان] پوست سرم از ترس می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to arise or point up, like a thorn.

جمله های نمونه

1. i still remember the prickle of my father's beard on my cheeks
هنوز (احساس) زبری ریش پدرم بر روی گونه هایم را به یاد دارم.

2. She felt a prickle of fear as she realized that she was alone.
[ترجمه گوگل]وقتی فهمید که تنهاست، احساس ترس کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی متوجه شد که او تنها است، از ترس به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Be careful—the chestnut burs can prickle your fingers.
[ترجمه گوگل]مراقب باشید - فرزهای شاه بلوط می توانند انگشتان شما را خاردار کنند
[ترجمه ترگمان]- مواظب باش - به درخت بلوطی که می تواند fingers را تیز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The scream sent a prickle down my spine.
[ترجمه گوگل]جیغ خارکی روی ستون فقراتم انداخت
[ترجمه ترگمان]صدای جیغ یک خراش از ستون فقراتم به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Woollen clothes often prickle my skin.
[ترجمه گوگل]لباس های پشمی اغلب پوستم را خار می کند
[ترجمه ترگمان]لباس هایم معمولا به پوست من صدمه می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My scalp began to prickle as I realized the horrible truth.
[ترجمه گوگل]وقتی متوجه حقیقت وحشتناک شدم، پوست سرم شروع به خار زدن کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی حقیقت وحشتناک رو فهمیدم پوست سرم شروع به تیر زدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She felt herself prickle at his tone of voice.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که از لحن صدای او خار می کند
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که از لحن صدایش یکه می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The thought made her prickle with excitement.
[ترجمه نیما] فکرش او را از هیجان ذوق زده ( دارای حس ذوق ذوق/ سوزن سوزن شدن ) می ساخت.
|
[ترجمه گوگل]این فکر او را از هیجان خار می کرد
[ترجمه ترگمان]این فکر باعث شد که او هیجان زده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The thought of meeting him made her prickle with excitement.
[ترجمه گوگل]فکر ملاقات با او او را از هیجان خار می کرد
[ترجمه ترگمان]فکر برخورد با او باعث شد که او هیجان زده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I felt a hot prickle of embarrassment spread across my cheeks.
[ترجمه گوگل]احساس کردم خرج داغی از خجالت روی گونه هایم پخش شد
[ترجمه ترگمان]از خجالت سرخ شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He felt sweat prickle on his forehead.
[ترجمه گوگل]احساس کرد که عرق روی پیشانی اش می ریزد
[ترجمه ترگمان]به پیشانیش عرق کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She felt her eyes prickle. 'It was awful,' she whispered.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که چشمانش خار می کند او زمزمه کرد: وحشتناک بود
[ترجمه ترگمان]او چشم هایش را تیز کرد زمزمه کرد وحشتناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That deep voice made her whole scalp prickle with reaction.
[ترجمه گوگل]آن صدای عمیق تمام پوست سرش را از واکنش خاردار کرد
[ترجمه ترگمان]صدای عمیق او باعث شد که پوست سرش از عکس العمل او سیخ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But a moment later I feel the prickle of seven steely glances boring into the nape of my neck.
[ترجمه گوگل]اما لحظه‌ای بعد احساس می‌کنم خراش هفت نگاه پولادین به گردنم خسته شده است
[ترجمه ترگمان]اما یک لحظه بعد حس فرو کردن هفت نگاه به گردن من از پشت گردنم سیخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. My eyes prickle with tears, and I have to stop myself from waking her up to remind her of my love.
[ترجمه گوگل]چشمانم از اشک می جوشد و باید جلوی خودم را بگیرم تا او را از خواب بیدار نکنم تا عشقم را به او یادآوری کنم
[ترجمه ترگمان]چشمانم از اشک پر شد، و من باید خودم را از خواب بیدار نگه دارم تا او را بیدار کنم تا به او یادآوری کنم که عشق من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خار (اسم)
fluke, prickle, acicula, thorn, bur, thistle, bramble, quill, goad, prick, sting, barb, jag, teasel, teazle

نیش (اسم)
prickle, twinge, sting, nip, bite, fang, tang, tooth

خراش کوچک (اسم)
prickle

خار نوک تیز (اسم)
prickle

تیر کشیدن (فعل)
ache, pain, hurt, prickle, twinge, smart

سوزش کردن (فعل)
prickle, smart, burn, inflame

سک زدن (فعل)
prod, prickle, goad, jab, drive with a goad

انگلیسی به انگلیسی

• thorn, thistle, briar; prong, barb, spike
sting, pierce lightly, stab slightly
prickles are small, sharp points that stick out from leaves or the stalks of plants.
if your skin prickles, it feels as if a lot of small, sharp points are being stuck into it. verb here but can also be used as a count noun. e.g. i felt a prickle of pleasure.

پیشنهاد کاربران

مور مور
prickle ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: تیغ
تعریف: زائده ای نوک تیز در سطح برخی اندام ها که خار یا خارشاخه نیست
a stinging feeling as if made by a sharp point:
A prickle of fear ran up the back of my neck.
https://dictionary. cambridge. org/
یه حسی که به آدم سیخ می زنه.
a prickle of fear/curiosity/love. . .

بپرس